اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

همه به دنبال سهم خواهی از افغانستان

رحمان قهرمانپور تحلیل‏گر روابط بین‌الملل/آینده نگر

 
۱- صحنه افغانستان هنوز قدری مبهم است؛ مفاد توافق دوحه میان طالب‌ها و آمریکا هنوز به‌صورت کامل علنی نشده است. وقتی آقای بایدن تحت‌ فشار قرار گرفت، اعلام کرد که من مجبور بودم این توافق را اجرا کنم و این توافقی بوده که بین دولت ترامپ و طالبان انجام‌شده بود؛ بنابراین برای اینکه قضاوت دقیق‌تری کنیم، باید منتظر باشیم تا مفاد محرمانه این توافق معلوم شود. احتمالاً در آن توافق در مورد حکومت آینده افغانستان، شکل حکومت، مشارکت هزاره‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها و پشتون‌ها و روابط خارجی طالبان گفته‌شده است. قضاوت‌هایی که الآن داریم، براساس یافته‌هایی است که در صحنه می‌بینیم و قاعدتاً تحلیلی که ارائه خواهیم داد مقداری با عدم قطعیت همراه است و نمی‌دانیم که مثلاً در آن مذاکرات نقشی برای پاکستان در نظر گرفته‌شده یا دوحه؛ بنابراین یک عدم قطعیت وجود دارد و من با فرض این عدم قطعیت تحلیل خودم را ارائه می‌دهم.
 
۲- اگر بخواهیم بدانیم وضعیت منطقه و افغانستان به کجا می‌رود، یک راهنمای تحلیلی، معیار و رویکردی است که آمریکا به‌طور مشخص از زمان اوباما نسبت به منطقه در پیش‌گرفته؛ اما در آن زمان روند آهسته‌ای داشت و بعد از روی کار آمدن ترامپ شتاب بیشتری گرفت و الآن در دوران بایدن سرعت آن بیشتر هم شده است. این روند عبارت است از اینکه آمریکا می‌خواهد از تعهدات خود در منطقه و از حضور نظامی خود در منطقه بکاهد و هنوز به‌طور دقیق نمی‌دانیم که این کاهش چه زمانی منجر به خروج آمریکا از منطقه خواهد شد؛ ولی شواهد، قرائن و دلایلی که وجود دارد، نشان می‌دهد که عزم آمریکا برای کاهش نیروهای نظامی خود و عدم دخالت نظامی در منطقه جدی است. در این مورد به سه دلیل اشاره می‌شود. مسئله اول افکار عمومی آمریکا و مخالفت افکار عمومی این کشور با مداخلات نظامی کشورشان در خارج از آمریکا و هزینه کردن مالیات مردم در جنگ‌های به قول خودشان بی‌ثمر است. دو جنگی که جرج بوش در خاورمیانه راه انداخت، یعنی جنگ افغانستان و عراق، به نتیجه مشخصی نرسید. نه آمریکا توانست در این کشورها لیبرال دموکراسی برقرار کند، نه به آن معنا ثبات و امنیت کافی برقرار شد، نه گروه‌های افراطی به‌طور کامل از بین رفتند و نه منطقه آن‌گونه شد که بر طبق خاورمیانه بزرگ، قرار بود تبدیل شود به یک منطقه متفاوت؛ به عبارت ساده‌تر، امروز در آمریکا، افکاری که نومحافظه‌کاران در سال ۲۰۰۱ داشتند و معتقد بودند که با قدرت نظامی می‌شود تغییرات موردنظر را ایجاد کرد، الآن در واشنگتن چه در میان افکار عمومی، چه در رسانه‌ها و چه در محافل تصمیم‌گیری، کسی نمی‌تواند از این ادعا دفاع کند. بعد از ۲۰۱۶ هم که آقای ترامپ آمد، این شکافی را که در افکار عمومی وجود داشت، به‌مراتب قطبی‌تر و شدیدتر کرد؛ یعنی صراحتاً گفت که اوباما و جرج بوش اشتباه کردند که آمریکا را وارد جنگ کردند و من می‌خواهم این سیاست را خاتمه بدهم که بعد هم نیروهای آمریکا را از شمال سوریه بیرون کشید. در آن زمان اعتراضات زیادی به این اقدام شد، دموکرات‌ها اعتراض کردند، کردها اعتراض کردند و گفتند که ما متحد دیرین آمریکا هستیم، آمریکا ما را تنها گذاشته است؛ ولی درنهایت آمریکا تصمیم خود را اجرا کرد. دلیل دوم این است که در محافل سیاسی، تصمیم‌گیری، مؤسسات تحقیقاتی که اصطلاحاً گفته می‌شود که این‌ها Idea maker هستند، یعنی پیشنهاد می‌دهند، تفکری شکل‌گرفته است که در ادامه همان رویکردی است که در افکار عمومی وجود دارد. این‌ها می‌گویند، آمریکا نمی‌تواند در خاورمیانه تغییرات موردنظر خود را ایجاد کند. از طرف دیگر تجربه نشان داده است که ابزار نظامی نتیجه‎بخش نیست. بعضی از این گروه‌ها، یعنی محافظه‌کارها می‌گویند که آمریکا باید کلاً از منطقه خارج شود. بعضی‌ها می‌گویند نه، آمریکا حضور نظامی خود را کم کند؛ ولی در منطقه بماند؛ این هم دلیل دوم است؛ یعنی افراد Idea maker رسانه‌ها، نمایندگان مجلس، سناتورها، مؤسسات تحقیقاتی، لابی‌ها هم طرفدار کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه هستند. و دلیل سوم مسئله چین است که روز به روز برای آمریکا تبدیل می‌شود به یک دغدغه جدی و آمریکا باید انرژی خود را متمرکز و معطوف کند برای مهار چین. بنا بر این سه دلیل، می‌توان گفت که منطقه شاهد کاهش حضور نظامی آمریکا در سال‌های پیش رو خواهد بود.
 
۳- همان‏گونه که حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و پس از حادثه یازدهم سپتامبر سرنوشت سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه بزرگ را رقم زده به همین سان خروج غیرمنتظره و بدون برنامه‏ریزی دقیق دولت بایدن از افغانستان در اگوست ۲۰۲۱ (مرداد ۱۴۰۰) سرآغاز ساسله تحولاتی در منطقه در آینده خواهد بود. در راس این تحولات کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه بعد از ۲۰ سال هژمونی امنیتی آمریکا در خاورمیانه قرار دارد. اتفاقی که باعث خواهد شد رقابت میان قدرت‏ها و به تعبیری محورهای منطقه تشکیل شود. یعنی رقابت میان سه محور شیعی به رهبری ایران، محور اخوانی به رهبری قطر و ترکیه، و محور سلفی یا طرفدار وضع موجود عربستان و امارات. آنچه در سوریه، لیبی، یمن، لبنان، عراق و دریای سرخ و مدیترانه و خلیج فارس می‏گذرد نشانه روشنی از رقابت این سه محور است که اکنون به افغانستان هم کشیده شده است. اینکه مناسبات منطقه‌ای چه می‌شود، نظرات متفاوتی وجود دارد؛ ولی یک تحلیل غالب این است که بعد از کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه، رقابت قدرت‌های منطقه‌ای تشدید خواهد شد. در حال حاضر این رقابت حول سه محور است. مثلا در سوریه یا یمن یا حتی عراق دو تا محور با هم رقابت دارند، بعضی جاها هر سه تا با هم رقابت می‌کنند. مثلاً ایران در لیبی حضور ندارد؛ ولی لیبی محل رقابت امارات به عنوان محور سلفی و قطر و ترکیه به عنوان محور اخوانی است. علاوه بر این سه محور، ما دو بازیگر تعیین‏کننده داریم. یکی اسرائیل است و دیگری مصر. این‌ها هم در تلاش هستند که خود را با شرایط جدید تطبیق بدهند. اسرائیل برای دوران پس از کاهش حضور نظامی آمریکا و برای تأمین امنیت خود، با عربستان، بحرین و امارات توافق ابراهیم امضا کرده است. از آن طرف روابط خود را با مراکش عادی‌سازی کرده است؛ یعنی اسرائیل در حال حاضر علاوه بر مصر و اردن با چند کشور دیگر عربی هم در ارتباط است و یائیر لاپید یا نفتالی بنت صراحتاً اعلام کردند که راه حل دو دولت بر اساس قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل دیگر منتفی است و از این طرف سیاست اسرائیل عادی‌سازی روابط با عراق است. اسرائیل به شدت نگران کاهش حضور نظامی آمریکا است و تلاش می‌کند که این اتفاق نیفتد. لابی طرفدار اسرائیل هم به شدت فعال هستند؛ ولی تا الآن می‌شود گفت که خود اسرائیلی‌ها هم پذیرفته‏اند که آمریکا تصمیم خود را اجرا خواهد کرد و بالاخره مسئله مصر را داریم. در یک سال گذشته، به ویژه بعد از جنگ و درگیری غزه، آقای عبدالفتاح سیسی که با کودتا روی کار آمده است و اروپا و آمریکا هم خیلی راغب نبودند که از او حمایت کنند، دارد تلاش می‌کند که برگردد به صحنه تحولات جهان عرب. نخست اینکه در موضوع غزه نقش مهمی در برقراری آتش‏بس ایفا کرد. پس از آن در کنفرانس بغداد با حضور ملک عبدالله و کاظمی شرکت کرد و اخیراً هم دیدیم که در کنفرانس همسایگان عراق هم حضور داشت؛ بنابراین مصر هم تلاش می‌کند که خود را در عرصه تحولات منطقه‌ای فعال نگه دارد.
 
۴- حالا با این سه محور، برگردیم به اینکه در افغانستان چه اتفاقی می‌افتد. در دهه ۹۰ هم قطر، هم عربستان و هم امارات جزو کشورهایی بودند که طالبان را به رسمیت شناختند؛ ولی اختلافاتی که در چند سال گذشته در شورای همکاری خلیج فارس بین عربستان و امارات و بحرین از یک طرف و قطر از طرف دیگر شکل گرفت، باعث شد که قطر دو بار محاصره شود و بار آخر در سال ۲۰۱۷ شاهد بودیم که این سه کشور، یعنی امارات و عربستان و بحرین، به اضافه مصر حدود ۱۳، ۱۴ شرط گذاشتند برای رفع محاصره قطر که یکی از شروط آن عدم حمایت از جریان اخوانی بود؛ یعنی می‌خواهم بگویم که اختلاف بعد از بهار عربی، بعد از ۲۰۱۱ بین قطر و عربستان و امارات روز به روز شدیدتر شد. این‌ها ابتدا اختلافات خود را کشاندند به شاخ آفریقا، در جیبوتی، اریتره، سومالی. مثلاً قطر رفته با حکومت مرکزی سومالی بسته است. امارات رفته با حکومت‌های فدرال سومالی. امارات در صلح بین اریتره و اتیوپی، ۳ میلیارد دلار به اتیوپی داد و قطر که ناظر صلح اریتره و جیبوتی بود، از آن‏جا کنار کشید؛ بنابراین رقابت کشیده شد به شاخ آفریقا و دریای سرخ. در یمن هم این‌ها رقابت داشتند. در لیبی هم در ابتدا با هم بودند، یعنی قطر و امارات و بعد جدا شدند. از سال ۲۰۱۶ یعنی زمانی که ترامپ سر کار آمد و بعد از آن هم بن سلمان ولیعهد شد، عربستان برخلاف رویکرد سنتی خود، علیه طالبان فعالیت کرد و همراه با اروپایی‌ها و آمریکا تلاش و اصرار کرد که طالبان باید دو قسمت شود، طالبان معتدل و طالبان افراطی و طالبان افراطی طرد شود. در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ بنا بر اسنادی که روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرده، رقابت شدیدی بین دوحه و ابوظبی برای ایجاد پایگاه طالبان در این کشورها وجود داشت که درنهایت دوحه موفق شد که طالبان را بیاورد در قطر و این‌ها را حمایت کرد. وقتی ترامپ بر سر کار آمد، سیاست خود را تغییر داد و شروع کرد به مذاکره با طالبان؛ بنابراین محور اخوانی و به‌طور مشخص دوحه در این قضیه وارد شد و پاکستان هم همیشه طرفدار طالبان بوده و به خصوص با شاخه حقانی آن رابطه داشته است، پاکستان مسئله تاریخی با هندوستان دارد و همیشه به دنبال فرصت بوده است؛ لذا در این فاصله مراودات پنهانی با قطر داشت و در سه چهار سال گذشته خبرهایی منتشر می‌شد مبنی بر اینکه روابط اسلام‏آباد با عربستان قدری سرد شده است. حالا می‌شود حدس زد که یکی از دلایل این امر درواقع همین رویکرد متفاوت عربستان به طالبان بوده است. درنهایت تمام این‌ها منجر شد به اینکه طالبان در افغانستان قدرت را به دست گرفت و این شگفتی که طالبان ایجاد کرد و هیچ نهاد اطلاعاتی، نه نهاد اطلاعاتی آمریکا، نه آلمان و نه انگلیس، قادر به پیش‏بینی میزان قدرت طالبان نبودند. این نشان می‌دهد که اتفاقی افتاده است که کسی فکرش را نمی‌کرده است. احتمالاً این اتفاق همان کمک مالی و پول کلانی است که تبدیل به سلاح، ماشین، خودرو و حقوق افراد شده است، وگرنه طالبان این‏همه نیرو نداشت. معلوم است که از جاهایی استخدام کردند، ماشین، موتور، حقوق و خورد و خوراک همگی هزینه می‌خواهد و می‌دانیم که پاکستان چنین پولی ندارد؛ بنابراین به نظر می‌رسد که هزینه‌هایی که برای طالبان پرداخت می‌شود، از سوی قطر پشتیبانی می‌شود؛ اما از نظر لجستیک، تأمین نیرو و عملیات نظامی، بدون تردید پاکستان و استخبارات پاکستان نقش دارد و حتی امروز گفته می‌شود که در پنجشیر هم سربازان پاکستانی دارند می‌جنگند. اینکه شما با یک نقشه کاملاً حساب‏شده وارد کابل شوید بدون اینکه درگیری شود، معلوم است که فکر و برنامه و طراحی پشت آن است. می‌بینید که طالبان با رسانه‌ها گفت‏وگو می‌کند که زن‌ها می‌توانند مدرسه بروند و تلاش می‌کنند که بگویند طالبان عوض شده است. تلاش می‌کنند که شناسایی بین‌المللی شکل بگیرد. این‌ها همه نشان می‌دهد که پشت پرده دارد اتفاقاتی می‌افتد. اولین مقام خارجی که وارد دیدار با طالبان می‌شود، کیست؟ رئیس استخبارات یا اطلاعات پاکستان است. اولین هیئت بلندپایه‌ای که وارد کابل می‌شود مقامات قطری هستند؛ بنابراین الآن صحنه افغانستان تبدیل شده است به صحنه رقابت محور اخوانی و سلفی؛ اما مسئله این است که دست امارات و عربستان خالی است. دست عربستان خالی است به قدری که دارد از پنجشیر حمایت می‌کند در حالی که می‌دانیم هیچ نسبتی بین هزاره‌ها و تاجیک‌ها و عربستان وجود نداشت. این حمایت نه از حب علی، بلکه از بغض معاویه است. از آن طرف امارات بلافاصله رفته ترکیه و احتمالاً درخواست کرده است که قطر کوتاه بیاید. از سوی دیگر که طالبان در ابتدای امر می‌گفت ما اجازه نمی‌دهیم ترکیه وارد کابل شود، همین چند روز پیش اعلام کرد که راه‌اندازی فرودگاه کابل با قطر و ترکیه است؛ بنابراین ترکیه هم طبق معمول دارد تلاش می‌کند که از این‏جا فرصتی ایجاد کند. قبلاً در چارچوب ناتو به عنوان ناظر صلح فعالیت داشت، الآن هم ممکن است بیاید همراه با قطر ساخت و ساز کند؛ ولی اینکه واکنش سایر بازیگران چگونه خواهد بود، الآن حرف زدن در مورد آن سخت است. پاکستان جایگاه مشخصی دارد و به دلیل روابطی که با چین داشت مراعات می‌کرد که حضور و قدرت‌گیری طالبان به ضرر چین نشود چون بحث سر این بود که اگر طالبان بیاید اویغورها را تحریک می‌کند و اویغورها هم جنبش اسلامی دارند. دیدیم که چین خیلی زود وارد عمل شد و با پاکستان گفت‏وگو کرد، با طالبان گفت‏وگو کرد و طالبان هم وعده داد که با چین همکاری کند. در مورد ایران و روسیه و جاهای دیگر، تقریباً می‌شود گفت که طالبان به همه‏جا سفر کرده است و احتمالاً حرف‌هایی زده شده و وعده‌هایی هم دادند. آمریکا هم احتمالاً در چارچوب توافق دوحه کارهایی انجام می‌دهد چون طالبان هنوز اعلام نکرده که با آمریکا قطع رابطه می‌کند و اتفاقاً گفته است که همکاری هم می‌کند.
 
۵- همیشه می‌گفتیم افغانستان صحنه ‌بازی قدرت‌های بزرگ است؛ ولی الآن به نظر می‌رسد افغانستان دارد تبدیل می‌شود به صحنه رقابت و بازی قدرت‌های منطقه‌ای؛ یعنی محور اخوانی از یک طرف، پاکستان از یک طرف از آن طرف احتمالاً عربستان و امارات، از این طرف هم ایران قاعدتاً نقش خواهد داشت؛ لذا باید ببینیم که آیا این رقابت منطقه‌ای می‌تواند به یک سرانجام برسد یا خیر؟ من حقیقتاً خوشبین نیستم، به این دلیل که رقابت دو محور اخوانی و سلفی در لیبی، تونس، در یمن، در اریتره، در سومالی و این‌ها به نتیجه نرسید. عمده قدرتی که امارات و قطر دارند، همین قدرت و ذخایر مالی ۱۰۰۰ میلیارد دلاری است. از این پول‌ها می‌دهند به این و آن و بعد از مدتی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. دیدید که این‌ها در لیبی چه کار کردند. با هم بودند و بعد از اینکه معمر قذافی کشته شد و جنگ داخلی شکل گرفت، نتوانستند کاری کنند. قطر هم از نیروهای معارض سوریه حمایت می‌کرد؛ ولی به سرانجام نرسید یا همین طور در یمن، امارات مجبور شد از یمن خارج شود؛ بنابراین سابقه عملکرد این کشورها نشان می‌دهد که این‌ها به دلایل محدودیت‌هایی که وجود دارد، نتوانستند پروژه‌ها را پیش ببرند. باید دید این بار می‌توانند که من امیدوار نیستم؛ ضمن اینکه در داخل افغانستان هم در ۲۰ سال گذشته اتفاق مهمی نیفتاده است؛ یعنی یک نیروی سیاسی اجتماعی اقتصادی مؤثری وجود ندارد که شما بگویید طالبان می‌خواهد از طریق آن‌ها کار را پیش ببرد. افغانستان از گذشته جامعه‌ای بوده است با شکاف‌های قومی، زبانی و فرهنگی و این شکاف‌ها نه تنها بهتر نشده است بلکه تشدید شده و شکاف‌های جدیدی هم به آن اضافه شده است. مسئله زنان و شکاف فساد و ثروت است. بساز و بفروش‌های کابل پول زیادی از این راه خوردند. شرایط خیلی سخت است و واقعاً نمی‌شود امیدوار بود که در افغانستان آن‌گونه که این‌ها می‌خواهند پیش برود. باید منتظر باشیم که آیا دوحه، پاکستان و احتمالاً ترکیه می‌توانند طرحی نو در آن‏جا بیندازند؟ آیا طالبان می‌تواند با چین کار کند؟ ایران چه کار خواهد کرد؟ روسیه خیلی مهم است. به هر حال این‌ها همسایه‌های افغانستان هستند، اگر قرار باشد آن‏جا محور اخوانی کاری کند که به ضرر همسایه‌ها باشد، نخواهد کرد؛ اما با توجه به روابط نسبتاً خوبی که قطر و ترکیه و پاکستان با ایران دارند، به نظر می‌رسد که تلاششان این است که طالبان منافع ایران و روسیه را تهدید نکند و همین طور با چین بسازد. آن‏گاه باید ببینیم که آمریکا می‌خواهد چه کار کند. صحنه قدری چندمتغیره است. به هر حال تمام کشورها می‌خواهند که سهمشان در آن‏جا حفظ شود. باید منتظر تحولات باشیم. باید ببینیم حکومت طالبان دست چه کسی می‌افتد، کابل چگونه اداره می‌شود، اقوام مختلف افغانستان چه سهمی در قدرت خواهند داشت؟ جامعه بین‌المللی نسبت به مسئله زنان بسیار حساس است. اروپا و… اعلام کردند که اگر طالبان حقوق زنان را رعایت نکند، آن را به رسمیت نمی‌شناسند. به رسمیت شناخته نشدن پاشنه آشیل طالبان است. یکی از دلایلی که طالبان در دوره قبل نتوانست دوام بیاورد، فقدان همین شناسایی بین‌المللی بود؛ بنابراین مسئله برایشان بسیار مهم است. از آن طرف اگر این‌ها حقوق زنان را به رسمیت بشناسند، در داخل خود طالبان شکاف خواهد افتاد؛ یعنی بین شبکه حقانی و طالبان معتدل.
 
۶- برخی معتقد هستند با توجه به شرایطی که در افغانستان وجود دارد و اینکه طالبان به دنبال تأسیس کشور پشتونستان هستند، احتمال تجزیه افغانستان و جدا شدن شمال آن وجود دارد؛ اما من معتقدم داستان تجزیه کشورها، چیز عجیبی است، در ایران خیلی مشتری دارد. از ۲۰ سال پیش که آمریکا حمله کرد به عراق، نوشتم که نقشه کشورها عوض نمی‌شود. خیلی‌ها تصویر روشنی ندارند که تجزیه کشور یعنی چه؟ تجزیه اتفاق نخواهد افتاد. در سودان چندین دهه دعوا بود بین سودان شمالی و سودان جنوبی؛ در حالی که سودان جنوبی مسیحی و مورد حمایت غرب بود و هنوز مسئله‌اش حل نشده است؛ یعنی جامعه بین‌المللی به این نتیجه رسیده است که با تجزیه کشورها به نتیجه نمی‌رسد؛ اما کسانی که طرفدار این تئوری‌ها هستند چه می‌گویند؟ استدلال می‌کنند که آمریکا برای اینکه با کشورها برخورد کند، کشورها را باید کوچک و تجزیه کند. ایران قرار است چند کشور شود؛ اما این دوستان دقت نمی‌کنند که آمریکا در وضع موجود خود گیر کرده است، آمریکا با ده تا کشور نمی‌تواند بسازد، اگر به جای ده تا کشور، سی تا کشور درست شود، چه اتفاقی خواهد افتاد. این‌ها باید سفارت داشته باشند، باید در سازمان ملل و سازمان‌های منطقه‌ای عضو شوند. تجزیه افغانستان فعلاً به نفع هیچ‌کس نیست، حتی به نفع پاکستان هم نیست. فرض کنیم پشتون‌ها جدا شوند، خط دیوراند را داریم، از آن طرف پشتون‌های خود پاکستان را داریم. در پاکستان مسئله بلوچستان مشکل دارد؛ بنابراین یک مسئله خیلی ساده نیست. تجزیه یعنی تمام معادلات به هم می‌خورد؛ بنابراین مسئله تجزیه منتفی است. در مورد جبهه شمال هم واقعیت این است که احمدشاه مسعود در دهه ۹۰ در شرایط خاصی توانست در جبهه شمال کاری کند، به این دلیل که در آن زمان طالبان آن‏قدر قوی نبود، آن‏قدر مورد حمایت آشکار برخی کشورها نبود. الآن وضعیت افغانستان فرق می‌کند. در دهه ۹۰ در افغانستان این‏همه زیرساخت نبود، این ‏همه مدرسه نبود، بانک نداشت، کابل این‏گونه نبود. نسل جدیدی آمده است. نسلی که احمدشاه با آن‌ها بود، نسل جنگ‏سالار بودند و از دهه ۱۹۸۰ جنگیده بودند و ۲۰ سال افغانستان گرفتار جنگ داخلی بود. الآن خود افغان‌ها هم نگران هستند. درست است که از طالبان شاکی هستند، ولی اگر طالبان بعضی آزادی‌ها را بدهد، زنان بروند مدرسه، کار کنند و… بخشی از جامعه افغانستان هم مایل نیست که این جنگ داخلی ادامه پیدا کند. به هر حال آن‌ها سوریه را می‌بینند، لیبی را می‌بینند، یمن را می‌بینند؛ بنابراین مسئله پنجشیر به نتیجه نخواهد رسید. تا الآن هم هیچ کشوری از آن حمایت جدی نکرده است. عربستان به دلیل اینکه صحنه را در افغانستان باخته است، آرام و نرم‏نرمک می‌خواهد حمایت کند؛ ولی در کل صحنه بین‌المللی این‏گونه نیست. روسیه هم موافق نیست، از آن طرف خود ایران موافق نیست؛ در حالی که حامیان احمدشاه مسعود همین‌ها بودند؛ بنابراین الآن یک توافق نانوشته‌ای در جامعه بین‌المللی وجود دارد مبنی بر اینکه بر طالبان فشار بیاوریم که تعدیل شود؛ اینکه طالبان اگر بتواند در افغانستان امنیت ایجاد کند، مورد پذیرش قرار بگیرد. شما می‌توانید با این مخالفت کنید؛ ولی چیزی که آقای بوریس جانسون و بقیه می‌گویند، معنای ساده‌اش این است که ما با طالبان مشکل خاصی نداریم؛ اگر اجازه بدهد زنان کار کنند، دخترها بروند مدرسه و حداقل آزادی‌هایی بدهد، ما هم با آن کنار می‌آییم، ما هم نمی‌خواهیم دخالت کنیم. به همین دلیل روند بین‌المللی و منطقه‌ای مثل دهه ۹۰ نیست که افغانستان چندتکه شود، الآن چنین چیزی نمی‌خواهند. چین هم نمی‌خواهد چرا که به شمال افغانستان نیاز دارد که طرح کمربند و جاده‌اش را از آن‏‎جا ببرد؛ لذا صحنه فرق کرده است. کسانی که فکر می‌کنند قرار است در پنجشیر اتفاقی بیفتد، باید به واقعیت‌های بین‌المللی توجه کنند. دهه ۹۰ داستان، مجاهدین و حمایت آمریکا از مجاهدین بود؛ اما الآن شرایط تفاوت کرده است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن