اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

کرونا و بازاندیشی در نظام آموزش عالی

غلامرضا غفاری جامعه‌شناس/ آینده نگر

 جهان پرتغییر، شرایط عادی و نظم راهوار خود را ندارد. در نتیجه تکیه و اتکای به روش‌ها و شیوه‌های عادی کفایت نمی‌کند، و نیاز به داشتن سناریوهای مختلف و لحاظ کردن احتمالات و ممکنات ضرورتی مهم برای ساماندهی مناسب‌تر امور است. این مهم بیش از هرچیز از مجرای فرایند بازکاوی و بازاندیشی در چرایی و چگونگی شرایط حادث‏شده در زمان و اکنون و تغییرات احتمالی اجتناب‏ناپذیر فرارو می‌گذرد که بدون داشتن تفکری نقاد، وسعت دید، خلاقیت و همه‏جانبه‏نگری میسر نیست. پرواضح است که فرایند بازاندیشی در همه عرصه‌ها و خرده‏نظام‌های یک نظام باید مطمح نظر باشد که شواهد تاریخی نشان از دستاوردهای مثبته این امر دارد و در جوامع و کشورهایی که به آن اهتمام شده است، توانسته‌اند هم بهتر و با هزینه‌های کمتری بر مسائل و موانع و نیل به فردایی بهتر گام بردارند و هم انباشت معرفتی و دستاوردهای بیشتری را برای خود رقم زده‌اند. این فرایند به مانند هر جریان دیگر زمینه‌ها، علل، دلایل، سازوکارها و مقوم‏های ‏‏‏‏‏‏‏چندگانه خود را داشته است. لیکن از سهم و نقش محرک‌هایی که از راه می‌رسند و این فرایند را به تأمل، درنگ و شتاب بیشتر دعوت می‌کنند نمی‌توان چشم پوشید. بی‏تردید اقبال و مقاومت در مواجهه با این فرایند در مجموعه‌های مختلف یکسان و همانند نیست. 
در این نوشته، کرونا به مثابه محرکی که مجموعه‌ها را وادار به درنگ و بازاندیشی کرده مورد نظر است. و در بین مجموعه‌ها نگاهمان معطوف به نظام آموزشی است. نظام آموزش عالی با تمام تغییرات و چرخش‌هایی که در پرتو سنت‌های فکری و معرفتی تجربه کرده است کارویژه‏های ‏‏‏‏‏‏‏اصلی آن در عرصه‌های سه‏گانه آموزشی، پژوهشی و فرهنگی- اجتماعی تعریف شده که هرکدام امری را در کانون خود دارند، اموری که نه مستقل از هم، بلکه همزاد و همراه و وامدار یکدیگر هستند. به گونه‌ای که برای کارویژه آموزشی، انتقال درست دانش و مهارت روز، و برای حوزه پژوهش سهیم شدن در دانش و دستاوردهای جهان دانش و فناوری، و برای حوزه فرهنگی- اجتماعی هنر خوب زندگی کردن و داشتن شهروندان آگاه و فعالی که نسبت به بایسته‌های یک زندگی شایسته و شهروند خوب بودن به عنوان وظیفه‌ای راهبردی و مرکزی برای خود تعریف کرده‌اند. این کارویژه‏های ‏‏‏‏‏‏‏سه‏گانه آموزش، پژوهش و مدنیت فرهنگی- اجتماعی توأمان و مکمل یکدیگر در سیاست‌ها و برنامه‌های نظام آموزش عالی کشور تجلی و عینیت پیدا می‌کنند. این نظام به مانند دیگر نظام‌ها از مجموعه‌ای از تنظیمات ساختاری برخوردار است که تلاششان معطوف به تحقق این کارویژه‌ها است. در مصاف با شرایط جدید و مسائل تازه لاجرم وادار به بازخوانی می‌شوند. چنان‏که کرونا محرکی است که پرتاب شدن جوامع انسانی به وضعیت تازه را آشکارتر ساخته و مجموعه‌ها را نسبت به داشتن آمادگی برای شرایط جدیدی که در ذات جهان پرتلاطم و متغیر مدرن وجود دارد، بیم و هشدار داد. چنان‏که بازاندیشی در نظام آموزش عالی را تسریع و قوت تازه‌ای بخشید و فرایند و امر دیجیتال را در نظام‌های آموزشی نمایان‌تر ساخت. امری که نظام‌های آموزشی مرسوم و سنتی را در مظان پرسش‌های سخت و مهیبی قرار داده است. البته در دهه اخیر فراوان از تأثیر فزاینده فضای مجازی و دیجیتالی شدن گفته شده بود و چه‏بسا که به رغم تمام اهمیتی که دارد گویا چندان در زیست جهان انسانی حضور آن محسوس نبود. لیکن کرونا با به تعلیق و تعطیلی بردن بخش‌هایی از جریان واقعی این زیست‏جهان، حضور و نقش‌آفرینی جنبش دیجیتالی و نسبت و سهم آن در حیات و مناسبات کنشگران و نیروهای اجتماعی آفتابی‌تر شد. 
نیاز به توضیح ندارد که فرایند یادگیری در ذیل چارچوب بزرگ‏تر زندگی تحصیلی و نیز زندگی دانشجویی با تمام شئون آن در قالب فعالیت‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و خرده فرهنگ‌های دانشجویی که به یمن سیالیت و تغییرات روزافزون، پیوسته بر تعداد و تنوع آنها افزوده می‌شود نیز دستخوش تغییرات تازه‌ای از حیث صورت و محتوا می‌شوند. عمل ارتباطی و تعاملی که از صورت متمرکز خارج و ساختار چندوجهی و فراگیرتر پیدا می‌کند و گفت‏وگو در جهان واقع را به ساحت و فضای دیجیتال انتقال می‌دهد. صدالبته این وضعیت بی چالش و بی مسئله نبوده و تا اطلاع ثانوی این چالش وجود خواهد داشت. چرا که این وضعیت مبانی نظری، معرفتی و اخلاقی متفاوتی را طلب می‌کند که به تدریج شکل می‌گیرد. چون چالش دانش و اطلاعات حاصل از وب و ساختارهای قدیمی مستقر در دانشگاه همواره مسئله‌ای مهم بوده است. چرا که میدان دانشگاه میدان حضور نسل‌هایی است که هرکدام دارایی‌ها، ظرفیت و حافظه تاریخی خود و مهم‌تر، مرجعیت خاص خود را دارند. و اقبال و مقاومت نسبت به دیجیتالی شدن که هویت خاص خود را به همراه دارد، نشان از فراز و فرودهایی دارد. شکاف بین بومیان دیجیتال و مهاجران دیجیتال واقعیتی است که در محیط‌های آموزشی نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت. شکاف بین بومیان (دانشجویان) که نسل جدید و آشنای با آخرین نسل فناوری‌های دیجیتال هستند با مهاجران به این فضا، اساتید و مدیرانی را که دچار ناشناختگی و سرگردانی بیشتر نسبت به این فضا هستند نمی‌توان به سرعت حل کرد. افزون بر این ساختارهای رسمی و عینی در مواردی بلاموضوع شده‌اند. زیرا میدان بازی و قواعد حاکم بر آن عوض شده. در دنیا و فضای واقعی بود که دانشجویان دنبال مجوز، گرفتن سالن و کلاس و… بودند. لیکن در فضای مجازی گویا حاجت به اینها نیست. اینجا قاعده مدیریت بر مدیریت‏ناپذیرها سر برمی‌آورد و کار را سخت می‏کند و صورت دیگری می‌بخشد. نظام‌های آموزشی بنا به توقع و مطالبه‌ای که نسبت به آنها وجود دارد، نیازمند چشمانی تیزبین نسبت به نیازها، گره‌ها، و عرصه‌های جدید فعالیت بنا به ذائقه‌ها و مدارهای تازه‌ای است که در جامعه و خرده‏نظام‌های آن وجود دارند و تازه به تازه سر برمی‏آورند تا بتواند برمبنای وزن و حجمی که هرکدام از این نیازها و گره‌ها دارند ساختار و مأموریت‌های خود را برای پاسخ‏گویی در قالب تربیت نیروی انسانی و دانش و مهارتی که باید تولید شود تنظیم کند. بر این مبنا دانشگاه نیازمند ارتباطی ارگانیک با جامعه پیرامون و فراپیرامون است. در نتیجه نگاه انتقادی و بازاندیشانه ضرورت دارد. 
نظام‌های آموزشی به پیچ وجه نمی‌توانند نسبت به جنبش دیجیتالی شدن و چرخش حاصل‏شده در این مسیر غفلت و آن را به سادگی از سر خود واکنند و موضعی انفعالی اختیار کنند و نه می‌توانند خود را تماماً تسلیم و در تسخیر فضای مجازی و جنبش دیجیتال و آموزش‌های الکترونیک قرار دهند. بی‏تردید باید از تمامی پنجره‌های فرصت استفاده کنند. اما در گشودن و بستن این پنجره‌ها هم مجدانه نیازمند تأمل عالمانه هستند. مسئولیت حرفه‌ای در درجه اوّل و سپس مسئولیت اجتماعی متوجه اعضای هیئت علمی دانشگاهی است. همین مسئولیت به نحوی از انحا متوجه دانشجویان هم هست و متوجه کل نظام و نهاد آموزش عالی است. انتظار از نهاد علم و دانشگاه بنا به کارویژه‏های ‏‏‏‏‏‏‏عدیده آن و نیز مختصات مسئله پیشِ رو چندگانه است. اولاً باید نهاد علم یعنی دستگاه‌ها و شبکه‌های دست‌اندرکار در حوزه دانش پزشکی، سلامت و بهداشت توانایی درست فهمیدن و درست سخن گفتن را در باب این پدیده به جامعه نشان دهند؛ ثانیاً نهادهای واسط اعم از دستگاه‌های سیاست‏گذار، مجری و رسانه‌ها از اعتبار و اعتماد لازم در سطوح مختلف جامعه برخوردار شوند و ثالثاً گروه‌های مختلف اجتماعی به ویژه بخش‌های آسیب‌پذیرتر و بیشتر در معرض ابتلا به ویروس کرونا، از این وضعیت درماندگی و سراسیمگی روانی و اجتماعی رهایی یابند. در نبود و غیاب نظام‌های تخصصی، آشفتگی ذهنی، روانی و اجتماعی و احساس بی‏پناهی و خودتصمیمی در جامعه قوت می‌گیرند که هرکدام آسیب و تهدید تازه‌ای برای سخت و سهمناک ساختن وضعیت اجتماعی هستند. ایفای نقش و بازیگری در فضای دیجیتال فصل تازه‌ای و به تعبیری زیست‏جهان جدیدی را پیش روی کاربران قرار می‌دهد که خود را باید با لوازم و قواعد آن هماهنگ و سازگار کنند. مهارت‌های مورد نیاز و زیست در این فضا باز الزام‌های خاص خود را دارد که بی تردید برای نسلی که به عنوان مهاجرین به فضای مجازی شناخته می‌شوند و نه بومیان، این فضا همراه با مسائل به نسبت سختی است و خود موجب تأخر و در موردی نابردباری و کشمکش هم می‌شود. 
از طرفی جهان پرتغییر و سیال، نظام‌های آموزشی را با امر جدید خود تعیینی یادگیری (هتاگوژی) مواجه ساخته که زندگی تحصیلی و برنامه‌های درسی دیگر نمی‌توانند قالب‌های به نسبت ثابت و مدت‏دار را داشته باشند بلکه قطب‏نما و آهنگ حرکت خود را باید با جهان متغیر، سیال و مهم‌تر، با نیازهای پویا و پرتحرک آن هماهنگ سازند. چنین حرکت و چالاکی از نظام‌های مرسوم و سنتی آموزش برنمی‌آید بلکه محتاج رویه‌هایی است که ابتنای آن بر نظام‌های پیشرفته مبتنی بر فناوری‌های نوین آموزشی باشد که بهره‏گیری درست و کارا از آن، خود نیازمند مهارت‌های الکترونیک و رسانه‌ای است که به درستی پیوسته خود را در قالب نسل تازه‌ای از فنون و ابزار و ادوات فنی تعریف می‌کند. این‏همه فضای دانشگاه را به سمت فضای دیجیتال و درگیر شدن با علم الکترونیک می‌برد. 
وجه مهم دیگر باز اندیشی در باب آثار و پیامدهای مترتب بر این تغییر در سطوح عاملیتی و ساختاری است. امری که سهل و ممتنع است. چون سنت دانشگاهی سنتی نیرومند و به نسبت دارای عمری دراز و کهن است، ریشه‏دار است لیکن نیازمند پیوند زدن قلمه‌های جدید برای پرورش میوه‌های تازه‌تر به منظور رفع مطالبات و نیازهای زمانه جدید است. دانشگاه‌ها باید رابطه تنگاتنگی با جامعه و محیط پیرامون خود داشته باشند و این بدون فهم و درک تغییرات و تحولات زمانه در عرصه‌ها و فضاهای مختلف ممکن نمی‌شود. توان و قدرت تازه‌ای که توأمان، البته با کم و کیف‌های متفاوت، برای مجموعه‌ها حاصل می‌شود. جابه‏جایی‌هایی که انجام می‌شود، حضور و غیاب‌هایی که در صورت و معنا تغییر می‌کنند، فشارها و فرصت‌هایی که از دست می‌روند و از راه می‌رسند. و انواع شدن‌ها و نشدن‌ها و خلاصه زیست‏های ‏‏‏‏‏‏‏تازه‌ای که سر برمی‌آورند، فضا را برای تأملات تازه‌ای از حیث انتقادی، شناختی، کارکردی، معناشناختی و آینده‏نگری و نهایت اینکه چه می‌شود و چه آینده‌ای را پیشِ رو داریم در پی دارد که میدان و عرصه مهم مطالعاتی است. عرصه‌ای که دیگر نمی‌تواند محصور و در تسخیر رشته معینی از رشته‌های معمول و مرسوم دانشگاهی باشد. این بار به یمن نزدیک شدن و در هم تنیدگی و حضور اکنونی همه چیز گویا حتی تقسیم‏بندی‌های برآمده از تقسیم کار در بین عالمان که خود را در سلسله‌ای از دانش‌ها تعریف می‌کرد، رنگ باخته و نیاز به مداقه و طرح تازه‌ای دارد. فرصت خودتحلیلی انتقادی و پذیرش فرود آمدن و فاصله گرفتن از سنت برج عاج‏نشینی نیز اولین گام و ضرورت برای ورود به فرایند دانشگاه مؤثر است. 
بی تردید بهترین گام در تسخیر آینده آن است که در مورد آن اندیشناک باشیم. اندیشناک بودن نقطه آغازین حکمت است. بیم و هراسی که به آزاد کردن انرژی و واکنش و کنش مؤثر می‌انجامد، خود منبعی بی بدیل برای پویایی، حرکت و استمرار است. چنان‏که زندانی ساختن بیم‌ها و تردیدها موجد زمین‏گیر شدن است. در هر صورت استفاده از فناوری‌های نوین الکترونیکی، فضای متکثر، ناآرام، پرتغییر و سیال مجازی، نااطمینانی و عدم قطعیت در پساکرونا قوت بیشتری خواهد داشت. آنچه که اتفاق می‏افتد، نباید تحویل به استفاده از شیوه‌ها و ابزارهای رسانه‌ای و الکترونیک شود، که ظاهر و پیدای موضوع است، بلکه به جنبه‌ها و لایه‌های کم‏پیدا ولی سازنده و خلاق آن در چارچوب رابطه بین سوژگی انسان و تکنولوژی و فضای دیجیتال واجد اهمیت فوق‏العاده‏ای است. از این بابت صداها، زیست‏ها و هویت‌های تازه و متغیری رو آمده و خودنمایی خواهند کرد که میدان‌های تازه‌ای را روی ساختارها و نهادهای آموزشی، آموزش‏دهندگان، آموزش‏گیران، پژوهشگران، کارگزاران و مدیران، و خودِ کنشگران و نحوه کنش و واکنش‌های آنها قرار می‌دهد. 
در نتیجه چرخش‌ها و ظهور پساهای تازه در راه است با شتاب و آهنگ روزافزون‌تر که بی تردید کنار آمدن با آنها و اجتناب از گرفتار شدن در بیم و هراس‌های مترتب بر آنها بیش از هر عصر و دوره دیگر نیاز به فرهیختگی و خردورزی هوشمندانه دارد که از این بابت هم مسئولیت مهمی متوجه عالمان دانشگاهی است و مهم‌تر نظام سیاست‏گذاری و تدبیرگران نباید دور و بی‏اعتنا به این همه تغییر، جهان‌های متنوع و چرخش‌های پارادایمی که الزام زمانه است باشند؛ و در هماهنگی و هم‏افزایی بین نظام تدبیر و دانش و علم معطوف به شرایط زمانه و فرداهای پیشِ رو تنظیمات لازم و کارا و نیز امر بازتعریف و بازتنظیم نو به نو، به فراخور شرایط زمانه، را داشته باشند. چرا که جهان جدید مدام در معرض پرسش‌های بنیادین و تازه‌ای قرار دارد که نقادی و بازخوانی آرا، سیاست‌ها و تنظیم مجدد امور، وجه اجتناب‏ناپذیر آن است.
*غلامرضا غفاری جامعه‌شناس/ آینده نگر 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن