زمزمه در گوش جامعه
وحید عابدینی دانشجوی دکترای علوم سیاسی، دانشگاه بینالمللی فلوریدا/ آینده نگر
جنبشهای اجتماعی بهطور معمول مسیر خود را متفاوت از فعالیتهای حزبی و انتخابات میبینند. آنها بهخصوص زمانی سر برمیآورند که بخشهایی از جامعه امید خود را به سیاستمداران و اصلاح امور از طریق معمول سیاست، یعنی فعالیتهای حزبی و انتخابات، از دست بدهند. طی یک دهه شاهد نسل جدیدی از جنبشهای اعتراضی هستیم که بیش از هرچیز شکلگیری آنها به شبکههای مجازی نسبت داده میشود. درحالیکه در دهههای قبل به راه افتادن جنبشهای اعتراضی نیازمند ماهها سازماندهی و هماهنگی بود، از زمان ظهور شبکههای اجتماعی، بهسرعت و با کمترین هزینه میتوان بسیاری از افراد را در یک جا جمع کرد. دو «جنبش اعتراضی چای» (Tea Party movement) و «اشغال والاستریت» از اولین نشانههای چنین روندی بودند. نکته اینجاست که این جنبشها خیلی زود اثر خود را در انتخابات گذاشتند. پیروزی جمهوریخواهان در میاندوره مجلس نمایندگان در سال ۲۰۱۰ ماحصل جنبش اعتراضی چای بود. حتی میتوان گام را فراتر گذاشت و پیروزی دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ را نیز ماحصل این جنبش پوپولیسم راست دانست که با «جنبش اعتراضی چای» آغاز شده بود. این جنبش البته به آمریکا محدود نماند و خیلی زود اروپا را نیز در بر گرفت. سیاست در فرانسه، انگلستان، ایتالیا، هلند، لهستان و دیگر کشورها تحت تأثیر گسترش جنبشهای پوپولیستی راست قرار گرفت.
ریشه اصلی این جریانات راست افراطی را باید در شکست احزاب سنتی در پاسخگویی به مشکلات پیش روی این کشورها دانست. بحران اقتصادی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ بخشهایی از این جوامع را بهشدت متأثر کرد. آنها مقصر اصلی را جهانیشدن میدانستند. جهانیشدن اقتصاد و مهاجرت موجب شده بود این طبقات شغلهای خود را از دست بدهند. بنابراین شعارهای ضد جهانیشدن و ضد ادغام کشورها در اقتصاد جهانی در میان این طبقات محبوب شد. مخالفت با مهاجران و مهاجرت از کشورهای کمتر توسعهیافته به این کشورها نیز بخش دیگری از گفتمان حاکم بر این جنبشها بود. جهانیشدن فرهنگ و مهاجرت، ارزشهای این طبقات را مورد هجمه قرار میداد و نوعی ملیگرایی افراطی در این جنبشها دیده میشد. علاوهبر اینها یکی از مهمترین نتایج این جنبشها کاهش علاقه مردم به مشارکت سیاسی و بدبینی نسبت به سیاستمداران بود. سخن گفتن از جایگاه «مردم عادی» و ضدیت با نخبگان و تلاش برای برکناری دستگاه مستقر Establishment)) از دیگر نشانههای این جنبشها بود. این بیاعتمادی به سیاستمداران و نخبگان یکی از نتایج دیگر رشد شبکههای اجتماعی بود. تحقیقات متعددی نشان میدهد که شبکههای اجتماعی با برجسته کردن نقاط ضعف سیاستمداران و نخبگان سیاسی به گسترده شدن شکاف بین نخبگان حاکم و مردم عادی میانجامد.
مبارزه مردمان عادی علیه فساد حکمرانان فقط به کشورهای غربی محدود نماند و به دیگر نقاط جهان نیز سرایت کرد و خاورمیانه نیز دستخوش اعتراضات گسترده شد. تظاهراتهایی که در عراق و لبنان در مهرماه ۹۸ در اعتراض به فساد حاکمان و نابرابری آغاز شد یکی از نمونههای این دست جنبشها میتواند ارزیابی شود.
میتوان دست پنهان شبکههای اجتماعی را در این وضعیت حدس زد. گسترش اینترنت پرسرعت به شهرهای کوچک در دوره حسن روحانی و گسترده شدن استفاده از شبکههای اجتماعی در میان طبقات فرودست، احتمالاً در شکلگیری این وضعیت بیتأثیر نبوده است. خصوصاً اینکه کارزاری از خارج از کشور برای «براندازی» شکلگرفته بود که تمام هموغم خود را بر بیاعتبار کردن اصلاحطلبان در چشم مردم عادی گمارده بود. تحقیقات نشان میدهد که نقش این شبکههای مجازی بهخصوص کانال «آمد نیوز» در شکلگیری اعتراضات در آبان ۹۶ بسیار جدی و مؤثر بوده است.کاهش مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم را نیز میتوان در همین چارچوب ارزیابی کرد.
بسته شدن هرچه بیشتر ساختار سیاسی و عدم اجازه ورود به کسانی که میتوانند با مردم عادی ارتباط بهتری برقرار کنند از یک سو و تأکید بر فساد نخبگان حاکم در شبکههای اجتماعی از سوی دیگر موجب شده است که مردم به مشارکت سیاسی بیعلاقه شوند. آنها نه سیاستمداران را افرادی قابلاعتماد میدانند و نه سازوکار انتخابات را وسیلهای برای رسیدن به اهداف سیاسی خود میدانند. ازاینرو عدم مشارکت بیش از ۵۰ درصد مردم در این انتخابات (و احتمالاً سه میلیون و ۷۰۰ هزار رأی باطله) را باید نشانهای از این جنبش اجتماعی خاموش دانست. کمپین «رأی بیرأی» که بهخصوص از سوی برخی از فعالان خارج از کشور و از طریق تلویزیونهای ماهوارهای و با هشتگ مشابه در شبکههای مجازی تبلیغ میشد احتمالاً در این عدم مشارکت مؤثر بوده است.
آنچه میتوان در مورد روندهای آینده حدس زد این است که همانند دیگر کشورها که در اثر گسترش شبکههای اجتماعی بیاعتمادی به نخبگان سیاسی حاکم و سازوکار انتخاباتی بیشتر شد و جنبشهای اجتماعی (بهخصوص جنبشهای پوپولیستی راستگرایانه) گسترش یافت، باید انتظار داشته باشیم در ایران نیز این نارضایتی خود را در قالب جنبشهایی نشان دهد. اما اینکه این جنبش در چه زمانی، با چه سروشکلی و با چه اهدافی شکل خواهد گرفت قابل پیشبینی نیست.
نقش عمکرد نخبگان سیاسی و ساختارهای حاکمیتی در این راستا بسیار مؤثر است. هر حرکت آنها میتواند جرقهای برای این جنبش باشد. باز کردن فضای رسانهای رسمی کشور میتواند تا حدی مانع از بحرانی شدن اوضاع شود. رسانههای مرجع میتوانند در بزنگاهها تأثیر مهمی بر شکلگیری و روند جنبشهای اجتماعی بگذارند. در سالهای گذشته بهواسطه فشار بر جریان رسانهای کشور، بخش بزرگی از جریان رسانهای ایران به خارج از کشور منتقلشده و این میتواند تبعات جدی برای ثبات سیاسی کشور داشته باشد. در نبود رسانههای معتبر در داخل کشور، اقبال عمومی هرچه بیشتر به سمت رسانههای خارج از کشور و شبکههای مجازی خواهد بود و شکاف دولت-ملت افزایش خواهد یافت.
اینکه آیا جنبش اجتماعی در ایران میتواند همانند آمریکا خود را در قالب رفتارهای انتخاباتی نشان دهد بسیار بستگی به انعطاف ساختار سیاسی ایران دارد. بازتر شدن فضای سیاسی و اجازه فعالیت کنشگران مختلف میتواند مجدداً بخشهایی از جامعه را به انتخابات جذب کند؛ اما امیدوار شدن مردم به سازوکار انتخاباتی برای حل مشکلاتشان نیازمند عزم گستردهای در میان نخبگان حاکم است که بیشازپیش به نهادهای انتخابی امکان عمل دهند.