«دولتِ بنا» به توسعه توجهی ندارد
گفت وگو از لیلا ابراهیمیان/آینده نگر
*حوادث خوزستان تأکیدی است بر اینکه توسعه سازهای به توسعه پایدار منتج نمیشود. شما چه فکر میکنید؟
ما بارها درباره الگوی توسعه در ایران گفتوگو کردهایم؛ هربار که مسئلهای غیرطبیعی برای کشور پیشآمده، اهمیت الگوی توسعه بیشتر آشکارشده است. حالا هم سیاسیها، هم اعضای حزب روشنفکران، اقتصاددانها و کنشگران مدنی بر این موضوع بهنوعی تأکید میکنند. البته من خیلی به دولتها و گفته آنها معتقد نیستم که بتوانند چنین مسیری را تجهیز کنند اما از جامعه مدنی انتظار دیگری میرود.
* شما معتقدید که مخاطب اصلیِ برنامه و الگو، جامعه است نه دولت؟
من در صحبتهای بسیاری این را عنوان کردم که مخاطب اصلی روشنفکران جامعه مدنی باید خود جامعه باشد و نه دولت؛ چون دولت گوش شنوا ندارد و وقتی گوش شنوا ندارد و مردم ناامیدند، برای اینکه بتوانیم خود را بهعنوان جامعه مدنی قدرتمند تجهیز کنیم، برای الگویی که جایگزین این وضعیت کژکارکرد شود، باید سعی کنیم درباره الگوی توسعه جایگزین گفتوگو کنیم. باید شعار برنامه توسعه به توسعه همهجانبه تبدیل شود.
ابتدا برای واژه Development از عمران یا توسعه عمرانی استفاده شد، بعد از انقلاب بهدرستی عنوان کردند که وظیفه انقلاب توسعه است نه عمران و برای همین به برنامههای توسعه تأکید کردند. عمران از فکر مهندسی برمیآید، بیشتر واژه سازهای و ساختمانی است. در آن زمانکه برنامهریزان در حال تدوین برنامه بودند و به عمران تأکید شد، شاید مهمترین مشکل ایران نبود زیرساخت های سخت بود. روشنفکرهای مشروطه بسیاری از قوانین و زیرساختهای نرم را فراهم آورده و نهادسازیهایی را انجام داده بودند ولی زیرساخت سخت خلأ اصلی بود. وقتی در سال ۱۳۲۷ که ساختار اولین برنامه عمرانی تشکیل و بعدها تکمیل شد، دولت می خواست زیرساختهای سخت را فراهم کند، واژه عمرانی درست به کار رفت. در آن زمان تهران هنوز آب لولهکشی نداشت، هنوز یک لوله نفت از چاهها به داخل کشور کشیده نشده بود، سدی وجود نداشت که بتواند آبی را برای شهرها و جمعیت شهرنشین تأمین کند. برای توسعه صنعتی نیاز به زیرساخت بود. اما بعد از اینکه جامعه پیچیده شد، قاعدتاً نیاز به توسعه همهجانبه بود. یعنی عملیات عمرانی که دولت انجام داده بود و حتی سرمایه گذاری های صنعتی، خصلت جزیرهای و کانیوار داشت. وقتی ما یک اقتصاد استعماری را نقد میکنیم، میگوییم، فعالیت هایی که انجام میدهد خصلت جزیرهای دارد. چه راهآهن بکشد، چه پالایشگاه بسازد. اینها با بقیه اقتصاد ارتباط ندارد، با بقیه جامعه ارتباط ندارد. این خصلت جزیرهای بودن است و برنامه های عمرانی اگر به برنامه توسعه تبدیل نشود، همین خصلت کلونی بودن را تکرار می کند.
*بعد از انقلاب حداقل به اسم به توسعه تأکید میشد، اما همچنان این برنامه توسعه به همراه نداشت.
بههیچوجه. چند عامل روانشناختی اجتماعی باعث شده که مردم و جامعه مخاطب برنامهها نباشند. جرالد میرر، اقتصاددان توسعه میگوید کمیابترین عامل توسعه دانش است و واقعیت این است که هرچه میگذرد این عامل کمیاب در حوزه سیاسی ما حتی کمیابتر میشود. این پریشانی ناشی از بحرانهایی است که سیاستهای غلط گذشته آن را به وجود آورده و کمکم راه رفتن گذشته را نیز فراموش میکنند. الگوی توسعه در درجه اول دانش توسعه است. مشکل برنامه عمرانی زمان شاه این بود که یک سری فعالیتهای بزرگ انجام شد، خیلی از آنها در شهر تهران یا اصفهان متمرکز بوده و مبانی قطبهای صنعتی را در اراک، تبریز، اهواز و… شکل داد؛ اما این صنایع با صنایع متوسط و کوچک رابطه برقرار نکرد. باید قبل از ساخت هر صنعتی به مسئله آمایش سرزمین توجه میشد، اما وضعیت چنین نبود. بورژوازی صنعتی آن زمان خواستار این بوده که آزادی بیشتری داشته باشد تا خلاقیت شکل بگیرد؛ جامعه آزاد هم خلاقتر میشود اما تناقضهای سیاسی این مجال را نداد.
درنتیجه این تناقضات دولت شاهانه با یکدست کردن و ایجاد حزب رستاخیز، مانع خلاقیت و پرورش نیروی انسانی شد و خیلی زود بساط آن برچیده شد. در این فرایند به قول ژان ژاک روسو: بعد از اینکه شما جهش کردید، وارد دوران بلوغ میشوید و بعد از بلوغ به فراوانی میرسید؛ یعنی در این بلوغ، جامعه باید دموکراتیکتر شود و برود به سمت استفاده از تمام نیروهای خود تا توسعه رخ بدهد. الگوی توسعه باید این کار را انجام دهد؛ همان کاری که کره جنوبی انجام داد.
مسیر توسعه چین، حتی آمریکا هم جز این نیست؛ اگر کشوری بخواهد جلوی بلوغ ملتش را بگیرد حتماً با واکنش بزرگتری مواجه میشود. اما برخی این مسئله را درک نکردند. بلوکی که در ابتدای انقلاب تشکیل میشود اساساً بلوک خردهبورژوازی است و میخواهد به تمایلات خردهبورژوازی گردن بگذارد. خردهبورژوازی انزواطلبی میکند، دید آیندهنگر ندارد، فکر می کند با انزوا می تواند به مشکلات فائق شود، واژه توسعه را به کار می برد؛ ولی انزوا گراست، در جهانی که دیگر انزوا معنا ندارد. آنطرف هم جناح جمهوری اسلامی چیزی را که مراعات میکند، فقط اسلامی بودن آن است و نگاه به گذشته دارد؛ لذا جلوی بلوغ دموکراتیک را میگیرد. خردهبورژوازی بهنوعی سرکوبشده بورژوازی است، میخواهد کارهای بزرگی انجام بدهد که جواب آن را بدهد.
*اتفاقاً نفت هم دارد.
بله! نفت هم دارد. خوزستان جایی است که امکان صنایع بزرگ را در خود دارد، صنایع بزرگ در جاهای دیگر نمیتوانند داشته باشند. اما بهجای بلوغ درگیر امیال خردهبورژوازی میشود.
در اینجا روانشناسی اجتماعی طبقات خیلی مهم است. خرد بنیانها، الگوهای کژکارکرد توسعه در ایران است. در نهادسازی خرد بنیانها است که میتواند مسیرهای نهادسازی را کژتاب کند. این کژتابی به وجود میآید و نهادها به مسیر نادرست میروند، مثل سنگی که سر راه یک رودخانه قرار میگیرد و مسیر آن را عوض می کند و آن را هدایت میکند به شهر. یک خرد بنیان است ولی میتواند مسیر یک رودخانه را عوض کند. خرد بنیان است که یک حرکت بزرگ و کلان را موجب میشود. تفکر خردهبورژوازی هنوز حاکمیت دارد و آیندهنگری ندارد. نمیتوانند از اطلاعات نوین بهصورت شایسته استفاده کنند. اطلاعات نوین از فیلتر فرهنگی میگذرد. حالا هر طبقهای یک فیلتری دارد. خردهبورژوازی انقلابی هم یک فیلتر دارد و با همان فیلتر دنیا را می سنجد. این خرد بنیانها مانع کار هستند. خردهبورژوازی سنتی هنوز هم علیه هرگونه دموکراسی است و هر امر نوینی را از آن فیلتر میگذراند و این وضعیت بدترین لطمات را به حرکت توسعه در ایران زده است. میخواهم بگویم که چگونه فیلتر فرهنگ میتواند از امر مدرن استفاده کند برای تثبیت عقبماندگی و برگرداندن امر قدیم. بهاینترتیب میبینیم که بلوک حاکمیت معنای توسعه را نمیفهمد، بهخصوص بعد از اینکه برنامه یا سیاست های تعدیل به نام سازندگی حاکم شد. این برنامه میبایست یک ساماندهی باشد که بتواند بورژوازی متوسط، طبقه کارگر خلاق، نیروی کار خلاق را به هم وصل کند و اینها دستبهدست هم بدهند؛ یعنی شما ازیکطرف باید تأمین اجتماعی عالی و آموزش برای نیروی کار داشته باشید؛ اما نیروها را به بازار میسپارید. این روال طبقه متوسط بورژوازی را نابود میکند، نمایندگان آن را هم نابود میکند. برای همین میخواهند بهصورت کژکارکرد الگوهای مالزی را بدون آنکه موقعیت خود را بفهمند، استفاده کنند.
*توسعه سازهای گام اول توسعه بود اما چرا خود را در ادامه مسیر با ابعاد دیگر توسعه همراه نکرد؟
الگوی کامل برنامه ریزی توسعه در کشور انجامنشده و دانش در این میان مفقود شده است. الگوی توسعه کامل، توسعه پایدار است؛ یعنی شما باید محیطزیست را دریابید، مشارکت را حتماً داشته باشید، رفاه و عدالت را باید داشته باشید و رشد اقتصادی را با اینها توأم کنید. پیکربندی اینها در دوران بلوغ مهم است. اصول آن در کشورهای مختلف، بهخصوص در کشورهای با شرایط تاریخی مشخص، همتا و همتراز است، اما پیکربندی و ترکیب آن فرق میکند. الگوی توسعه این پیکربندی را سامان میدهد و خلاقیت در اینجا است. شما خلاقیت را کنار میگذارید، از هر چمن گلی میچینید، بدترین آن را هم می چینید؛ یعنی ترکیب وحشتناکی از دیکتاتوری با بهبازارسپاری میشود رانتخواری. اینها تعارضات خود را با یک الگوی توسعه و برنامه جایگزین گذشته کنار نمیگذارند و البته به عقیده من برنامهای هم نبوده، بلکه بیشتر پروژهمحور بودند. پروژه با برنامه فرق میکند. شما با پروژه میتوانید به پول نفت مربوط شوید و هر جناحی برای خود یک پروژه میخواهد و رانتی و منبعی تعریف میکند.
*مثل همان چیزی که در سد گتوند اتفاق افتاد.
بله و درنهایت بهجایی میرسد که همه رانتها را برای خود میخواهد. اتفاقاً به این دلیل است که هیچ جناحی احمدینژاد را دوست ندارد. به این دلیل که او در اوج درآمد نفتی گفت من به شماها هیچ نمیدهم!
در کل بعد از اینکه دولت سازندگی آمد و تقسیم قدرت و بهبازارسپاری جامعه صورت گرفت، در کنار آن تناقضات جناحی بالا گرفت؛ از همان زمان عدهای سعی کردند پروژه تعریف کنند؛ درحالیکه الگوی توسعه مثل مدل یک ماشین میماند؛ باید همه اجزا باهم ارتباط داشته باشند و یک سیستم را تشکیل دهند. اما پروژه یعنی اینکه شما یک سری قطعات را برای ماشین تولید میکنید، بدون آنکه مدل داشته باشید، حتی برنامه نداشته باشید که این قطعات در کجا استفاده خواهد شد. الگو یعنی تمام این کارها براساس یک مدل صورت بگیرد. در ایران بهمرور تمام اینها از بین رفته است. چند تا پروژه را اجرا می کنند، مثلاً سد میسازند. اینها بنایی است، مسکن مهر می سازند، بنایی است. حالا میگوییم میخواهیم شهر جدید در کنار مناطق آزاد بسازیم، یا آب را به کویر ببریم و آنجا آباد شود؛ یعنی تمام سرمایهها و بودجهها را بر باد میدهند. پروژههایی که سروته ندارد و به هیچ الگوی توسعهای وابسته نیست. من معتقدم دولت در ایران دولت بناست.
آنچه در خوزستان اتفاق افتاده، محصول همین نگاه بنایی و پروژهای است؛ پروژههای بزرگ در آنجا از همهجا بیشتر است، چرا؟ چون رانتخوارهای دولتی بیشتر میتوانند پروژههای بزرگ را ببرند و هیچکدام از اینها به بخش خصوصی مرتبط نیستند. خیلی از شهرکهای صنعتی مدتها است که تعطیل است، و این مربوط به قبل از شیوع کرونا و تحریمهاست؛ چرا؟ به این دلیل که شما نمیتوانید هیچ صنعتی را بدون آنکه صادرات داشته باشد، زنده نگهدارید. این نکته را مارکس به طبقه کارگر فرانسه در قرن نوزدهم میگفت، پیش از جهانیشدن،. تولید صنعتی باید صادر شود. فرقی هم نمیکند دولت و حکومت چپ باشد یا راست؛ تولید باید صادر شود. توسعه یک امر وابسته به مسیر است. تفکر برنامهریزی، و تفکر مهندسی، تفکر اجتماعی و اقتصادی با هم بر توسعه حاکم است. اما متأسفانه اصلاً الگوی توسعه در کشور وجود ندارد، برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وجود ندارد. شاید بپرسید چرا؟ برای اینکه پیکربندی این برنامهریزی خیلی مهم است. این پیکربندی در اروپا بهصورت آزمونوخطا ۳۰۰ سال طول کشید. همدیگر را کشتند، چند تا جنگ کردند، کارشان به جنگ جهانی کشید و بالاخره فهمیدند که برای توسعه چهکار باید بکنند.
*مسیر فقط این نیست؟
دقیقاً! در کشورهای درحالتوسعه نمیتوانند این کار را انجام بدهند. نمیتوانند ۳۰۰ سال با هم بجنگند. مثلاً ایران، ترکیه، ارمنستان و… همگی باید با هم بجنگند تا بعد سر یک موضوع توافق کنند؟ اینکه شدنی نیست. مجبور هستند و باید وارد جریان برنامهریزی شوند و این پیکربندی را سامان بدهند تا بتوانند پیش بروند. نهادهای اروپا این پیکربندی را انجام میدهد، دموکراسی، طبقات، اتحادیهها و بورژوازی آن در یک پیکربندی با هم کار میکنند. اگر روشنفکرهای جامعه مدنی گفتمان الگوی توسعه را در دستور کار قرار ندهند، همین آش است و همین کاسه. سیستمی که الآن بر اساس آن پروژهها در ایران صورت میگیرد، استعماری است. حتی توانمندسازی سکونتگاههای غیررسمی هم استعماری است. بعضیها از آنطرف بام میافتند، میگویند همهچیز را بسپاریم به محلات. بعد میگوییم مثال؟ میگویند اسپانیا این کار را کرده است؛ درحالیکه اسپانیا بعد از جنگ داخلی خود، یک دموکراسی بسیار قوی به دست آورده است. ما در آستانه شکلگیری جامعه مدنی هستیم. توسعه جریان وابسته به مسیر است، نمیتوانید از موقعیت کنونی جهش کنید. باید گفتمان شایسته الگوی توسعه راه بیفتد و باید از اصول مشترک تجربه جهانی استفاده شود تا پیکربندی خاص ایران برای آن به وجود آید. وگرنه دولتی که فقط به سازه توجه دارد، دولتِ بنا است و با الگوی توسعه استعماری مملکت را اداره میکند و در این میان یک سری بورژوازی دولتی هم رانت میخورند و پروژه ها هرچه بزرگتر، رانت بیشتر و بهتر.
*به گفته برخی از کارشناسان، وضعیت امروز خوزستان، آینده ایران است؛ شما در این مورد چگونه فکر میکنید؟
کاملاً درست است. بدنه گسیخته جامعه با آرزوهای بزرگ رشد میکند. تمرکززدایی یکی از اصول الگوی توسعه است؛ ولی مسیر و پیکربندی آن مهم است. واژه پیکربندی در مطالعات توسعه، یک بحث بسیار اساسی است. کی و چگونه و با چه الگوی توسعهای، تمرکززدایی میکنید. تکثر بدون وحدت قابلتعریف نیست و وحدت هم بدون تکثر قابلتعریف نیست. این مسئله را من در مقالهای حدود ۲۵ سال پیش نوشتم؛ آن زمان بحبوحه اصلاحات بود. ازیکطرف فریاد تمرکززدایی از خوزستان بلند می شود، چون پروژه های استعماری دارد آن را خفه میکند. یک نوع رهاییبخشی را از دست دولت خودش میخواهد؛ اما اینکه میشود فئودالیسم، همان سرنوشت عراق کنار دستشان است. به قول سمیر امین، سهگانهای وجود دارد، سهگانه دولت، ملت و خلق. میگوید چپ همواره باید این سهگانه را در نظر داشته باشد برای حل مسائل رهاییبخش خود. صحبت بسیار درستی است. به جهان امروز نگاه کنید، سرنوشت سوریه و بشار اسد را ببینید. ازیکطرف ترکیه و از سویی روسیه آنجا را تحتفشار میگذارد.
توسعه اصلاً موضوع سادهای نیست. باید روی پیکربندی و الگوی توسعه دولت، ملت و خلق توافق کنند.
*اما عکس این توافق را شاهد هستیم.
همیشه همینگونه است. در زمانی که بحران به وجود میآید، بهصورت خشمآگین اختلافها بیان میشود. اختلاف خلق مطرح میشود و شاید هم سودای انزوا نداشته باشند. وقتی بحران پیش میآید، در مورد راهحلها هیچ توافقی وجود ندارد، همه شروع میکنند به فوران احساس و خشم؛ اما باید به همه گفت که اول بیایید سر الگوی توسعه توافق کنیم. چون اگر آن را نداشته باشید، هیچکدام از این خشمها و دردها قابل مدیریت و قابلحل نیست. توافق بر سر یک الگوی توسعه مهم است. نه اینکه مشکل کنار گذاشته شود؛ آن بحث هم در پرتو و در چارچوب الگوی توسعه صورت بگیرد، وگرنه تبدیل میشود به همان پروژههای جداگانه. در امر زیرساختی مهندسی خیلی مشخص است، پروژههای جداگانهای که الگو نداشته باشد، با هم خوانایی ندارد، هیچوقت هم خوانایی پیدا نمیکند و بدتر میشود. مثل دخالتهای خارجی. آمریکا آمده بود در افغانستان تونل بزند یا شوروی قبلاً رفته بود تونل بزند به جهان پیشرفته. اما وضعیت چه شد؟ آیا افغانستان توانست رها شود؟ سمیر امین، پیر چپ در جهان سوم بوده است و حرفهای مشخصی میزند که همه باید یاد بگیرند، بهخصوص کسانی که دلشان برای این جامعه می سوزد. این حرفی که سمیر امین می زند، یک حرف تاریخی است؛ یعنی شناختی تاریخی می دهد از جهان سوم. لیبرالها بلد نیستند حرف تاریخی بزنند و البته چپهای انتزاعی هم تاریخ نمیدانند.
باید برای پیکربندی، سه گانه دولت، ملت و خلق را بر اساس یک الگوی توسعه کار کرد. با دانش امروز من گمان نمیکنم برای داشتن الگوی توسعه بیش از یک سال زمان نیاز داشته باشیم. باید از تجارب جهانی به یک الگوی توسعه برسیم و این خواست جامعه از روشنفکران خود است.