اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

بازگشت تلخ طالب

لیلا ابراهیمیان/آینده نگر

 «نخستین سفرم بازآمدن بود از چشم‌اندازهای امیدفرسای ماسه و خار/ بی‌آنکه با نخستین قدم‌های ناآزموده‌ی نوپاییِ خویش/ به راهی دور رفته باشم…» (الف. بامداد(
 
«دموکراسی مرد»؛ «آمریکا رفت و دموکراسی هم مرد»؛ این فرازی از خطابه «ملا»، «برادر»، «طالب»، «آخوند» و زنان همراه طالبان به مردم افغانسنان است. آن‏ها ‏خط و نشان می‌کشند که دموکراسی مرده است و مبادا «بوی دموکراسی به دماغ کسی بخورد».
بیست‌وچهارم مردادماه؛ محمد اشرف‌غنی با رسیدن طالبان به دروازه‌های کابل، افغانستان را ترک کرد؛ اگرچه او بعد از خروج از کشور در صفحه فیس‍بوک خود نوشت: «برای جلوگیری از خونریزی کشور را ترک کرده‌است» و محبور بوده میان «ایستادن مقابل طالبان مسلح» یا «ترک کشور عزیز» یکی را انتخاب کند اما او نه از خونریزی که از مسئولیت فرار کرد و مخالفان غنی، رئیس‌جمهور پشتون را «خائن» خطاب می‌کنند. حالا طالبان آمده است و غنی آخرین وعده خود یعنی «مبارزه با فساد مالی و اداری»، «اصلاح اقتصادی» و «تبدیل افغانستان به گذرگاه تجاری» را به خود به همراه برده است با چمدان‌هایی از دلار به امارات و اینک محمدحسن آخوند، رئیس‌الوزرا یا نخست‌وزیر است؛ حضوری غیرمنتظره که حتی نامش در میان چهره‌های تاثیرگذار دوحه هم نبود. طالبان هم طور دیگری رفتار می‌کنند؛ خط‌ونشان می‌کشند برای زنان و دخترکان و کینه‌توزتر از روزهای قبل با آن‏ها، با فعالان مدنی، با مخالفان و منتقدان خود برخورد می‌کنند. آن‏ها ‏اگرچه هنوز به فکر این‌ هستند که از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شوند ولی به دلیل نبود قانون و وحدت رویه برخوردها سلیقه‌ای است و اخباری که از برخورد طالبان در جبهه مقاومت افغانستان به گوش می‌رسد، نگران‌کننده و تلخ است.
اما مردم یا بخشی از مردم راه سفر پیش‌گرفته‌اند؛ سفر نه راه فرار؛ فرار به ترکیه، ایران و اروپا؛ ظرفیت‌هایی از ۲۰ سال نهادسازی که بار دیگر راهی غربت شده است. این روزها توئیت ژنرال بسم‌الله محمدی دست‌به دست می‌شود: «دست ما را از پشت بستند و وطن را فروختند؛ لعنت به غنی و دارودسته‌اش.» می‌خواهم رمان «ارنست همینگوی» را دوباره بخوانم «مدال‌های جنگی بسیار در بازار بی‌خریدار.» با فرار تک‌تک فرماندهان جهادی، این جمله را با خود تکرار می‌کنم: «قیمت بازار شجاعت در چه حد است؟ کارمند فروشگاه مدال در خیابان «آدلاید» گفت: «ما این چیزارو نمی‌خریم. کسی سراغش نمی‌آد.» حالا کاخ ژنرال دوستم، همه مدال‌های او و حضور طالبان در میان ظروف طلایی‌اش بر صورت می‌کوبد.
در میان فیلم‌هایی از چمدان‌های جای مانده، قصر ژنرال دوستم، حتی خانه و چمدان پر از دلار امرالله صالح که او آن راخدعه دشمن می‌خواند، هشتگی برای حمایت از مقاومتِ افغانستان، حمایت از روح رنجور انسان در بند استبداد و تحجر و وصیت‌نامه احمدشاه مسعود که این‌بار از زبان احمد مسعود خوانده می‌شود: «به‌خدا سوگند حتی اگر به اندازه کلاهم جای ماندن در این سرزمین را داشته باشم، می‌مانم و مقاومت می‌کنم.» در پنجشیر، جنگی میان روشنایی و ظلمت در گرفته است؛ آن‏جا شروع سرایش شاهنامه افغانستان است و آزادی‌خواهان ایران همراه با مردم افغانستان می‌خواهند هرگز کتاب آزادی، مقاومت و انسان‌دوستی بسته نباشد. آن‏ها ‏نمی‌خواهند آخرین امید نجات، دور شود. جان دادن «پنجشیر» شبیه جان دادن هیچ شهری نیست؛ آن‏جا اعتبار مقاومت برای آزادی است و برای همین برخی غمگین می‌شوند از تسلیم‌اش و آرزو دارند این گفته احمد کسروی، راوی حال امروز پنجشیر باشد: «از ایران، آذربایجان ماند و از آذربایجان، تبریز و از تبریز، کوی امیرخیز و از کوی امیرخیز، یک کوچه که در آن ستارخان مقاومت می‌کرد. اما بعد آن کوچه به کوی و آن کوی به شهر و شهر به ولایت و ولایت به کشور بدل شد.» احمد مسعود یک‌روز بعد از سقوط کابل، مردم افغانستان را به مقاومت دربرابر طالبان فرا خوانده: «من و همرزمانم همراه با تمام افغان‌هایی که بندگی را نمی‌پذیرند خونِ خود را خواهیم داد. همه [آزادی‌خواهان] از هر قوم و قبیله‌ای را به پیوستن به پایگاهمان در پنجشیر، آخرین منطقه آزاد میهن در حال احتضارمان فرا می‌خوانم.» او شرایط افغانستان امروز را چون اروپا در سال ۱۹۴۰ دانسته و از آزادی‌خواهان طلب یاری کرده است. احمدمسعود هم می‌داند که سخت است با طالبان سر معیار و ضابطه‌ای به توافق رسیدن و اما فراموش نمی‌کند جمعیتِ نومید دور هواپیمای فرودگاه کابل را؛ جوانانی که برای نجات به بال هواپیما چنگ می‌زدند و پناهنده‌هایی که از مسیر هوا و زمین به آن طرف دنیا پرتاب می‌شدند. همه می‌دانند و او هم می‌داند که آن‏ها ‏چرا می‌خواستند بروند؛ جنگ خانمانسوز است و برای همین مردم فرار می‌کنند از این بیماری مسری، هوایی طاعون‏زده که مرگ می‌آورد: مرگ در خانه، مرگ در غربت و زندگی در شهر وحشت. برای همین عده‌ای در پنجشیر مشغول ساختن خانه‌ای هستند برای آزادی و یا به‌گفته برخی «محاسبه‌گر»ی می‌کنند از برای آزادی؛ اما مخالفان آزادی، کنس و بدعنق شده‌اند از این تکاپو؛ در مقابل هنوز آزادی‌خواهانی از هر گوشه جهان و ایران بی‌خستگی به راه‌های الگوی انسانی فکر می‌کنند؛ حمایت از مقاومت و رویای مقاومت؛ شاید مقاومت او نمادین باشد؛ نمادی از خود مقاومت اما هرچه هست فقط یک‌چیز شاید امروز دغدغه انسان باشد. سکوت در برابر ترسِ زنان، بردگیِ جوانان، ظلم به قانون و زنجیر به پای آزادی و انسان و این آغاز می‌شود با اتهام‌زدایی از گروهی که تروریست بودند. اما ساده‌لوحی است که باور کنیم با فراموشی ظلم، ظالم مشروعیت می‌یابد و ذاتِ سفاک، نرم‌خو می‌شود. باید از تمام ظرفیت‌های دیپلماسی بهره گرفت.
هجوم اخبار، عکس، دل‏نوشته و تحلیل از رخ‌داده افغانستان، تاریخ قدرتمندان و بی‌قدرت‌ها را بار دیگر به رخ می‌کشد: قدرتمندان رومی‌ها هستند؛ ضعفا کارتاژهای شجاع اما تک‌افتاده‌اند. چون تصویری ثبت شده از پدر و کودک و فرودگاه؛ مردی جامانده و مستأصل و سرگشته، چون زنانی برقع‌پوش که چشمانشان به غارت رفته است؛ دردی که مدام نو می‌شود از شر و ابتذال بشر. اما هنوز جایی از جهان سرود آزادی می‌خوانند؛ جایی در پنجشیر در دوران بی‌شهامتی، که می‌خواهد بر کوره‌راه‌های ظلمانی پرتو افکند و در جایی دیگر هشتک SavePanjshir ترند می‌شود به پاس حرمت آزادی و در گوشه دیگر، زنانی که فریاد می‌زنند دموکراسی مرد؛ دموکراسی مرد… ۲۰ سال بعد از رفتن احمدشاه مسعود؛ ۲۰ سال بعد، بار دیگر طالبان در نبود فرمانده مسعود بر کل افغانستان مسلط شده است؛ شاید اگر مسعود بود، طالبان چنین روزی را هرگز نمی‌دید.
و این حال این روزهای ماست: چون نیک نگه کرد پر خویش بر آن دید/ گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست!»
گفت‌وگوی آینده نگر با شهربانو تاجبخش، استاد دانشکده علوم سیاسی پاریس درباره افغانستان را اینجا بخوانید. 
گفت وگوی آینده نگر با محمدحسین عمادی، مشاور ارشد سابق سازمان ملل در بازسازی افغانستان را اینجا بخوانید. 
یادداشت خالد توکلی، جامعه شناس توسعه را درباره افغانستان و رابطه با ایران اینجا بخوانید. 
یادداشت رحمان قهرمانپور تحلیل‏گر روابط بین‌الملل درباره کنشگری بازیگران منطقه ای در افغانستان را اینجا بخوانید. 
یادداشت محسن مدیرشانه‌چی استاد علوم سیاسی دانشگاه مشهد درباره ملت سازی در افغانستان را اینجا بخوانید. 
 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن