اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

افلاطون اشتباه می‌کند

آینده نگر

به احتمال زیاد اگر قرار باشد فهرستی از برجسته‌ترین چهره‌های تاریخ اندیشه بشری تهیه کنیم، عمده افراد می‌گویند نام این فرد باید یکی از دو نام اصلی این فهرست باشد: ارسطو. اندیشه‌های ارسطو طیف و گستردگی بسیار زیادی دارند، از پزشکی و باغ‌داری گرفته تا سیاست و اقتصاد. البته در حال حاضر بحث فراوانی پیرامون این مسئله پیش آمده که آیا تمام این نوشته‌ها مربوط به خود اوست یا به مرور زمان منبع اصلی این نوشته‌ها از بین رفته‌است، که از دید ما فرق خاصی هم برای کسی که می‌خواهد خود متن آثار و کیفیت آرا را بررسی کند، ندارد.
یکی از آثار برجسته منسوب به ارسطو که هنوز مشخص نیست نویسنده واقعی‌اش خود اوست یا یکی از شاگردانش یا حتی جانشینش در فلسفه مشا، تئوفراستوس، کتاب «اقتصاد» است. شاید این کتاب یکی از بهترین دلایلی باشد که باعث شوند همه ما مراجعه‌ای بکنیم به معنای قدیمی ایکونمیا در زبان یونانی که به معنای «مدیریت خانوار» بود. مسئله «مدیریت خانوار» دو بعد دارد: یکی دخل و خرج خانوار است و دیگری تقسیم کار بین اعضای مختلف. در این نوع نگاه، خانوار کوچک‌ترین واحدی است که می‌تواند اقتصاد به معنای کلی خود را در سطح جامعه ایجاد کند. از زراعت تا تمیز کردن و آشپزی، تا استخدام کارگر و حفاظت از دارایی خود، همه و همه مسائلی هستند که زیر چتر کلمه «اقتصاد» جا می‌گیرند و باعث می‌شوند که خانوار مدلی برای فهم جامعه باشد. کتاب دو بخش دارد که در این دو بخش هم معنای اقتصاد و هم وجوه مختلف آن توضیح داده می‌شود.
در کتاب اول با شش فصل روبه‌رو هستیم که به تعریف علم اقتصاد می‌پردازد. در متن این کتاب ابتدا با توضیحی درباره اقتصاد و سیاست روبه‌رو می‌شویم و مهم‌ترین مسئله‌ای که با آن برخورد می‌کنیم دو تفاوت عمده اقتصاد و سیاست است: موضوع آن‌ها و تعداد حاکمینی که در هریک ‏از آن‌ها وجود دارند. مانند مالک یک خانه، در اقتصاد تنها یک حاکم وجود دارد، در حالی‌که سیاست متشکل از چندین حاکم است. نکته بسیار جالب در این‌جا این است که هر دو گروه افراد، یعنی چه آن‌هایی که در اقتصاد فعالیت می‌کنند و چه آن‌هایی که در سیاست دست دارند، به دنبال راهی هستند تا بتوانند وضعیت خود را بهبود بخشند. این کتاب به تقسیم وظایف و تقسیم کار ادامه می‌دهد و در بخش دوم هم چهار نوع مختلف اقتصد را به ما معرفی می‌کند: اقتصاد سلطنتی، اقتصاد ساتراپی، اقتصاد سیاسی و اقتصاد شخصی. اقتصاد سلطنتی مربوط به اموری چون ضرب سکه، واردات و صادرات است؛ اقتصاد ساتراپی مربوط به امور ایالتی چون مالیات بوده؛ اقتصادهای سیاسی و شخصی هم به ترتیب مربوط به وضعیت دخل و خرج واقعی شهر و دخل و خرج فرد است.
البته اگر قرار باشد باز هم نگاهی به عمق آرای اقتصادی ارسطو داشته باشیم، بد نیست سری به کتاب مشهور «سیاست» او بزنیم که در آن‌جا مخالفتی قابل توجه با افلاطون نشان می‌دهد.
پیوند با سیاست
ارسطو در کتاب «سیاست» خود اشکال مختلف دولت را بررسی کرد که شامل سلطنت، اشرافیت، حکومت مبتنی بر قانون اساسی، زورگویی، الیگارشی و دموکراسی می‌شود. او این گونه‌های مختلف را به این جهت مطرح کرد که نقدی وارد کرده باشد که مدل فیلسوف-پادشاه افلاطونی. می‌دانیم که افلاطون در کتاب «جمهوری» خود طرحی را برای جامعه ایجاد کرده‌بود که مبنای مالکیت مشترک منابع بود. ارسطو ادعا می‌کرد که مدل افلاطون منجر به یک الیگارشی ملعون خواهد شد. گرچه ارسطو هم معتقد بود که خیلی چیزها باید مشترک باشد، به نظرش این امکان وجود نداشت که همه‌چیز مشترک باشد و ساده‌ترین دلیل آن هم «خبث طینت بشر» است.
خود ارسطو می‌گوید که «واضح است که مالکیت باید خصوصی باشد، اما استفاده از آن باید اشتراکی باشد و تخصص اصلی قانون‌گذار این است که این ویژگی مفید را در انسان پرورش دهد.» ارسطو از سوی دیگر نظریه اعتباری پول افلاطون را رد کرد؛ نظریه‌ای که مطابق آن ارزش پول برآمده از قدرت خرید کالایی است که این پول مبتنی بر آن است و در نتیجه پول تنها یک «وسیله» است و تنها هدفی که دارد وساطت در مبادله است. به طور کل در نگاه افلاطون پول به خودی خود فاقد ارزش بود زیرا هیچ‌یک از نیازهای اصلی زندگی را رفع نمی‌کرد که ارسطو مخالف این دیدگاه بود. قطعا مطالعه پیکره کامل اندیشه‌های ارسطو یکی از دشوارترین کارهایی است که دانشمندان علوم انسانی به خود تحمیل کرده‌اند، اما شاید بتوان با این خطوط به سمت اندیشه اقتصادی او رفت.
ارسطو که بود؟
ارسطو ۳۸۴ سال پیش از میلاد مسیح در شهر استاگیرا به دنیا آمد. او که به قول مردم قدیم یک عالم جامع‌الاطراف بود در فلسفه، منطق، فیزیک، زیست، حیوان‌شناسی، متافیزیک، اخلاق، زیبایی‏شناسی، شعر، فیزیولوژی، زبان‌شناسی، اقتصاد، سیاست و خیلی زمینه‌های دیگر تبحر داشت. ارسطو بنیان‌گذار لوکئوم و مکتب مشا بود و سنت ارسطویی در تفکر تقریبا تناورترین سنت تاریخ است. ارسطو و استادش افلاطون را امروزه به عنوان «پدران فلسفه غرب» می‌شناسند. ارسطو نهایتا در سن ۶۲ سالگی و در سال ۳۲۲ پیش از میلاد مسیح در شهر ائوبیا که در امپراتوری مقدونیه قرار داشت درگذشت.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن