اقتصاددان خوب کیست؟
آینده نگر
لئون والراس یکی از برجستهترین اقتصاددانهای تاریخ است که عمدتا خود اقتصاددانها ارزش نظریههای او را به خوبی میدانند. کتاب «عناصر اقتصاد سیاسی محض» او در دهه ۹۰ میلادی توسط ویلیام جف به زبان انگلیسی ترجمه شد و همین مسئله باعث شد توجه مجددی به والراس صورت گیرد. یکی از برجستهترین افرادی که مجددا سراغ والراس رفت میلتون فریدمن بود. در ادامه با بررسی فریدمن از این کتاب بیشتر آشنا میشویم.
فریدمن در کنار تقدیر زیادی که از کیفیت ترجمه جف داشت، به یادداشتهای جف اشارهای خاص میکرد و به نظرش این یادداشتها و نکات میتوانند تاثیر زیادی در پژوهشهای اقتصادی داشته باشند. به نظر فریدمن، گرچه شومپتر در توصیف والراس که میگفت «تا جایی که نظریه محض مد نظر است، والراس بزرگترین اقتصاددان تاریخ است» را اندکی اغراقآمیز میداند، شکی ندارد که کتاب «عناصر» والراس شاهاثری است که نقشی پررنگ در توسعه اقتصاد به عنوان یک علم داشتهاست و حتی در دهه ۹۰ میلادی، تقریبا یک قرن پس از انتشار کتاب اصلی، حرفها و اهمیت فراوانی برای افرادی دارد که در زمینه اقتصاد اندیشهورزی میکنند. البته فریدمن به درستی کتاب را در دل زمانه کنونی تحلیل میکند و نقش این کتاب در تاریخ اندیشه اقتصادی را اندکی کمرنگتر میکند.
به نظر فریدمن دو مضمون در این کتاب به چشم میخورد: تحلیل «کمیابی»، یا همان مطلوبیت نهایی؛ و نظریه تعادل عمومی. والراس با هر دو زمینه به شکلی برخورد میکند که گویا با هارمونی کامل در کنار یکدیگر رفتار کرده و تشکیل یک کل میدهند. به نظر والراس مطلوبیت نهایی را نمیتوان از مطالعه تعادل عمومی جدا کرد و این مسئله اندکی بین والراس و اقتصاددانان تفاوت ایجاد میکند. به نظر فریدمن برای درک بهتر اهمیت نظریات والراس ابتدا باید تحلیل او از مطلوبیت نهایی مطرح شود و پس از آن سراغ نظریه تعادل عمومی برویم.
دوشاخ والراسی
به نظر فریدمن، بحث نظریه مطلوبیت والراس برای دانشجویان اقتصاد تنها از زاویه توسعه ایده و اندیشه اقتصادی اهمیت دارد. دلیل این مسئله هم این است که نظریه مطلوبیت در تحلیل اقتصادی مدرن به شکلی مشخصتر و البته با تجربهگرایی کمتر رفتار میکند و نزد والراس این مسئله چنین نیست. با اینحال حتی تا دورانی که فریدمن تحلیل خود بر والراس را مینوشت به نظر او از حیث معنا و نقش قابلیت اندازهگیری مطلوبیت، علم اقتصاد پیشرفت خاصی فراتر از والراس نکردهبود.
در زمینه نظریه تعادل عمومی هم تغییرات که والراس بین ویراستهای مختلف کتاب ایجاد میکند نشان میدهد که او از کارکرد دادههای تجربی خود راضی نیست. تغییراتی که در ویراست چهارم این کتاب ایجاد شد نشان میدهد که والراس دیگر مثل سابق نظام، معنا و نقش اقتصادی که در ابتدای کار در ذهن داشت را مانند قبل قبول ندارد و بیشتر به سمت شکلی محض حرکت کردهاست و به دنبال مصالحی نیست که با آن شکل محض نظریه خود را نشان دهد. به نظر فریدمن همین مسئله مثالی بسیار روشن است که اگر حتی اقتصاددانی بزرگ چون والراس از دادهها جدا شود به چه سمت و سوی پرخطر و پراشتباهی میرود.
به نظر فریدمن هیچ اقتصاددانی به اندازه والراس در ایجاد چهارچوبی برای سازماندهی ایدههای اقتصاددانی موفق نبودهاست. والراس نوعی نگاه به سیستم اقتصادی را ایجاد میکند که با کمک آن بهتر میتوان از اشتباهات منطقی دوری کرد. البته فریدمن این مسئله را به تنهایی برای رسیدن به یک نظریه اقتصادی معنادار و ثمربخش کافی نمیداند زیرا به نظر او ما نه تنها نیازمند چهارچوبی برای سازماندهی ایدههای اقتصادی هستیم، بلکه به خود ایدهها هم نیاز داریم. زبان صحیحی برای بیان اقتصادی نیاز داریم، اما جدای از آن چیزی برای گفتن هم میخواهیم. داشتن فرضیاتی که در نقش مصالح نظریه اقتصادی وارد شوند، مواد اولیهای ضروری برای رسیدن به یک نظریه اقتصادی معنادار هستند و در این زمینه والراس گامی خاصی رو به جلو برنمیدارد. خود فریدمن پیشنهاد میکند که وقتی قرار است به دنبال ایده اقتصادی باشیم بهتر است نگاه خود را از والراس به اقتصاددانهایی چون آلفرد مارشال برگردانیم.
فریدمن این نکته را با اشاره به جملهای از میل جمعبندی میکند: «بعید است فردی اقتصاددانی خوب باشد و چیز دیگری نباشد.» به نظر فریدمن کسی که نتواند درک صحیحی از سازمان اقتصادی والراسی داشته باشد، نمیتواند اقتصاددان خوبی باشد و از سوی دیگر، اگر جز شیوه تفکر والراسی چیز دیگری هم نداند، اقتصاددان خوبی نخواهد بود.
لئون والراس
پاییز ۱۸۳۴ رو به پایان بود که ماری اسپری لئون والراس در نرماندی شمالی فرانسه به دنیا آمد. پدرش شخصی فرهنگی بود و گرچه یک اقتصاددان حرفهای به حساب نمیآمد، تفکر اقتصادیاش تاثیر قابل توجهی بر فرزندش داشت. والراس به دانشگاه پاریس رفت و به تحصیل در رشته مهندسی پرداخت اما از این رشته خسته شد. پس از تحصیل به عنوان مدیر بانک، نویسنده ادبی و روزنامهنگار فعالیت کرد اما پس از آن به علم اقتصاد رو آورد. قدرت اندیشه او به شکلی بود که دانشگاه لوزان او را به عنوان استاد اقتصاد سیاسی دعوت کرد. والراس به دنبال اصلاحات اجتماعی و ملیسازی زمین بود و نهایتا در روزهای ابتدایی ۱۹۱۰ میلادی در مونتروی سوییس درگذشت.
مطالعاتی درباره اقتصاد اجتماعی
۱۸۹۶
بسیاری افراد والراس را یک سوسیالیست میدانند و عدهای او را یکی از مهمترین چهرههای علم اقتصاد که نزدیک سرمایهداری است قلمداد میکنند. دلیل اصلی باور گروه اول، آرا و باورهای والراس در زمینه مسائل اجتماعی و اصلاحاتی است که توزیع ثروت در یک جامعه را دگرگون میکنند. این اندیشههای والراس در کتاب حاضر خود را به شکلی کاملا بسطیافته جلوه میدهند. موضوعاتی نظیر عدالت اجتماعی، مالیات، مالکیت معنوی و مالکیت زمین، در این کتاب گنجانده شدهاند و اگر میخواهید نظریههای اجتماعی یکی از بزرگترین اقتصاددانهای ریاضیمحور تاریخ در این موضوعها را بدانید، این کتاب را از دست ندهید.