امید در قلب تاریکی
لیلا ابراهیمیان/آینده نگر
«اندوهناکترین خسران فقدان امنیت نیست، از دست دادن توان خیال آن است که چیزهایی میتوانند تغییر کنند.» (ارنست بلوخ، فیلسوف آلمانی، ۱۸۸۹-۱۹۷۷)
امید آن رمز و راز پنهانی است که قلب هر ملتی را در خروش نگاه میدارد؛ صاحبان سرزمینی را هویت و افق دید میبخشد و از پس هزاران شکست مهیای رزم نو میگرداند. امید توانبخش است و مسیر اصلاح از امید فردی و امید اجتماعی میگذرد. اگر روانشناسها، جامعهشناسها، اقتصاددانها و علوم انسانی از معجزه امید در مسیر زندگی میگوید، ادبیات فارسی هم سرشار است از سخنان نغر و زیبا درباره امید و ناامیدی. اگر اخوان ثالث پرچمدار ناامیدان است و شعر ناامیدی میسراید، سیاوش کسرایی شاعر امیدواران است: «میآید/میآید آن تکسوار نور… با مژدهای به لب…» و مولوی میسراید: «از پس ظلمت دوصد خورشیدهاست» و ابوالقاسم فردوسی چنین میگوید: «همیشه خردمند امیدوار / نبینید بهجز شادی از روزگار».
اما سخن گفتن از امید بدون درک بیمها و نامیدیها امکانپذیر نیست؛ مفهومی دوساحتی که هم پدیدهای جمعی است و هم فردی؛ هم در سپهر منطقهای- محلی حضور دارد و هم از مرزهای جهانی عبور کرده است. این روزها در چهره افسرده شهر و مردمانش نه زمزمه و پچپچ که فریادی از ناامیدی به گوش میرسد. افقهایی نامعلوم که عدهای بهگاه ناامیدی سخن از امید میگویند: «سرانجام روزی فراخواهد رسید که جوامع دوباره لحظات جوشوخروش آفرینشگری را خواهند شناخت. آرمانهای جدید سر برخواهند کشید و قواعد تازهای شکل خواهند گرفت که تا مدتی راهنمای بشریت خواهند شد… همهچیز حکایت از آن دارد که چنین چیزی دوباره دیر یا زود از سر گرفته خواهد شد.» (امیل دورکیم، «صور بنیانی حیات دینی»، ص ۵۹۳) دورکیم از همان پیشگویی پیامبرانه یک جامعهشناس میگویدکه از امیدی اتوپیک، تخیلی و غیرواقعی میگوید که مصداق امروز ماست. وقتی نشانگر آماری پژوهشها عدد سهچهارم ناامیدی در جامعه ایرانی را نشان میدهد واقعگرایی حکم میکند برای تغییر واقعیت تلخ خیالیپرداز بود و آرمانخواه؛ باید از ظرفیت رهاییبخش جامعه گفت، آنجا که رویشهایی در کنار هر ریزشی جوانه میزند. همانجا که در کنار هر فسادی، هر فرار سرمایهای، هر رانتی، هر بیتوجهی به تولید باید از شرایط تغییر گفت و برای این تغییر آرمانگرایانه، واقعیتها را اصلاح کرد در جهت هدف. این وضعیت پارادوکسیکال جامعه امروز ماست که از یک طرف، دچار فرسایش ذهنی، انفعال اجتماعی، خستگی عاطفی و از دست دادن کارآمدی شده است و مشکلات محیط زیست، نارضایتیها و نابرابریها، بیگانگیهای اجتماعی، شکافها به علاوه سیاستهای کنترلی تمامیتخواه و ناکارآمد حکومت وضعیتی را پدید آورده که به حس محرومیت نسبی، ناتوانی و ناامیدی اجتماعی دامن میزند؛ از طرفی دیگر، میل به زندگی و ظهور امیدهای تازه همچنان در فضاهای اجتماعی ایران دیده میشود.
تصوری رایج درباره دوگانه امید و ناامیدی وجود دارد: امید به مثابه فعالیت و مداخله در جهان و ناامیدی به مثابه انفعال و گوشهنشینی. امیدواران همانهایی هستند که فعالیت میکنند و برای تغییر شرایط میگویند؛ ولی ناامیدها سیر امور را منفعلانه نظاره میکنند و دست به ترکیب جهان نمیزنند و به این ترتیب در بدتر شدن موقعیت سهیماند. اما باید از این دوگانه کاذب ایدئولوژیک رها شد؛ نه امید مولد فعالیت و کنشگری است و نه ناامیدی ضرورتا انزوا در پی دارد. موقعیتهایی هستند که امید کمکاری میآورد و جاهایی ناامیدی از وضعیت موجود سبب میشود سوژه تکانی به خود دهد تا نظم وضعیتی را که مولد ناامیدی است، زیر و رو کند و افقی تازه بگشاید که در آن بهراستی بتوان امید بست. بر خلاف تبلیغات سیاسی اینگونه نیست که کنشگری در سایه امید است و ناامیدان کنشگر نیستند. دوگانه را باید کنار گذاشت و از نسبتهای تاریخی این دو سخن گفت. اگر ناامیدی این است که دیگر نمیتوان سبک همیشگی را ادامه داد و وضعیت به بنبست رسیده است، باید به راهها و امکانهای جدید اندیشید و آینده را در کسوت امر متفاوت تخیل کرد. ناامید دیر یا زود به عبور از وضعیت موجود و جستوجوی راه تازه میانجامد و این همان نتیجه ناامیدی و جسارت ناامیدی است.
برای همین باید گفت امیدهایی فروریختهاند و امیدهایی در راهاند. برای امیدواری در ایران امروز و راهی شدن به آینده این سرزمین به امیدهایی نیاز داریم که مقصود فراستخواه آن را چنین برمیشمرد: «امید معرفتی، امید زبانی، امید اخلاقی، امید وجودی و امید اجتماعی».
اما امید دیگر آن «وعده» و «فیض» نیست؛ بیش از فردیتی آزاد است که بر مبنای سوداها و آرزوهای خود به تحقق چیزی در آینده امید میبندد؛ اگر در امید فردی مسئله «من» است و آینده من، امید جمعی در کسوت «ما» و «مردم» تازهنفس ظاهر میشود. میخواهد به اتکای نیروهای نوظهور خلاق یک تخیل جمعی، آیندهای متفاوت بسازد در ساحتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی. اگرچه امید جمعی راه همبستگی من و توست. امیدی که از طریق پیوند با دیگران شکل میگیرد و به گفته والتر بنیامین، «تنها از برای ناامیدان است که امید به ما ارزانی شده است.» در هزاران انباشت و مشکلات و جولان یأس، امیدی که از طریق پیوند با دیگران شکل میگیرد به رویایی مشترک بدل میشود برای ساختن آینده در دل اکنون. همان اکنونی که شاهد تبعیض فزاینده، بیعدالتی، فقر، فساد، حرمان تودهها و سلطهگری دنیاپرستان است. برای رهایی از این وضعیت باید جامعه مدنی ایرانی قد بکشد تا پایههای اجتماعی امید تقویت شود. صورتهای فراموششده زندگی از خانواده تا دورهمی، از مدرسه تا دانشگاه، از گروههای کوچک تا اجتماع بزرگ، از محیط کار تا گروههای صنفی و حرفهای، از رسانهها تا احزاب سیاسی برای تاثیرگذاری در گردش قدرت و رقابتهای سیاسی برای حکمرانی خوب و رضایتبخش حاضر باشند که مجموعه این انباشت سرمایه رهاییبخش است و غفلت از این در نهایت گسست اجتماعی در پی خواهد داشت، گسستی که امروز شاهد جامعه آن هست.