مبارزه با فقر و ارادهای آهنین
محمدحسین عمادی نماینده دائم ایران در فائو
مقوله برخورداری انسان از منابع و موضوع فقر از ابتدای تاریخ بشر و در همه دورهها، مورد توجه عموم اندیشمندان، فلاسفه و رشتههای مختلف و اخیرا علم اقتصاد بوده است. در هر دوره با توجه به شرایط اقتصادی، اجتماعی و پارادیمهای فکری حاکم بر جامعه انسانی و طبقه متفکر، فقر با مفهوم متفاوتی تعریف و تحلیل شده است و بر همان مبنا برای مقابله با آن راهکار ارائه شده است. از آنجایی که فقر با مسئله انسان و انسانیت ارتباط دارد، حتی علمای علم اخلاق هم به آن توجه کرده و آن را به عنوان عامل از بین برنده جوهر و عزت انسانی مورد توجه قرار داده و مذموم شناختهاند.
اما در دوران معاصر که علوم انسانی رشد فزایندهای کرده موضوع فقر مورد توجه خاص اقتصاددانها قرار گرفته است به نحوی که تا حد جدی این مقوله به انحصار علم اقتصاد درآمده است و طبعا در رشته اقتصاد نیز به شمار مکاتب اقتصادی و به تعداد نحلههای فکری در حوزه اقتصاد ما میتوانیم فقر را تعریف و تحلیل کنیم.
در علم اقتصاد هم همان تنوع و همان تکثر دیدگاه نسبت به تعریف و تحلیل فقر وجود دارد، لذا ارائه تعریفی جامع و مانع از فقر قبل از انتخاب یک چارچوب نظری و پارادایم در حوزه علم اقتصاد نیز وجود ندارد.
اما به صورت کلی میتوان اندیشمندان اقتصادی را که به چارهجویی برای محو و ریشهکنی فقر شهرت جهانی داشته و به دو پارادایم و انگاره فکری متفاوت متعلق هستند به اینگونه معرفی کرد:
دسته اول: کسانی هستند که به تحول اقتصادی و توسعه انسانی به صورت درونزا توجه دارند؛ آنها اعتقاد دارند ریشههای فقر درونی است و آن را باید در درون آن جامعه یافت؛ تا تلاشی از درون جامعه و از خود افراد و نهادهای درونی آن جامعه شروع نشود، قطعا فقر از بین نمیرود و مشکلات مرتبط با آن هم از بین نخواهد رفت.
دسته دوم: کسانی هستند که معقدند فقر عامل بیرونی داشته و پدیده فقر به عنوان یک عنصر جهانی در دوران معاصر نتیجه بیعدالتی و روابط ظالمانهای است که بین ملل مختلف و از طریق استعمار و استثمار ایجاد شده است؛ برخی از کشورها عصاره ثروت و منابع مالی و انسانی کشورهای دیگر را به نفع خود مصادره کردهاند و ریشه تبعیض و تمایز را ایجاد کردهاند و به همین دلیل دنیای غنی و دنیای فقیر داریم. به اعتقاد آنها تا زمانی که دنیای غنی را مجبور نکنیم از طریق کمکهای انساندوستانه به ملل ضعیف کمک کند، امکان خروج از دایره و سیکل بسته فقر وجود ندارد.
این دو گروه تحلیل متفاوتی از تعریف و دلایل فقر و شیوه خروج از چرخه فقر دارند.
اگر بخواهیم به سردمداران این دو نحله فکری در حوزه علم اقتصاد اشاره کنیم، باید به تفکر و تئوری دو نفر توجه شود:
جفری ساکس، اقتصاددان مشهور و استاد دانشگاه کلمبیا و مشاور سازمان ملل در حوزه فقرزدایی؛ او فقر را نتیجه بیعدالتی ساختاری و استعمار چند قرن و روابط استثماری میداند که نتیجه آن فقر ساختاری در کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و آسیا را ایجاد کرده است. او معتقد است که اگر از طریق کمکهای بینالمللی به بهبود زیرساختارها کمک نشود، فقر به هیچ وجه ریشهکن نمیشود و وضعیت آنها در آینده بسیار بدتر خواهد شد و نتیجه آن روبهرو شدن با شکاف فزاینده تصاعدی است که به بروز بحرانهای فزآینده در سطح جهانی خواهد انجامید. وی معتقد است چون کشورهای فقیر از نظر برخورداری از منابع طبیعی از یک سو و از نظر زیرساختها، حملونقل، برخورداری از شبکه اطلاعات، خدمات بهداشتی- درمانی، آموزشی و دسترسی به غذای کافی وضعیت مناسبی ندارند اسیر چرخه فقر میشوند؛ در آینده این فقر به دلیل رشد فزاینده جمعیت دامنه وسیعتری پیدا میکند. بیشترین توجه او به کشورهای آفریقایی است که جوانان این کشورها برای تامین غذا مجبور هستند مدام کار کنند، مدرسه نروند، نرخ رشد بالای جمعیتی و بهرهوری پایین که در نهایت فقر فزآینده خواهد بود. تنها راه ممکن کمک کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر برای خروج از چرخه فقر است. وی معتقد است ۱۰ نفر از ثروتمندهای جهان ۱۵ تریلیون دلار دارند و اگر کمتر از نیم درصد درآمد آنها برای کمک به آموزش کشورهای آفریقایی در نظر گرفته شود میتوان بیسوادی را که در آن منطقه ریشه در فقر دارد از بین برد.
در مقابل این دیدگاه ویلیام استرلی، از دانشگاه نیویورک معتقد است که کمکهای خارجی خود باعث ایجاد فقر میشود و کمکهای بینالمللی هیچ کمکی به بهبود شرایط فقرا و کشورهای فقیر نمیکند. فقر به عواملی درونی مرتبط است و ریشهای است. باید جامعه از درون تغییر کند و با حمایت خارجی فقر دامنهدارتر و نهادی میشود. او معتقد است که کشورهای فقیر زیربنا و زمینه استفاده از کمکهای خارجی را ندارند و تزریق کمک های خارجی خود باعث افزایش شکاف فزآینده در جامعه فقیر میشود.
این دو طیف تفکر اقتصادی یکی فقر را پدیده بیرونی و دیگری درونی میداند.
در نیم قرن اخیر نقش سازمان ملل متحد در شناخت و مقابله با فقر نیز بسیار پررنگتر شده است. بنا به تعریف سازمان ملل از فقر و روشهای آن که بر مبنای سند توسعه ۲۰۳۰ ، اولین هدف (SDG1) مبارزه و ریشهکن کردن فقر است: فقر در سازمان ملل تعریف عمومیتری دارد و به طور خلاصه و ساده اعتقاد دارند که هر عاملی که انسان را از حق تعیین سرنوشت، آزادی انتخاب سرنوشت و دستیابی به حرمت انسانی، دور کند، ناپسند و نارواست و فقر مهمترین عامل بازدارنده رهایی انسان است. بنابراین مبارزه با فقر و محو آن اولین هدف برنامه توسعه سازمان ملل است.
اما در صحنه عمل و علیرغم چندین دهه تلاش، سازمان ملل در مبارزه با فقر موفقیت نظاممند و مستمری نداشته است. مهرماه سال جاری در نیویورک برنامهها و استراتژیهای سازمان ملل در برنامه توسعهای ۲۰۳۰ مورد ارزیابی قرار گرفت. ریاست سازمان ملل در گزارش خود معتقد است سازمان در دستیابی به هدف اول خود یعنی مبارزه با فقر پیشرفت مطلوبی نداشته و اگر با همین روال پیش روند، محو فقر از جهان ممکن نیست. لذا تمامی سازمانهای مرتبط با سازمان ملل اعم از فائو (FAO)، برنامه جهانی غذا(WFP) ، یونیسف و غیره لازم است در اولین فرصت برنامه خود را بازبینی کنند.
بر اساس اعلام رسمی سازمان ملل دو عامل جدی افزایش شمار فقرا و گرسنگان اثرگذار است: اولی عامل جنگ و درگیرهای درون کشوری، ملی، منطقهای و بینالمللی است. برای مثال جنگ سوریه، عراق و افغانستان نقش جدی در افزایش شمار فقرا و گرسنگان جهان داشته است. بعد از این جنگها شمار گرسنگان جهان هماکنون روند افزایشی گرفته و به ۸۲۷ میلیون نفر رسیده است؛ این زنگ خطری است که نشان میدهد جنگ و اختلاف سیاسی باعث افزایش فقرا در جهان شده است.
دومین عامل به نظر سازمان ملل تغییرات اقلیمی و گرم شدن زمین است که نتیجه آن فقیر شدن مردم، کاهش درآمدهای اقتصادی کشاورزی، افزایش حوادث غیرمترقبه مثل سیل، خشکسالی، ریزگردها، افزایش دما و کاهش سطح تولید محصولات کشاورزی و غذا و آب و افزایش شمار گرسنگان جهان است. بروز تنازعات بینالمللی در دهه گذشته و کاهش رشد اقتصادی در سطح جهانی عملا باعث شده کشورهای جهان عزم و تلاش مشترک محدودی جهت مقابله مشترک با پدیده فقر و گرسنگی از خود نشان دهند. بروز جنگهای منطقهای شمار کثیری از پناهندگان و مهاجرین را با خود به همراه داشته که نهتنها نقش اقتصادی خود را در موطن خود از دست دادهاند بلکه به جامعه آسیبپذیر و فقیر در کشوری دیگر تبدیل شدهاند. گرم شدن زمین و تغییر اقلیم نیز این فرایند را تسریع کرده است، به نحوی که با بروز حوادث طبیعی و بحرانهای زیست محیطی عملا راندمان تولید مواد غذایی دستخوش تغییر شده و معیشت بهرهبرداران خرد به خصوص کشاورزان فقیر با دشواری بیشتر روبهرو شده است.
بسیاری معتقدند موفقیتهایی که در دو دهه گذشته نیز به دست آمده است عملا نتیجه فعالیت دولتهایی همچون چین، هندوستان و برزیل بوده است که با سیاستهای داخلی و منسجم خود توانستهاند شمار فقرا را کاهش دهند و نقش بینالمللی سازمان ملل در این بین بسیار کمرنگ بوده است.
آنچه بدیهی است اینکه بدون یک چرخش معنادار در روند تحولات جهانی و عزم جدی دولتهای تاثیرگذار نهتنها وضعیت فقر بهبود نخواهد یافت بلکه چهره ناپسند فقر نقاب خویش را بر بخش بیشتری از جمعیت جهان خواهد کشید.
*آینده نگر