اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

سندها و منشورها مصداق سیاست‌گذاری بی‌ملاحظه هستند

گفت و گو از لیلا ابراهیمیان

 
* چرا جامعه ایرانی با مخاطرات  متعددی روبه‌رو شده است؟
ترکیبی از ناکارآمدی‌های حکمرانی که با آنچه حکمرانی خوب خوانده می‌شود خیلی فاصله دارد، الگوی توسعه که به تخریب‌های گسترده محیط‌زیستی، عدم توازن جغرافیایی و اجتماعی، بروز عوارض ناخوشایند حکمرانی نامناسب مثل فساد و شاخص‌های بد اقتصادی نظیر بیکاری و تورم بالا انجامیده، و تنش مداوم، فرسایشی و فزاینده در عرصه سیاست خارجی که با چند دهه تحریم جدی همراه شده، وضعیت پرمخاطره فعلی را ایجاد کرده است. این وضعیت به مخاطرات اجتماعی نظیر بی‌اعتمادی، دشواری جلب مشارکت مردم و ظرفیت‌های بروز ناآرامی و تنش‌های اجتماعی و سیاسی انجامیده است.
*این مخاطرات از چه جنسی است؛ آیا ممکن است تحلیل‌ها بیشتر هشدار و دغدغه آینده‌نگرانه باشد تا اینکه اشاره به وضعیت عینی کند؟
متأسفانه مخاطراتی از همه انواع را می‌توان در ایران امروز سراغ گرفت. مخاطره محیط‌زیستی مربوط به آب و خاک تا مخاطرات اقتصادی برآمده از شرایط اقتصادی، مخاطرات ناشی از ظرفیت‌های رو به افزایش تنش‌های اجتماعی، به علاوه مخاطراتی که ناشی از توسعه نیافتن فناوری و عواملی دیگر هستند همگی در این شرایط حاضرند. من سال گذشته مقاله‌ای نوشتم با عنوان «در کاربرد فروپاشی محتاط‌تر باشیم» و در آن به خیلی از متغیرهایی که ایران امروز را تهدید می‌کنند اشاره کرده‌ام. بررسی من در آن مقاله درخصوص همه نظریه‌هایی که به مقوله فروپاشی پرداخته‌اند نشان می‌دهد اغلب متغیرها در ایران امروز حضور دارند. معنی این سخن تهدید فروپاشی نیست، اما هشدارآمیز است. تصور هم نمی‌کنم که این‌ها فقط هشدار باشند، بلکه بسیاری از تحقیقات درباره متغیرهای عینی هم پیش‌بینی دارند و وضع امروز را هم ناخوشایند می‌دانند. وضعیت تورم، بیکاری، رشد اقتصادی، متغیرهای محیط‌زیستی تعیین‌کننده مثل وضعیت آب، خاک و هوا، و متغیرهای اجتماعی سرنوشت‌سازی مثل سرمایه اجتماعی و اعتماد را می‌توان با شاخص‌های عینی نشان داد که رضایت‌بخش نیست.
*در کنار گسیختگی‌های موجود، به نظر می‌رسد رگه‌هایی از همبستگی نوین موج می‌زند و افراد، گروه‌ها و انجمن‌ها برای تاب‌آوری جامعه تلاش می‌کند؛ این وضعیت تضاد چگونه قابل تحلیل است؟ 
ایران علی‌رغم همه مشکلات و مخاطرات، جامعه‌ای قوی است که نیروی آن از ساختارهای نهادی مثل خانواده و دین، سابقه هویتی و تمدنی طولانی، منابع فراوان کشور و نیروی انسانی تربیت‌شده و تحصیل‌کرده می‌آید. همین قوت‌هاست که جامعه را سرپا نگه داشته است. قشر متوسطی در جامعه ایران در یک قرن اخیر رشد کرده و ابزارهای مدرن و تحصیلات هم به آن ظرفیتی داده که می‌تواند مقاومت کند. همین قشر است که درخصوص تاب‌آوری کشور دغدغه جدی دارد. این قشر هم چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد و بنابراین مایل است به شیوه‌های مختلف تاب‌آوری را افزایش دهد و از همه ابزارهای خودش هم استفاده می‌کند. این قشر دانش، همبستگی، سرمایه اجتماعی و زمان و هزینه خود را صرف می‌کند تا تاب‌آوری را افزایش دهد. همین قشر است که در مقابل آنچه ناکارآمدی حکمرانی خوانده می‌شود مقاومت می‌کند، برای محیط‌زیست نگران است، عضو سمن می‌شود و فعالیت داوطلبانه می‌کند، خطر روزنامه‌نگاری مستقل را هم به جان می‌خرد. مواقعی هم هست مثل زمان بروز سیلاب که تمام ظرفیت‌های همبستگی اجتماعی به نوعی در فرایند کمک‌رسانی تحقق عینی پیدا می‌کنند. این هم از همان قوت‌های جامعه ایرانی نشئت می‌گیرد. البته این گونه مشارکت‌ها به معنی نادیده گرفتن بی‌اعتمادی عمیق رسوخ‌کرده در جامعه نیست.
*به نظر شما چگونه می‌توان ظرفیت‌های نهادی برای آفرینش همبستگی نوین را توسعه داد؟
من قبلاً از «ایران، سرزمین تنوع» یاد کرده‌ام. تنوع‌های بسیاری در جامعه ایرانی وجود دارد که تنوع قومی، زبانی، مذهبی، سبک زندگی، گرایش سیاسی و… را شامل می‌شود. همبستگی هرگز با روایتی یکدست و یکسان‌ساز از جامعه به دست نمی‌آید. راهبرد وحدت در عین کثرت می‌تواند همبستگی را تقویت کند.
ظرفیت‌های سازمانی متداول در جهان نظیر سازمان‌های مردم‌نهاد، احزاب و سایر تشکل‌ها هم می‌توانند به عنوان ابزارهای تقویت همبستگی عمل کنند. مهم این است که در زمانه حاضر باید مخاطرات را با جلب مشارکت مردم حل کرد و جلب مشارکت نیز در قالب ساختار و سازمان رسمی امکان‌پذیر است. نکته آخر این‌که اگر قرار است همبستگی افزایش یابد، باید اعتماد بیشتر شود و تقویت اعتماد در گرو بهبود حکمرانی است.
*شما در کتابی که اخیراً با عنوان «دغدغه ایران؛ راه‌هایی به سوی آزادی، امنیت و توسعه پایدار» منتشر کرده‌اید، این تهدیدهای جامعه ایران را در چه جاهایی دیده‌اید؟
ابتدا گفتم که جامعه ایران امروز را تهدیدهای متعددی به خطر انداخته‌اند. کتاب به هفت فصل تقسیم شده و شش فصل اول آن علی‌رغم این‌که کنار هم قرار گرفتن متن‌هایی است که پیش‌تر در کانال من در تلگرام منتشر شده‌اند، اما تقسیم‌بندی موضوعی مشخصی دارد که خواننده می‌تواند نظم درونی آن‌ها را کشف کند. فصل هفتم هم به کلی جدید است و به مسائل و راهکارهای ایران امروز می‌پردازد، هرچند بنیان‌های همین فصل را هم می‌توان در نوشتارهای متن کتاب در فصول اول تا ششم یافت. تقسیم‌بندی کتاب نشان می‌دهد که من مسائل اساسی جامعه ایران را در حوزه‌های سیاست‌گذاری عمومی و عقلانیت توسعه، اصلاحات اداری و حکمرانی، محیط‌زیست و آب، سیاست، سیاست اجتماعی، و مسائل فرهنگی بررسی کرده‌ام. البته در حوزه سیاسی، به مسائل سیاست خارجی هم پرداخته شده است. من نمی‌توانم در این‌جا فهرستی از تهدیدها ارائه کنم، چون باید بسیاری از مطالب کتاب را در این‌جا بازگو کنم. در ضمن درست است که مسائل کلانی وجود دارند که بر همه مسائل دیگر اثر می‌گذارند و سیاست‌گذار هم باید به همه آن مسائل کلان بپردازد، اما من به محلی بودن مسئله‌ها و پیچیدگی‌ای که هر مسئله در بستر خاص خودش داراست اعتقاد دارم. بنابراین کتاب فهرستی از مسائل، عطف به عرصه‌های مشخص ارائه می‌کند و امیدوارانه سعی می‌کند راه‌حل هم ارائه کند. استدلال کلی کتاب این است که نمی‌توان یک‌بعدی و فقط از یک زاویه به مسائل ایران نگریست و با دستکاری یکی دو متغیر می‌توان بهبود شگرفی در وضعیت ایجاد کرد.
*در زمان انباشت مشکلات اجتماعی، به نظر می‌رسد جامعه در مقابل سیاست‌ها و اقدامات متعارف، سندهای ملی و منشورهای عمل مقاوم شده باشد؛ آن روزنه «جور دیگر دیدن» را کجا باید جست‌وجو کرد؟
این موضوع را قبلاً هم در مصاحبه‌ای با مجله «آینده‌نگر» به گونه دیگری طرح کرده‌ام. آن‌جا هم گفتم که نظام سیاست‌گذاری اسناد بالادستی را در چه شرایطی تهیه می‌کند و منظورش چیست یا بوروکرات‌ها چه تصوری از این اسناد دارند. اخیراً هم در جایی از عنوان «سیاست‌گذاری بی‌ملاحظه» برای فرایند و محصول وضع سیاست‌ها در ایران استفاده کرده‌ام. این سندها و منشورها مصادیق سیاست‌گذاری بی‌ملاحظه هستند. آن‌ها اغلب اهدافی را تعیین می‌کنند، هنجارهایی وضع می‌نمایند و از جامعه و بوروکراسی می‌خواهند مسیری را طی کند که ملزومات آن مهیا نیست یا جامعه اصلاً با اهداف سازگار نیست.
ریشه برخی از این مقاومت‌ها را باید در همین سیاست‌گذاری بی‌ملاحظه جست‌وجو کرد. جای دیگری هم گفتم که وقتی هدف برنامه ششم را ۸۸۸ تعیین می‌کنید و به دنبال ۸ درصد رشد اقتصادی، تورم و بیکاری هستید، باید به ملاحظات تحقق این هدف هم بپردازید. اگر این هدف مستلزم ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی است و شما کشور تحت تحریمی هستید که برای وارد کردن پول نفت خودتان به کشور مشکل دارید، این هدف‌گذاری چه معنایی غیر از بی‌ملاحظه بودن دارد؟ سیاست‌گذار خوب آن فرد یا موجودیت حقوقی‌ای نیست که بی‌ملاحظه هدف‌گذاری می‌کند بلکه اجازه می‌دهد و کمک می‌کند تا به ملزومات تحقق اهداف اندیشیده شود و بحث عمومی دربگیرد. آیا شما شاهد این هستید که به صورت سیستماتیک درباره ملزومات تحقق هدف ۸۸۸ بحث شود و جامعه به گفت‌وگویی فراگیر درباره این هدف و ملزومات آن دعوت شده باشد؟ جامعه‌ای که در هدف‌گذاری مشارکت نداشته باشد، در برابر آن مقاومت می‌کند یا بی‌تفاوت خواهد بود. «آن جور دیگر دیدن» ناظر بر سیاست‌گذاری‌ای است که اقشار مختلف بسته به منافع‌شان در آن حضور داشته باشند، جامعه به گونه‌ای تشکل‌یابی داشته باشد که بتواند بر مبنای تشکل‌ها و نمایندگی منافع وارد گفت‌وگو شود، و ملاحظات دست یافتن به اهداف را بیش از اهداف مد نظر داشته باشد.
*یکی از فرآیندها و عوامل عینی کوچک شدن کیک اقتصاد ایران کمبود منابع است. در نتیجه به سختی می‌توان نیازها و رفاه طبقات مختلف را در سطح رضایت‌بخش تأمین کرد؛ جامعه هم در معرض خطر رشد فردگرایی منفعت‌طلبانه است و این زوال اجتماعی را در پی دارد. نهادهای سیاست‌گذار چه باید بکنند؟
فردگرایی منفعت‌طلبانه به معنای منفی آن تا اندازه زیادی محصول توسعه بی‌اعتمادی در جامعه است. سرمایه اجتماعی که تضعیف می‌شود این نوع فردگرایی هم افزایش می‌یابد. طبیعی است که با تشدید کمبود منابع رقابت هم شدیدتر و خشن‌تر می‌شود. ترکیب این دو همان‌طور که خودتان می‌گویید احتمال زوال همبستگی اجتماعی و خشونت فزاینده را بیشتر می‌کند.
من در همین کتاب «دغدغه ایران» هم در فصل آخر که جمع‌بندی کتاب است و هم در برخی گفتارهای آن به این موضوع پرداخته‌ام. تصورم این است که باید تکثر جامعه ایرانی را پذیرفت. تکثر در معنای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و سبک زندگی بسیار معنادار و تعیین‌کننده است. هم‌زمان با به رسمیت شناختن تکثر باید سازوکارهای ارتباطی قوی و مبتنی بر دیالوگ با جامعه برقرار کرد. در همین کتاب نوشته‌ام که قدرت سیاسی در ایران «دست‌ورز گنگ‌زبان» است، یعنی کارهای زیادی انجام می‌دهد اما مثل خلبانی که در طول مسیر پرواز یک کلمه هم سخن نمی‌گوید و حوصله مسافران را سر می‌برد، قدرت سیاسی هم قادر به ارتباط‌گیری با مردم نیست. قدرت فاقد قدرت ارتباط‌گیری که تکثر را هم به رسمیت نشناسد و رویکرد اقتدارگرایانه‌ای هم در پیش بگیرد، نمی‌تواند اعتماد کافی برای جلب مشارکت و دعوت مردم به شنیدن مسائل، تلخی و سختی راهکارها و نهایتاً خلق عزم و اقدام مشترک برای حل مسائل ایجاد کند.
کیک اقتصاد ایران بر اثر مسائل مختلف کوچک شده و موانع جدی بر سر راه سیاست‌گذار برای بازگرداندن اقتصاد به ریل رشد و شکوفایی وجود دارد. بخشی از این مسائل ناشی از سیاست خارجی و بخش بسیار بزرگ‌تری ناشی از شرایط داخلی و ناکارآمدی حکمرانی است. تردید نداشته باشید که بدون گفت‌وگوی صریح بین حاکمیت و مردم، طی کردن مراحل اعتمادسازی و مذاکره‌ای که در قالب‌های مختلف می‌تواند صورت بگیرد، رفع موانع اقتصادی ممکن نیست. گام‌هایی ضروری برای بازسازی اعتماد باید برداشته شود. بازسازی اعتماد و ارتقای سطح همبستگی اجتماعی بیشتر اجتماعی و سیاسی است تا اقتصادی و اصلاً نباید تصور کرد که مثلاً با رفع تحریم‌ها، افزایش درآمدهای نفتی و نوعی گشایش در وضعیت مالی دولت می‌توان اعتماد را بازسازی کرد. ضمن این‌که بازسازی اعتماد و ارتقای همبستگی اجتماعی مسئله کل حاکمیت سیاسی است و نباید صرفاً در دولت خلاصه شود. ترکیبی از اصلاحات سیاستی معطوف به افزایش ظرفیت دولت (حتی در معنای قوه مجریه) و اصلاحات سیاسی ضروری است تا بتوان بر برخی از مشکلات غلبه و رابطه مردم و قدرت سیاسی را بازسازی کرد.
*آیا شرایط فعلی جامعه ایران چنین ظرفیت‌هایی را در خود دارد یا نه؟ شما در نتیجه مطالعه و پژوهش خود این ظرفیت‌ها را در کجا مشاهده کرده‌اید؟
گفتم که جامعه ایران ظرفیت‌های بالایی دارد و حتماً اگر عزم سیاسی برای ورود به چنین مسیری وجود داشته باشد می‌توان مراحل آن‌را صورت‌بندی کرد. من اتفاقاً در آخرین بخش از کتاب «دغدغه ایران» با همین رویکرد، به تفصیل درباره گشودن مسیرهای منتهی به وضع مطلوب‌تر نوشته‌ام. تصور می‌کنم ترکیب اصلاحات سیاستی در عرصه‌هایی که بیشترین تأثیر را بر ذهن و عین زندگی مردم دارند و با راهبرد موفقیت‌های کوچک می‌تواند ظرفیت‌های جامعه ایران را برای رسیدن به وضع بهتر بسیج کند.
*آینده نگر 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن