اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

صدای اعتراض‌ از درون تله فقر حاشیه برخاست

گفت وگو از لیلا ابراهیمیان

 * اعتراض‌های اخیر به خاطر قیمت بنزین در حاشیه‌ شهرها رخ داد؛ شما در چه بستری ماجرا را بررسی می‌کنید؟
وقایع رخ‌داده در آبان‎ماه ۱۳۹۸ برای مردم بسیار رنج‌آور بود و برای کل نظام تکان‌دهنده. اما خوشبختانه ارتعاشاتش به کل جامعه به دلایل مختلف گسترش پیدا نکرد، وگرنه این ارتعاش می‌توانست کل سیستم را به هم بریزد و درد و رنج کل جامعه بیشتر می‌شد. حاشیه‌نشین‌ها قبلا کوخ‌نشین بودند، کسانی بودند که جبهه‌ها را پر می‌کردند و رسیدگی به آنها به عنوان محرومان جزو وظایف اصلی قانون اساسی بوده است. آنها کسانی بودند که در انتخابات اخیر به گرفتن یارانه بیشتر رأی ندادند و به دولت کنونی رأی دادند [اشاره به عدم انتخاب دیگر کاندیدای ریاست‌جمهوری که وعده یارانه بیشتر داده بود]. گمان نمی‌کنم به هیچ‌یک از کسانی‌ که دست به اَعمال خشونت‌آمیز زدند، بتوان اغتشاشگر گفت. هیچ‌کدام این افراد اغتشاشگر نیستند و فقط واکنش نشان دادند و خواستند تله‌ای را که در آن گرفتار هستند و «تله فضایی فقر» است، بشکنند. در ادبیات نوین به سکونتگاه‌های غیررسمی «تله فضایی فقر» می‌گویند که تله کاملا انسان‌ساخت ناشی از شکست دولت است. چون شکست بازار مسلما در بخش مسکن و فرایند توسعه رخ می‌دهد. اینجا شکست سیاست‌گذاری است که اجازه می‌دهد این شکست پیش‌بینی‌شده حتی اقتصاد نوکلاسیک، کاملا طبقات کم‌درآمد جامعه را به تله فضایی بیندازد و وقتی ناامید از خروج از تله شدند، این‌چنین در مقابل آن واکنش نشان دهند.
این افراد همان کسانی بودند که قبلا در دوره احمدی‌نژاد به او رأی دادند و در انتخابات بعدی به آقای روحانی رأی دادند و من از این اتفاق خیلی شگفت‌زده بودم. هم آمار را دیدم و هم با مردم آنجا (اسلامشهر و سکونتگاه‌های غیررسمی) صحبت مستقیم داشتم. در نقاط حاشیه‌نشین که همان تله‌های فضایی فقر هستند، معدود جاهایی بودند که به آقای روحانی رأی نداده باشند. دلیل این واکنش برمی‌گردد به این‌که ناامید از خروج از این تله شده‌اند و دولت‌ها برای این گروه فکری نکرده  و نمی‌کنند.
 تهیدستان شهری چه‌کسانی هستند؟
موضوع موردبررسی از الزامات اولیه توسعه پایدار یا رشد اقتصادی است؛ این بحث از زمان کارل مارکس و بعد از آن جان ‌مینارد کینز،  موردتوجه است. تهیدستان شهری مقوله‌ای با ابعاد متعدد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و محیط‌زیستی است؛ به افرادی گفته می‌شود با مهارت‌های اندک و درآمد پایین، گرفتارشده در تله‌های فضایی فقر و بیکاری که با کنار گذاشته شدن از فرآیند توسعه موجودیت می‌یابند؛ دامنه آن در کشورهای توسعه‌یابنده بیشتر از کشورهای توسعه‌یافته است، چراکه نهادهای حمایتی در این کشورها به‌وجود نیامده و تور ایمنی دربرگیری اینها آماده نشده است. میزان کنار گذاشته شدن تهیدستان در کشورهای درحال‌توسعه بیشتر است. عوامل اقتصادی در فقر فزاینده تاثیرگذار است؛ اگرچه در ایران رانت‌جویی اقتصادی سهم بیشتری در افزایش ابعاد تهیدستان شهری و ایجاد تله فضایی دارد. مسئله دیگر این است که اختلاط تعاریف در این زمینه مختص ایران نیست؛ از قرن نوزدهم ـ‌که دوره‌ای از گذار طبقاتی را شاهد بودیم ـ شاهد این اختلاط مفاهیم هستیم؛ تهیدستان با اصطلاح توده مردم (Grassroots) و فقرا (Poor) معروف بودند. آن‌ زمان طبقه متوسط حد وسط فقرا و بورژواها یا اشراف بود. البته طبقه متوسط مشخصه خاص خود را دارد و کارگران با تهیدستان تفاوت دارند. تهیدستان شهری، اقشار کم‌درآمد هستند که حاشیه‌نشین‌ها هم جزئی از آنهایند و در حال گسترش هستند؛ چیزی بین ۳۰-۴۰ درصد جمعیت شهرها تهیدست هستند. این در برخی از شهرها چون سنندج یا زاهدان ۵۰ درصد جمعیت را شامل می‌شود. البته تهیدستان شهری در این شهرها برون‌افکنی نشده‌اند و در داخل همان شهرها زندگی می‌کنند.
تله فضایی فقر چگونه گسترش می‌یابد؟
تله فضایی انسان‌ساخت است و مناسبات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در آن بازتولید می‌شود. مثلاً برچسب قومیت یکی از عواملی است که به ساخت تله فضایی کمک می‌کند. این تله با رانت هم گسترش می‌یابد. مثلاً مازندران تله فضایی رانت است. سالی ۴۰ میلیون نفر برای استفاده از جنگل و آب‌وهوا به آنجا هجوم می‌برند. اما این رفت‌وآمدها به مازندران ثروتی به ارمغان نمی‌آورد. دولت‌ها در اقتباس نادرستی، نظام «مالی‌رهبر» را در پیش‌گرفته‌اند؛ دولتی که زمانی با مشخصه‌های اقتصاد «دولت‌سرور» تعریف‌شده بود؛ این ملغمه کشنده‌ای است، که هرروز باعث بازتولید فقر می‌شود. دولت به‌جای این‌که کالای عمومی تولید کند، خدمات عمومی چون آموزش رایگان، تربیت نیروی انسانی فضیلت‌محور، تولید دانش کیفی نه کمی، بهداشت و امور زیربنایی تأمین کند، کالای خصوصی تولید می‌کند.
*چقدر برنامه جامع شهری توانسته جلوی این مسئله را بگیرد؟
در اوایل دهه ۱۳۵۰ اتفاقی می‌افتد که تله فضایی فقر شروع به شکل‌گیری می‌کند. طرح جامع شهر تهران در ۱۳۴۹ تصویب می‌شود و قطعه‌بندی زمین برای طبقات متوسط به بالا تعیین می‌شود، زیرا در توهم تمدن بزرگ بودند. سکونتگاه‌های غیررسمی منفصل در ایران شروع به شکل‌گیری می‌کنند که نخستین آن در اسلامشهر کنونی است و پیش از آن در جایی از کشور وجود نداشت، برای این‌که قطعه‌بندی شهری و ضوابط شهری برای طبقات متوسط به بالا در جامعه تهران تعبیه شده بود؛ اینجاست که من می‌گویم شهروندزدایی کم‌درآمدها در برنامه‌ریزی شهری و برنامه‌ریزی مسکن صورت می‌گیرد.
پیش‌تر هم در برنامه‌ریزی مسکن، برنامه‌ای برای کم‌درآمدها وجود نداشت. این نوع برنامه‌ریزی بعد از انقلاب با برنامه‌های مختلف، به‌خصوص قانون زمین شهری رسیدگی به مسکن کم‌درآمدها، در دستور کار قرار می‌گیرد و اولین نهادها در این زمینه مثل بنیاد مسکن ایجاد می‌شود. آن زمان، موضوع وضعیت کم‌درآمدها برای مردم جمهوری اسلامی خیلی مهم بود و همین‌ها هم جمهوری اسلامی را برای طبقات پایین در آن زمان، مقبول می‌کرد.
از اینجا به‌بعد، نسل دوم سکونتگاه‌های غیررسمی در تهران شکل می‌گیرد. برای نسل دوم هنوز تله فضایی تنگ یا بسته‌ای نیست، چون با وجود جنگ تا حدی رشد اقتصادی وجود دارد. در دهه ۷۰ هم کمابیش رسیدگی‌ها ادامه پیدا می‌کند و برای این مناطق هم، از لحاظ آب و برق امکاناتی برقرار می‌شود.
در سال ۷۲ بعد از شورش‌های شهری‌ای که صورت گرفت، به این مناطق، آب و برق اختصاص می‌یابد. شورش‌ها آن زمان در اسلامشهر، اراک، شیراز و مشهد بود، اما آن زمان کسی نگفت که این افراد اغتشاشگر هستند. پس از آن دولت سازندگی، بسیار سراسیمه سیاست‌های به نظر من نئوفئودال (آن سیاست‌ها را نئولیبرال نمی‌بینم) را اجرایی کرد؛ زیرا هرگونه آزادگذاشتن قیمت‌ها در چارچوب سرمایه‌داری نیست، بلکه سیاست‌های بازگذاشتن قیمت‌ها برای رانت‌خواری است. رشد نسل دوم حاشیه‌نشینی بیش از دوران گذشته بود. اسلامشهر در عرض یک دهه جمعیتش سه‌برابر شده و پیرامون هم شروع به گسترش کرده بود. اسلامشهری که در سال ۱۳۵۵، ۵۰ هزار نفر جمعیت داشت، تقریبا به ۱۵۰ هزار نفر در سال ۶۵ رسید و پیرامونش هم شروع به زیادشدن کرده بود، اما باز هم این نسل حاشیه‌نشین کم‌وبیش شغل داشتند.
این حاشیه‌ها با سرعت در حال جوشش و پرشدن بودند که از نظر من بسیار عجیب بود، اما چرا برای آنها برنامه‌ای چیده نشد؟ حتی در دولت آقای موسوی که در دهه اول در چارچوب کارش خصیصه عدالت‌خواهی بود و من می‌گویم انقلابی‌گری خرده‌بورژوایی، این گمان را داشتند که سیستم کشاورزی ایران در اثر این‌که شاه می‌خواسته نابودش کند، مهاجرفرست شده بود و اگر به آنها آب و برق برسانند، همان‌جا سکونت کرده و به روستاهای خود بازنمی‌گردند. فکر می‌کردند اگر در برنامه‌ریزی مسکن به اینها جایی بدهند برای مهاجرت تشویق می‌شوند. در یک مباحثه شدید با آنها قرار داشتم و بعدا مدیریت کار تحقیقاتی حاشیه‌نشینی در ایران، علل و راه‌حل‌ها را قبول کردم که بتوانم ثابت کنم باید برای آنها برنامه‌ریزی صورت بگیرد.
من در برنامه‌ریزی وزارت مسکن از سال ۶۰ تا ۶۴ حضور داشتم. در این مباحثات به‌شدت درگیر بودم و می‌دانستم بین تولیدات و رشد بخش کشاورزی و اشتغالش رابطه‌ای منفی وجود دارد و مسئولان این را نمی‌دانستند. سال ۱۳۵۸ گفتند اگر کشاورزانی که در شرکت‌های سهامی زراعی و تعاونی‌های تولید عضو هستند، تمایلی به نگه‌داشتنشان ندارند می‌توانند شرکت را منحل کرده و زمین‌ها را تقسیم کنند؛ یعنی یک اصلاحات ارضی دوباره. از آن‌سو، در واگذاری زمین‌های شهری، گفتند فقط به تعاونی‌هایی می‌دهیم که در محیط کار تشکیل شده باشند.
به‌این‌ترتیب حدود ۶۰ درصد جمعیت محتاج را کنار می‌گذاشتند. این کنارگذاشتن در برنامه‌ریزی مسکن همچنان در برنامه‌ریزی شهری هم ادامه داشت؛ مثلا شهرهای جدید برای طبقات متوسطه به بالا ساخته شده بود و هنوز هم این‌طور است و نقدهای ما هم فایده‌ای نداشت. در یک تصویرسازی، از یک طرف مهاجرت روستایی ناگزیر صورت می‌گیرد، شاغلان موجود هم زیاد هستند و به همین دلیل تخریب محیط زیست و کشاورزی رخ می‌دهد، زیرا آب را اضافه برداشت می‌کنند، زمین خرد شده و بهره‌وری پایین می‌آید، پس هم روستا فقیر مانده و هم در برنامه‌ریزی شهری پذیرای عده‌ای که به شهر می‌آیند نیستند و در برنامه‌ریزی مسکن هم نادیده گرفته می‌شوند.
سیاست‌های شتاب‌زده تعدیل کم‌کم تأثیر می‌گذارد و در دهه ۷۰ به دلیل حذف کارگاه‌های کمتر از پنج نفر از پوشش بیمه‌ای، این افراد بیشتر در تله فضایی فرو می‌روند. فضا تا اندازه‌ای پیش می‌رود که اکنون تقریبا به قطعیت می‌توان گفت دهک اول در ایران اصلا بیمه نیست.
*در دوره کنونی گسترش تهیدستان شهری معلول چه عواملی است؟
زمانی در ایران نسبت شهرنشین به روستانشین ۲۵ درصد به ۷۵ درصد بود، اما امروزه این نسبت برعکس شده است؛ درنتیجه مهاجرت نمی‌تواند علت‌العلل باشد. من با روشنفکران داخل حاکمیت و اپوزیسیون بارها بر سر این مسئله بحث داشتم که چرا مهاجران روستایی به شهرها را چون فراریان از میدان جنگ می‌بینید. باید همه شعارهای گذشته را دور ریخت؛ این شعارها به لحاظ اقتصادی و محیط‌زیست پاسخ سؤال روز ایران نیست. نسل دوم و سوم مهاجرت از روستا به شهر نیست، بلکه از مرکز به پیرامون است. مرکز اصلی جابه‌جایی جمعیت، خود شهرها است.
درباره تعداد تهیدستان شهری در ایران در نسبت با دوره‌های متعدد چه ارزیابی‌ای دارید؟
طبق ارزیابی‌های مختلف بین ۲۰ الی ۲۵ میلیون تهیدست شهری در ایران وجود دارد که برآوردهای حداکثری را درست می‌دانم. شاید حدود ۳ میلیون حاشیه‌نشین در حاشیه استان تهران و یک‌میلیون نفر در داخل شهر زندگی می‌کنند. بر اساس این ارزیابی‌ها، حدود ۱۵ میلیون نفر از این تهیدستان در کانون اسکان‌های غیررسمی و باقی در محلات فقیرنشین و بافت‌های فرسوده زندگی می‌کنند. در سال ۱۳۵۵ حدود ۵ درصد از ساکنان شهری ایران در مسکن نامتعارف مثل حلبی‌آبادها، یا زاغه‌نشین‌ها و ساختمان‌های غیرمتعارف زندگی می‌کردند؛ اما بازتولید غیرسریع نداشتند. مسکن غیرمتعارف از اسلامشهر شروع شد؛ البته ساختمان‌ها با تیرآهن و آجر ساخته‌شده بود؛ اینها کارگران جاده کرج بودند. صاحبان کارخانه برای کارگرهای خود امکانات مسکن فراهم کرده بودند. این رفتار در قالب مسئولیت اجتماعی بنگاه‌های اقتصادی بود. اما الان حدود ۴۰ درصد (پیوسته و ناپیوسته) اسکان جدید در کلان‌شهرها غیررسمی است. البته دامنه حاشیه‌نشین‌ها از کلان‌شهرها به شهرستان رسیده است. در این شرایط عوامل اقتصادی تاثیرگذار است.
چگونه؟
آمار جدید نشان می‌دهد که تعداد کارگران مناطق جنوب شهری بین ۱۳۸۵-۱۳۹۰ کاهش پیداکرده است. در این سال‌ها تهران ۶۰۰ هزار شغل از دست‌ داده است؛ این ریزش در شغل‌هایی با مهارت پایین اتفاق افتاده است. مشاغل خانوادگی مثل کترینگ یا دست‌فروشی از پایین‌شهر به مناطق بالای شهر رسیده است. این همان چرخه‌ای است که فقر در آن بازتولید فقر می‌کند. ابعاد تهیدستان شهری از ۱۵ درصد به ۳۰ درصد رسیده است؛ ۳۰ درصد از مردم تهران زیر فقر مطلق یا ۴۵ درصد زیر فقر نسبی هستند. این نتیجه پژوهشی است ما که در سال ۱۳۹۰ انجام داده‌ایم. فقر به سمت میانه جامعه پیش می‌رود.
با توجه به افزایش آماری، آیا طبقه تهیدستان شهری به‌عنوان یک ‌طبقه مستقل در گروه‌بندی اجتماعی ایران مطرح هستند؟
درباره پدیده‌ای اجتماعی صحبت می‌کنیم که حدود ۴۰ درصد جمعیت شهری را در تله فقر و تله فضایی گرفتار کرده که الگوهای رفتاری و اجتماعی تکرارشونده‌ای از خود بروز می‌دهد. اگرچه می‌توان از تهیدستان به‌عنوان یک ‌گروه صحبت کرد، اما شاید تنها مانع متشکل شدن این طبقه، فرهنگ غنی و عقل سلیم مردم است. البته تهیدستان و مسکن نامناسب همواره در ایران وجود داشته است. اما در آمارهای قبل از انقلاب، این پدیده بین ۲ تا ۳ درصد کل اسکان در ایران را به خود اختصاص می‌داد. این مناطق همان حلبی‌آبادها و حصیرآبادها بود. تهیدستان جدا نشده بودند؛ اما امروزه تهیدستان مترادف با اسکان غیررسمی هستند. این طبقه در حال گذار یا ساخت‌یابی است که مانند هر پدیده دیگری به منابع زیر زمین ارتباط دارد. مشخصه امروز طبقات در ایران، ساخت‌یابی دو طبقه تهیدست و لمپن‌های بورژواست که طبقه تهیدست برای ارتقای طبقه جدید وابسته به رانت تلاش می‌کند.
*چقدر دولت‌ها به سیاست‌های اجتماعی می‌اندیشند؟
به‌تازگی تلاش کرده‌اند همه را بیمه کنند، اما کماکان همان تله فضایی وجود دارد. این افراد در برنامه‌ریزی شهری و مسکن کنار گذاشته می‌شوند و اولین واکنششان به این است که بعد از پرکردن جبهه‌ها نتوانستند از تلاشی که در طول انقلاب و در جبهه‌ها کرده بودند، نصیب مستقیمی ببرند. واکنش اولشان را در ابتدای دهه ۷۰ در قالب اعتراض نشان دادند و عجیب این بود که هرچه می‌گفتیم سیاست‌های تعدیل حتما وضعیت اینها را بدتر خواهد کرد (مثل تجربه آمریکای لاتین)، مسئولان آن را نمی‌پذیرفتند.
من هم که آمارگیری می‌کردم بعینه می‌دیدم قطع بیمه و شغل موقت چقدر می‌تواند برایشان خطرناک باشد. نسل دوم، از ثمرات انقلاب با همان کم و زیادها استفاده کرد، ولی در دهه ۷۰ هم از لحاظ شغلی، هم قانون کار و هم بیمه کنار گذاشته شد. پس تله فضایی سخت‌تر شد، اما این گمان‌های نادرست در ذهن بسیاری از مسئولان و احزابی که عدالت‌طلب بودند یا خود را آزادی‌خواه می‌دانستند، به انحای مختلف وجود داشت. این مقاومت در نهایت به چشیدن پوپولیسم در دولت محمود احمدی‌نژاد ختم شد. در مرحله بعد، تعاونی‌های مسکن که حداقل برای افراد در محیط کار در نظر گرفته شده بود، در برنامه سوم کنار گذاشته شد. بنابراین تله فضایی فقر، سخت‌تر شد و امواج سکونتگاه‌های غیررسمی به شکل وسیع شکل گرفت. حالا نسل سوم و چهارم شکل می‌گیرد که نسل چهارم در دورترین جاها و جنوبی‌ترین نقاط البرز کنونی سکنی می‌گزینند؛ به‌طوری‌که هرچه از تهران دور می‌شوید، حاشیه‌نشینان فقیرتر می‌شوند. سکونتگاه‌های غیررسمی منفصل، کارگرنشین‌ترین نقاط کشور هستند. آنچه وجود دارد این است که انواع وصله‌ها را به همین سکونتگاه‌های غیررسمی می‌چسبانند و تحقیرشان می‌کنند. اینها زحمتکش‌ترین افراد از لحاظ خدمات در مشاغل کم‌مهارت هستند.
اتفاق دیگری که از دهه ۸۰ خودش را نشان می‌دهد، این است که احمدی‌نژاد مانع ورود ایران به اقتصاد دانش می‌شود، چون برنامه چهارم را با نام سرمایه‌داری کنار گذاشت در حالی‌که هدف برنامه چهارم دانش‌بنیان‌شدن و تعامل مثبت با جهان بود. خیلی از کسانی‌که اکنون در مجلس با آقای روحانی مخالف هستند، همان کسانی هستند که آن برنامه را کنار گذاشتند و برنامه‌های سخیفی مثل مسکن مهر را تأیید کردند که به هیچ درد مردم عادی نمی‌خورد.
چقدر طرح مسکن مهر توانست به نیاز مسکن شهروندان پاسخ مناسب دهد؟
از ۱۹۹۰ به این‌سو، مشخص شد که اقتصاد دولت‌رهبر یا دولت‌سرور کارآمد نیست؛ شوروی فروپاشید. آن موقع جهانی‌شدن نئولیبرالیسم یا اقتصاد مالی‌سرور یا مالی‌رهبر جایگزین شد. دولت چالاک و کارآمد نیاز امروز جامعه است که تور ایمنی جامعه را بیشتر کند. دلیل این‌که طرح مسکن مهر موفق نشد علاوه بر منابع مالی، این بود که دولت وارد تولید کالای خصوصی می‌شود. وظیفه دولت‌ها تولید خدمات عمومی مثل امنیت، حمل‌ونقل، آموزش و درمان است؛ اگر مردم اشتغال مناسب داشته باشند، می‌توانند برای خود مسکن تهیه کنند یا تهیه مسکن باید در اختیار شرکت‌های خصوصی باشد نه دولت به معنای دولت. در فرانسه دولت در ۷ درصد اقتصاد دخالت می‌کند، اما نه در چارچوب طرحی مثل مسکن مهر. ۴ درصد تولید ناخالص ملی به سمت مسکن مهر رفت.
*آیا مسکن ملی یا مسکن اجتماعی توانسته در این راستا کمک کند؟
این کار از کمدی گذشته. به قول مارکس، تاریخ دو بار تکرار می‌شود، یک ‌بار تراژدی است و یک ‌بار کمدی. الان بار سوم و چهارمی است که این موضوع تکرار می‌شود و در واقع یک نوع وهن است. یک تخریب است که آثارش را می‌بینیم. مردم از یک سوراخ چند بار گزیده نمی‌شوند.
احمدی‌نژاد طرح جامع مسکن را کنار گذاشت و یک برنامه مبتذلی به نام مسکن مهر را جایگزینش کرد. دولت آقای روحانی که آمد وزیر مسکن گفت این برنامه مبتذل و مصیبت بود، ولی برنامه جایگزینی را پیگیری نکرد و این وزیر هم وقتی طرح جامع مسکن تدوین شد، آن را کنار گذاشت. در سال ۸۲ که سند ملی توانمندسازی در دوره آقای خاتمی تصویب شد، قرار بود در طرح جامع مسکن پیاده شود و شهروندزدایی کم‌درآمدها پایان یابد. این سند خیلی مهم بود چون اولین‌بار در ایران شهروندبودن این حاشیه‌نشینان را به رسمیت شناخت.
این سند درواقع سند قبول‌کردن دوباره این افراد بود که در تله فضایی هل داده شده بودند، اما مسکن مهر آنها را به همان سیستم برگرداند و حتی تله فضایی جدیدی را ایجاد کرد. بنا بود این تله بشکند، اما چرا این اتفاق نیفتاد؟ چون طرح جامع دوم هم کنار گذاشته شد و طرح‌های مبتذل دیگری را مطرح کردند. اولین ابتذال، سند ملی ساماندهی و توانمندسازی سکونتگاه‌های غیررسمی بود که من تا دو، سه ماه اول نسبت به آن مکث می‌کردم و برنامه‌ها که درمی‌آمد واکنش نشان دادم.
گفتم اول برنامه‌هایی را که در طرح جامع آمده است، اجرا و بعد بازآفرینی کنید، چون همه قوانین براساس آن سند و برنامه چهارم با این نام آمده و همه تکالیف روشن است. اگر این کار را بکنید همه برنامه‌های قبلی انجام‌شده، دور ریخته می‌شود که ثمره ۱۰، ۲۰ سال کار است. ولی به اصرار کار خود را کردند و حتی وزیر وقت را کنار گذاشتند، چون به بازآفرینی شک داشت. در آن تقابل به جای توانمندسازی کم‌درآمدها برای بازسازی و ساماندهی سکونتگاه‌های غیررسمی یک واژه جعلی به نام توسعه‌گر را جای پیمانکار گذاشتند تا بتوانند از وام ۱۰ درصدی استفاده کنند که به هیچ‌کدام از مردم داده نشد.
* به نظر می‌رسد دولت اراده‌ای برای قطع یارانه‌ها ندارد و از طرفی به ۶۰ میلیون نفر کمک معیشتی حاصل از فروش بنزین توزیع می‌کند. در این صورت آیا رفتار سیاسی طبقه متوسط شبیه رفتار سیاسی تهیدستان نخواهد شد؟
سیستم باید شیوه انسجام‌بخشی نوینی را تعریف کند؛ اما در ایران این شیوه انسجام‌بخش تعریف ‌نشده است. در این شیوه رابطه بین دولت، بازار و بخش خصوصی به‌درستی تعریف‌ شده است. رابطه مزد با کل اقتصاد باید به‌درستی تعریف شود. یارانه در کشورهای غرب مثل حق است نه هبه؛ در غرب سیاست‌های اجتماعی با رژیم انباشت هم‌افزایی دارد و در موقع از بین رفتن هم‌افزایی، بن‌بست می‌شود. در ایران شیوه انتظام‌بخش تعریف ‌نشده است و دولت‌ِ سرور تصمیم می‌گیرد یک‌شبه همه مسیرها را تغییر ‌دهد؛ برای همین موجودی سرمایه و بهره‌وری در ایران پایین است. این ملغمه باید با آمیزه عقل سلیم و عقل ممیز ـ‌که در جامعه پایین است ـ حل شود. عقل ممیز به دلیل نبود نهادهای مدنی در ایران پایین است و این درست برعکس عقل سلیم در ایران است. برای همین دولت‌ها به نام نامی عدالت، عدالت را به مسلخ می‌برند.
*در اعتراض‌های آبان‎ماه خیلی‌ها از جنبش نان می‌گویند.
خیلی از مشکلات حوزه اجتماعی به موضع‌گیری دولت‌ها برمی‌گردد؛ آنها خود را دانای کل می‌پندارند و فرقی نمی‌کند کدام جناح سر کار می‌آید. البته جناحی که همراه با دولتی مثل احمدی‌نژاد بوده از جهاتی بنیان‌کن عمل کرده‌اند، اما می‌بینید این فرایند به‌صورت تشدیدشده در حال ادامه است و شهروندزدایی سر جایش باقی است. حالا در سکونتگاه‌های غیررسمی که حالا تبدیل به تله فضایی شده، تحصیل‌کرده‌هایش هم نمی‌توانند از آن خارج شوند و بخت بازار پیدا کنند. نسل‌های دوم و سوم، بچه‌هایشان را دانشگاه فرستاده‌اند به این امید که آنها در تله فضایی نمانند، ولی این‌طور نشد. اینجاست که یاد فیلم «پرندگان» هیچکاک می‌افتم که پرندگان سیاه و سفید بالاخره بیرون می‌ریزند و به یک دنیای رنگی حمله می‌کنند.
*تخریب بانک‌ها و فروشگاه‌ها در مناطق حاشیه‌نشین چگونه توجیه می‌شود؟
طبق آمارها، در سکونتگاه‌های غیررسمی فقط ۹ درصد افراد به‌نوعی با بانک‌ها ارتباط دارند. این خیلی مهم است. پس بانک امری است برای دنیای رنگی کسانی‌ که این افراد را به تله سیاه و سفید هل ‌داده‌اند. این روان‌شناسی بهتری است که نیروهای انتظامی متوجه باشند برای افراد حاشیه‌نشین، بانک مظهر کنار‌گذاشتگی‌شان است. به هر صورت واکنش به پمپ بنزین‌ها، واکنش کور کسانی است که مثل تاس لغزنده در تله فضایی پایین می‌روند و به هرچیز بتوانند چنگ می‌زنند که نفرتشان را نشان دهند. 
کسانی آنجا هستند که شغل ثابت ندارند. شما به پای کسی که در حال غرق‌شدن بوده، وزنه بسته‌اید. آنها اگر واکنش نشان داده‌اند، طبیعی است. این افراد در انتخابات سال ۹۲، آن‌قدر عقلانی عمل کرده‌اند که فکر می‌کرده‌اند نباید یارانه بیشتر بگیرند و دست رد به آن زده‌اند؛ حالا واکنش اعتراضی نشان می‌دهند.
در سکونتگاه‌های غیررسمی به دلیل این‌که چگال فقر زیاد شده، چگال بزهکاری هم زیاد شده است. نه این‌که آن مردم بزهکار شده باشند، اتفاقا سرمایه‌های اجتماعی بالایی دارند، ولی نسبت به این‌که بزهکاران آنجا مستقر شوند که می‌توانند شوند، بی‌تفاوت شده‌اند. قبلا جلوی این افراد را می‌گرفتند و حالا نمی‌توانند. 
باید کاری کنیم درد و رنج جامعه زیادتر نشود. بارها گفته‌ام که شوروی در اوج قدرت سیاسی و نظامی‌اش فرو‌پاشید. زمانی بود که رشد اقتصادی‌اش متوقف شد و فاصله جامعه از لحاظ اقتصادی و رفاهی با جهان بیشتر شد. سیگنال‌های این فرایند در حال نواختن است، مثل ماشینی که کم‌کم بنزینش ته می‌کشد و آلارم آن روشن می‌شود. اگر این جامعه در تله فضایی گیر نیفتد یا امیدی به شکست تله فضایی‌اش وجود داشته باشد، مسلم است چنین واکنشی نشان نمی‌دهد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن