اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

سقوط آزاد ارزش‌ها

مسعود سپهر جامعه‌شناس سیاسی/ آینده نگر

 «تد رابرت ‌گر» در پژوهش گسترده خود تحت عنوان «چرا انسان‏ها شورش می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کنند؟» با گردآوری بخش بزرگی از مطالعات نظری و تجربی و ارائه فرضیاتی که سعی در توضیح چرایی شورشگری جوامع و گروه‌های انسانی دارد به پاسخ این سوال مهم پرداخته است. شوربختانه با انطباق هرکدام از این فرضیات با شرایط فعلی جامعه ایران با احتمال بسیار بالای وقوع همه چهره‌های خشونت و شورش مواجه می‌شویم.
همه پژوهشگران متفق‌القول‌اند که فقر به‏تنهایی هیچ حرکتی ایجاد نمی‌کند و مرکز آینده سکون و تسلیم است؛ آنچه فرد را به حرکت درمی‌آورد احساس محرومیت نسبی یا ایجاد توقعات فزاینده است. تبعیض و بی‌عدالتی قابل لمس که شورشگران می‌توانند متهمان و عاملان آن را به آسانی تشخیص دهند. خشونتی که در وجود آنها زبانه می‌کشد و می‌توانند آن را توجیه و تقدیس کنند. در سوی دیگر در گروه مقابل هم این توجیه و تقدیس خشونت و اراده معطوف به قدرت وجود دارد و دوقطبی شدن جامعه آتش زیر خاکستر را دم به دم شعله‏ور و سوزان می‌کند.
فرضیات مهمی که شورش انسان‌ها را توجیه می‌کند به روایت رابرت گر فهرست‏وار چنین است:
۱- پتانسیل خشونت جمعی قویا  تحت تاثیر شدت و گستره محرومیت نسبی در میان اعضای یک مجموعه قرار دارد.
۲- پتانسیل خشونت سیاسی به شدت تحت تاثیر میزان قوت و گستره توجیهات هنجاری برای خشونت سیاسی در میان اعضای یک جمع قرار دارد.
۳- پتانسیل خشونت سیاسی به شدت تحت تاثیر میزان قوت و گستره توجیهات فایده‏جویانه برای خشونت سیاسی در میان اعضای یک جمع قرار دارد.
آزمون این فرضیات در شرایط امروز جامعه ایران به دلیل شدت وضوح شواهد، دشوار نیست. شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و احساس محرومیت نسبی در همه حوزه‏ها و در میان اکثریت عظیم جامعه شامل طبقات فرودست و متوسط را بیش از پیش دامن می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏زند. احساس محرومیت نسبی همان‏طور که از نامش پیداست وضعیتی است که از مقایسه خود با آنچه که می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏توانست باشد و آنچه که دیگران هستند حاصل می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏شود. ‌سقوط بسیاری شاخص‌های اقتصادی آزادی سیاسی و فرهنگی در سال‏های ‏‏‏‏‏‏‏اخیر برای اکثریت جامعه از یک سو و منابع ارزشی جدید که سیل‏آسا به وسیله رسانه‏ها در درون جامعه پمپاژ می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏شود از سوی دیگر احساس محرومیت نسبی را لحظه به لحظه تشدید می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کند.
 جامعه ایرانی با سقوط آزاد همه ارزش‏ها در سال‌های اخیر مواجه است؛ از سقوط ارزش پول ملی و سطح زندگی و تا ارزش‏های ‏‏‏‏‏‏‏اخلاقی چون امانت‏داری و خدمت به مردم و ارزش‏های ‏‏‏‏‏‏‏سیاسی مانند احترام به رای مردم و مشارکت آنها و ارزش‏های ‏‏‏‏‏‏‏اجتماعی مانند علم و هنر و فضل. این‏که جمع زیادی از نسل جدید ایران به هر دری می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏زنند تا در جایی جز ایران ادامه زندگی دهند نشانه روشنی است که وضعیت مطلوب‏تر را حق خود می‌دانند و از یافتن آن در این جامعه ناامید شده‌اند. این همان محرومیت نسبی است که توقعات فزاینده آن را تشدید می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کند.
آنچه می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏بینیم و دلمان می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏خواهد بسیار فراوان شده است و متاسفانه در جامعه این اتفاق نظر وجود دارد که داشته‏ های ‏‏‏‏‏‏‏دیگران حاصل شایستگی و تلاش شرافتمندانه آنها نیست. احساس محرومیت نسبی و ایجاد توقعات فزاینده عامل ذهنی و بستر شورشگری است. این احساس در سطح فردی به صورت وندالیسم و افسردگی و اجتماع‏گریزی یا رابین‏هودیسم و اوباشی‏گری جلوه می‌کند و اگر خصلت جمعی بیابد تبدیل به شورش‏های ‏‏‏‏‏‏‏توده‏ای می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏شود. متاسفانه به دلیل فقدان نهادهای مدنی موثر و رهبران الهام‏بخش و دارای برنامه که قادر به کنترل توده‏ها باشند این پتانسیل تنها باعث ویرانی و خسارت می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏شود و خدای ناکرده فروپاشی و جنگ داخلی.
 آنچه این وضعیت را تشدید می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کند توجیه و تقدیس خشونت از همه سو در جامعه ایران است. در همه شهرها موزه جنگ ساخته شده یا می‏شود اما تنها موزه صلح تهران در واقع موزه قربانیان سلاح‏های ‏‏‏‏‏‏‏شیمیایی است. پلیس نقاب‏دار در خیابان اوباش را توسری می‌زند و می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏چرخاند تا عبرت مردم شود؛ تا بدانند در اعمال خشونت عریان مرزی نمی‏شناسد و تماشاچیانی که احیاناً نتیجه می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏گیرند خشونت خوب است به شرطی که گیر نیفتی. یک نگاه کوتاه به فضای مجازی توسعه فرهنگ خشونت در جامعه ما را نشان می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏دهد هرکس هرچه بگوید یا هر کاری انجام دهد، هستند کسانی که او را با بدترین دشنام ‏ها و تهمت ‏ها استقبال کنند. مفاهمه رخت بربسته است و پیش‏داوری و سوءظن به همه جایگزین آن شده است. در این گسترش فرهنگ خشونت در جامعه باور به مفید بودن اقسام خشونت نهادینه شده است. وقتی معماران برجام به عنوان بزرگ‏ترین دستاورد دیپلماتیک قرن به خیانت متهم می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏شوند یا زمانی که راه حل مشکلات اجتماعی اعدام، شلاق، قطع دست یا چرخاندن در خیابان‏های شهر پنداشته می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏شود و از همه بدتر حاکمیت باور می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کند اولین امتیاز به مردم و پذیرش خواسته‏ های ‏‏‏‏‏‏‏آنها مثلاً در خودداری از اعدام یا حصر معترضان موجب شروع فرایند سقوط خواهد بود و با این استدلال معتقد است هرگز نباید کوتاه آمد، چگونه می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏توان خشونت نهادینه در جامعه را مانع شد. مسلماً در همه نظریه‏ها و تحقیقات مربوط به شورش‏ ها و جنبش ‏های ‏‏‏‏‏‏‏اجتماعی فروپاشی قدرت حاکم وابسته به میزان اراده معطوف به قدرت او و سرکوب ناراضیان است. اما هرچه سرکوب شدیدتر، بی‏رحمانه‏تر و طولانی‏تر شود بدون آن‏که از محرومیت نسبی کاسته شود کینه‏ها افزون‏تر و شورش‏های ‏‏‏‏‏‏‏آینده نیرومندتر می‌شوند؛ تا جایی که جای هیچ مصالحه و بازگشتی باقی نمی‌ماند و البته همه‏چیز خاکستر خواهد شد تا پیش از آن‏که شورشی برپا شود این خشونت اجتماعی در قالب رابین‏هودیسم تجلی می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏یابد که بخشی از هویت تاریخی ایرانیان است.
 سنت عیاری روش ‏هایی به درازای تاریخ دارد و در فرهنگ ما همواره مورد ستایش بوده است. جوانانی که نتوانند در تشکل‏های ‏‏‏‏‏‏‏مدنی و قانونی به روش مسالمت‏آمیز پیوستگی یابند و اعتراض کنند یا از دیوار مردم بالا بروند و بر روی ماشین ‏های ‏‏‏‏‏‏‏لوکس خط بیندازند با توجیه خشونت و ضرورت گرفتن حق مردم البته که می‌توانند دست به خشونت بزنند و خود لباس قانون و مجریان را بپوشند.
در این میان بدترین مروجان خشونت قرن اخیر در ایران یعنی منافقان و سلطنت‏طلبان در لباس دلسوزی و خیرخواهی مردم ایران به رهبران و نیروهای اصلاح‏طلب و خشونت‏پرهیز حمله می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کنند و مردم را به حرکت‏های ‏‏‏‏‏‏‏شورشی تشویق می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏کنند. رقیبان منطقه‌ای و بدخواهان بین‌المللی حاکمیت هم بیشتر فروپاشی و تجزیه کشور را می‏خواهند تا ایرانی آباد و توسعه‏یافته و قدرتمند و مردم‌سالار تا الگوی رقیب در سطح منطقه و جهان نباشد.
شکستن دور باطل خشونت در جامعه مانند هر دور باطل دیگر راهی جز عمل فداکارانه و آگاهانه نخبگان دلسوز جامعه ندارد. باید پای ارزش‏های ‏‏‏‏‏‏‏مسالمت‏جویانه قانون‌گرایانه ایستاد، حتی اگر بدترین خشونت‏ها از سوی دیگران متصور باشد. جامعه امروز ما بیش از هر زمان دیگر، برای پرهیز از سقوط به گرداب خشونت و فروپاشی به الگوی ماندلا و گاندی نیاز دارد.
 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن