بازار نامنصفانه
اکونومیست/ آینده نگر
«اربابها همیشه و همهجا در پیوندی مبهم، اما استوار و یکدست قرار دارند برای بالا نبردن دستمزدها بیش از نرخ واقعی آن.» تقریبا ۲۵۰ سال از این جمله آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» میگذرد و جو بایدن قرار است به مسئله کمبود رقابت در بازار کار رسیدگی کند زیرا این مسئله منجر به از بین رفتن دستمزد برای کارگران شدهاست. اما سوال اینجاست که چه شد که بازار کار تبدیل به هدفی برای سیاستهای آنتیتراست شد و آیا واقعا کارگران به قراردادهایی غیرمنصفانه میرسند؟
همانطور که یک فروشنده منفرد میتواند به خریدارها فشار وارد کند، یعنی پدیدهای که با عنوان مونوپلی یا انحصار در فروش میشناسیم، یک خریدار منفرد هم میتواند به فروشندهها زور بگوید که به این پدیده هم مونوپسنی یا انحصار در خرید میگوییم. مونوپسنی، که برای اولینبار توسط جوان رابینسون در کتابی درباره رقابت اقتصادی مطرح شدهبود، هم مانند بسیاری دیگر از قدرتهای بازاری یک مسئله با درجات مختلف است. یک گروه کوچک خریداران هم میتواند به فروشندهها فشار وارد کند و اگر به اتحادی بین خود برسند این فشار بیشتر هم میشود. سوپرمارکتهای بریتانیا مدتهای زیاد است که به ادعای طرفهای مقابل متهم به استفاده از این قدرت برای پایین آوردن قیمت پرداختی به کشاورزان هستند. به طور کل این مثالها تنها محدود به همین نمونههایی نیستند که در این پاراگراف خواندید. در سرتاسر جهان دائما با گزارشهایی از اعمال قدرت غیرمنصفانه گروهی از فعالان اقتصادی روبهرو میشویم. اساسا این اعمال قدرت به نیت افراد برنمیگردد و ساختار اقتصادی معیوب آنها را در این موقعیتها قرار داده و مجبور به اتخاذ چنین تصمیمهایی میکند.
انحصار در بازار حیاتی
مونوپسنی در بازار کار هم موضوعیت دارد. زمانیکه تعداد اندکی از صاحبکاران برای جذب نیروی کار رقابت کنند، به احتمال زیاد دستمزدها پایین نگه داشته شود. با اینحال روشن نیست که آیا واقعا در بازارهای کار غربی، قدرت در دستان شرکتهای کمتری قرار گرفتهاست. مطالعات کوین رینز، اقتصاددان آمریکایی، نشان میدهد که تمرکز بالا در یک بازار کار محلی منجر به پایین آمدن عایدی میشود. با اینحال خود رینز میگوید بازارهای کار آمریکا طی ۴۰ سال اخیر تمرکز کمتری پیدا کردهاند. مقالهای که این مسئله را در مورد بریتانیا بررسی میکند هم به نتیجهای مشابه درباره بازارهای کار این ناحیه طی دهههای اخیر رسیدهاست.
با اینحال اینکه چه چیزی را به عنوان اندازه تمرکز در نظر بگیریم، مثلا تعداد بنگاهها، تنها بخشی از داستان است. بنگاهها میتوانند چه به صورت صریح چه ضمنی با هم متحد شوند، بدون اینکه ادغام شده باشند. مسئله دیگر این است که بنگاهها میتوانند از هر چیزی قدرت بازاری کسب کنند و همین مسئله باعث میشود که جابجایی برای کارگران دشوارتر هم بشود و برای مثال تمام کارها، از گشتن به دنبال کار جدید تا اقدام برای آن و جابجا شدن به سمت آن، به مشکل بخورد. تقریبا از هر پنج شغل در آمریکا، یک شغل در حال حاضر دارای یک بند «غیررقابتی» است که باعث میشود کارگران نتوانند به بنگاههای رقیب هم بروند. این بندها هم در مشاغل با سطح مهارت پایین به چشم میخورند هم مشاغلی که اطلاعات نسبتا داخلی را با خود همراه میکنند. بایدن یکی از منتقدان چنین رویهای است. به نظر او این تعداد زیاد از بندهای غیررقابتی تنها به یک دلیل استفاده شدهاند: پایین نگه داشتن دستمزدها.
البته هنوز نمیتوان با اطمینان گفت که آیا این بندهای غیررقابتی به مرور زمان بیشتر گسترده میشوند یا نه. آلن منینگ، متخصص بازار کار از مدرسه اقتصادی لندن، ادعا میکند که بنگاهها همیشه قدرت بازاری پتانسیل زیادی روی کارگران خود داشتهاند. چیزی که طی چند دهه اخیر تغییر کردهاست، افت شدید چانهزنی جمعی بودهاست. چانهزنی جمعی این امکان را به کارگران میداد که با هم هماهنگ شوند و به صورتی قدرتمند پای میز مذاکره دستمزد با بزرگترین بنگاهها بنشینند. از دهه ۸۰ میلادی به این سو، سیاستمداران یک سوی بازار آزاد را به نام رقابت آزاد کردهاند و روش انجام این کار هم محدود کردن قدرت اتحادیههای کارگری بودهاست. با اینحال در سوی دیگر این بازار که بنگاهها قرار دارند و با اقدامات خود میتوانند روح رقابتی بازار را از بین ببرند، دستخوش سیاست خاصی از سوی دولت آمریکا نشدهاند. شاید زمانی که بایدن میگوید آمریکا قربانی تمرکز بیش از حد قدرت در دست تعداد اندکی است، حرف درستی نزده باشد، اما رقابت ناعادلانه همواره هدفی ارزشمند بودهاست.