جوانان و عصر جنبشها
وحید عابدینی
چهار سال و یک ماه قبل یعنی روز تحلیف دونالد ترامپ برای ریاست جمهوری آمریکا، در زیرزمین کتابخانه استرلینگ دانشگاه ییل مشغول مطالعه بودم. با وجود اینکه بیش از دو ماه از انتخابات و پیروزی دونالد ترامپ گذشته بود هنوز میشد اثرات انتخابات را در فضای دانشگاه حس کرد. بسیاری از دانشجویان این دانشگاه به پیروزی همدانشگاهی سابقشان، یعنی هیلاری کلینتون، در انتخابات ریاستجمهوری خوشبین بودند و شکست او به کاندیدایی که خود را عملا در تضاد با نخبگان و دانشگاهیان آمریکا تعریف میکرد برای آنها تلخ و سهمگین مینمود. آن روز همسرم که از کلاس درس برگشت گفت که تعدادی از همکلاسیهایش عازم واشنگتن، پایتخت ایالات متحده بودهاند تا در تظاهرات روز بعد که به عنوان تظاهرات زنان نامگذاری شده بود، شرکت کنند. حسی شبیه کنجکاوی و ماجراجویی ما را تحریک میکرد که به آنها محلق شویم. پس از تماس همسرم با آنها فهمیدیم که حرکت کردهاند ولی یکی از دوستانشان میتواند ما را در مسیر خود سوار کند. ساعتی بعد خانمی پا به سن گذاشته ما را سوار ماشین خود کرد که پر بود از پلاکارد، بطریهای آب و دیگر اقلام مورد نیاز برای تظاهرات. کمی بعد فهمیدیم که استاد تاریخ دانشگاه هاروارد است و از بوستون به مقصد واشنگتن راه افتاده بود. گفت که تاریخ اروپا درس میدهد و به شدت نگران ظهور فاشیسم در آمریکا بود. تاکید داشت که انتخاب ترامپ نشان داده است که ساختارهای سیاسی آمریکا به خصوص ساختار حزبی موجود آنچنان قدرتمند نیست که بتواند بهتنهایی دموکراسی در این کشور را حفظ کند. او لابهلای حرفهایش اشاره کرد که چندان امیدی به سیاستمداران محافظهکار و فاسد پایتخت ندارد و فکر میکرد آنها پیشاپیش سلاح خود را در مبارزه با ترامپ عوامگرا بر زمین انداختهاند. او از دانشگاه یک ترم مرخصی گرفته بود که بتواند بیشتر بر کنشگری مدنی برای نجات دموکراسی در آمریکا متمرکز شود.
آن سفر و آن تظاهرات تصویر من از جامعه آمریکا و کنشگری مدنی در این کشور را تغییر داد. دونالد ترامپ، رئیسجمهوری که با استفاده از ابزارهای قانونی موجود به قدرت رسیده بود اولین روز خود را در حالی آغاز میکرد که با بیسابقهترین تظاهرات عمومی در تاریخ آمریکا مواجه میشد؛ زنان با کلاههای صورتی و پلاکاردهای اعتراضی خیابانهای پایتخت را به تسخیر درآورده بودند. در آن روز جنبش زنان توانست بیش از ۴ میلیون نفر را به خیابانهای ایالات متحده بکشاند و در حدود ۲۰۰ تظاهرات در شهرهای مختلف جهان شکل دهد تا قدرت خود را به رئیسجمهور جدید نشان دهد.
تظاهرات ۲۱ ژانویه ۲۰۱۷ از هر جهت میتواند نشانهای از بروز و ظهور نسل جدیدی از جنبشهای اجتماعی باشد. برخلاف تظاهراتهای دهه ۶۰ و ۷۰ آمریکا که برای شکلگیری آنها ماهها برنامهریزی و تدارکات صورت میگرفت این تظاهرات با یک پست فیسبوکی آغاز شده بود و فاقد رهبری سازمانیافته بود. ابزارهای مدرن بهخصوص شبکههای اجتماعی کار جنبشهای اجتماعی را راحت کردهاند و یک پیام میتواند به سرعت میلیونها نفر را به حرکت درآورد.
همین شبکههای اجتماعی بودند که ابزار قدرت جوانان خاورمیانه شده بودند و همین یک دهه پیش موجی از اعتراضات را در کشورهای مختلف به پا کردند که به برکناری چند دیکتاتور و لرزیدن پایههای حکومتهای دیگر منجر شده بود. شاید همین پیشینه تاریخی از جنبشهای اعتراضی در خاورمیانه باعث میشود که تصور کنیم جنبشهای مدنی فقط مربوط به جوامعی است که در آن دموکراسی وجود ندارد و در جایی که ساختار دموکراتیک مستقر است نیازی به جنبش اجتماعی نیست. در حالیکه تداوم، حفظ و تقویت دموکراسی نیز نیازمند جنبشهای فعال اجتماعی است. آمریکا یکی از نمونههای مهم دموکراسی در جهان محسوب میشود. ساختارهای دموکراتیک از جمله ساختار فدرالیسم و تفکیک قوا در این کشور بسیار مستحکم هستند و در کنار آن ساختار حزبی پرقدرت به قوام و دوام این دموکراسی کمک میکند. اما این جنبشهای مدنی بودهاند که فشار اصلی تغییرات را طی سدههای گذشته تحمل کردهاند.
سابقه این جنبشهای مدنی را شاید بتوان به اعتراضات دسامبر ۱۷۷۳ مربوط دانست که بعدتر به «جنبش چای بوستون» معروف شد و به استقلال آمریکا انجامید. در آن زمان پارلمان بریتانیا بر بعضی اقلام از جمله چای مالیات سنگینی وضع کرده بود که با واکنش بازرگانان آمریکایی مواجه شد. در بوستون برخی با این شعار که ما وقتی در تصمیم گیریها دخالتی نداریم زیر بار مالیات هم نمیرویم، شبانه به کشتیهای انگلستان وارد شدند و محمولههای چای آن را به دریا ریختند. این کار البته به خشم بریتانیا و آغاز جنگ با ایالتهای آمریکا و در نهایت استقلال آمریکا انجامید.
از آن زمان تاکنون ایالات متحده جنبشهای اعتراضی مختلفی را به خود دیده است. جنبش ترقیخواهی بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۰ با هدف حذف فساد در حکومت و حمایت از حق رای زنان و جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ علیه تبعیض نژادی و حمایت از حق رای سیاهان از جمله این جنبشها هستند. جنبش ضد جهانیسازی در اواخر دهه ۹۰ و تظاهرات ضد جنگ عراق در ابتدای قرن بیست و یکم از جمله دیگر جنبشهای دهههای اخیر بودهاند.
اما در طی یک دهه گذشته به خصوص با ظهور شبکههای اجتماعی، جنبشهای اجتماعی قدرت بیشتری یافتهاند. تغییر رابطه جنبشهای اجتماعی با احزاب سیاسی نشانهای از این قدرت است. جنبشهای قبلی در یک گفتوگوی مداوم با احزاب ناچار بودند از بعضی از خواستهای خود صرفنظر کنند تا احزاب بستر تحقق خواستهای آنها شوند. در حالی که در یک دهه گذشته جنبشهای اجتماعی توانستهاند فشار بیشتری بر احزاب سیاسی وارد کنند. جنبش اعتراضی چای (Tea Party movement) و جنبش اشغال والاستریت هردو تحت تاثیر بحران اقتصادی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ و با استفاده از شبکههای اجتماعی جدید توانستند گفتمان هردو حزب را به شدت تحت تاثیر قرار دهند و سرنوشت آنها را رقم زنند.
جنبش اعتراضی چای در سال ۲۰۰۹ به خصوص در واکنش به پیروزی باراک اوباما، اولین رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا توانست حمایت بخشهای محافظهکارتر جامعه آمریکایی را به خود جلب کند. سیاستهای اوباما به خصوص در حمایت از اقشار فرودست از جمله خدمات بیمه، اعتراضات بخشهای راستگراتر جامعه آمریکا را برانگیخت. این جنبش که بیشتر مورد حمایت مردان سفیدپوست بالای ۴۵ سال بود، مخالف افزایش مالیات، بزرگ شدن دولت و دخالت دولت در اقتصاد بود. جنبش اعتراضی چای خیلی زود توانست گفتمان خود را در حزب جمهوریخواه نهادینه کند و این حزب را به در پیش گرفتن سیاستهای محافظهکارانهتر ترغیب کرد. این جنبش با فعال کردن بخشهای غیرفعال جامعه آمریکا توانست نزدیک به ۵ میلیون رای برای حزب جمهوریخواه فراهم کند که به پیروزی بزرگ این حزب در انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان در سال ۲۰۱۰ انجامید و با کسب ۵۰ کرسی، حزب جمهوریخواه مجددا توانست بر این مجلس مسلط شود و عملا دست اوباما را در دور دوم ریاست جمهوری ببندد. بسط گفتمانی این جنبش در حزب جمهوریخواه و در جامعه آمریکایی در نهایت به ریاست جمهوری دونالد ترامپ منجر شد.
از سوی دیگر و در جناح چپ سیاسی در آمریکا، یک ایمیل متاثر از بهار عربی، جنبش اشغال والاستریت را به دنبال آورد. این بار جوانانی که از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودند و با فشار بدهیهای دانشگاه مواجه بودند و در عین حال در بحران اقتصادی سهمی از بازار کار نیافته بودند، در اعتراض به نابرابریهای اقتصادی دست به اعتراض زدند. آنها با شعار جنبش نودونهدرصدیها به انباشت سرمایه در دست یک درصد ثروتمند آمریکا اعتراض میکردند.
این جنبش هرچند در بدو امر نتوانست موفقیتی در فضای سیاسی و انتخاباتی آمریکا به خصوص از نظر معرفی چهرههای جدید کسب کند ولی خیلی زود ایدههای این جنبش از زبان برنی سندرز، سناتور چپگرای ایالت ورمانت شنیده شد که خود را نامزد ریاست جمهوری کرده بود. شعار آموزش رایگان و افزایش مالیات از یک درصد ثروتمند جامعه آمریکا مهمترین شعارهای او در انتخابات ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ بودند.
در کنار این، کشته شدن مایکل براون و اریک گارنر، دو آفریقاییتبار در سال ۲۰۱۴ به گسترده شدن اعتراضات سیاهپوستان منجر شد که جنبش «جان سیاهپوستان مهم است» یا بی. ال. ام (Black Lives Matter) نام گرفت. اما در زمانی که به دلیل بیماری همهگیر کرونا چشمها به گوشیهای تلفن خیره مانده بود، ویدئویی در پیش مردم آمریکا قرار گرفت که گردن جرج فلوید را زیر زانوی یک پلیس نشان میداد و او در حال صدا کردن مادرش جان میداد. این برخورد خشونتآمیز پلیس اعتراضات گستردهای را به دنبال داشت که نهتنها سیاهپوستان بلکه سفیدپوستان نیز به آن پیوستند. پیش از آن نیز کشته شدن احمد آربری جوان ۲۵ساله سیاهپوست حین ورزش در یک پارک یا قتل برونا تیلور ۲۶ساله با حمله شبانه پلیس به خانهاش، خشونت پلیس علیه سیاهپوستان را آشکار کرده بود. در کنار خشونت پلیس، خشونتهای گروههای نژادپرست افراطی سفیدپوستان، بر آتش اعتراضات میافزود.
اما اهمیت این جنبش در چه بود؟ در تابستان گذشته جنبش بی. ال. ام توانست در ۲۲۷۵ شهر آمریکا تظاهرات برگزار کند که بسیاری از آنها هرگز اعتراضاتی از این دست به خود ندیده بود. این جنبش توانست بسیاری از مردم آمریکا را به خیابان بکشاند که تا پیش از این معتقد بودند که نژادپرستی سیستماتیک در جامعه آمریکا وجود ندارد. آنها پیش از این در مواجهه با موضوع خشونت پلیس علیه سیاهپوستان تقصیر را به گردن خود سیاهپوستان میانداختند یا آن را به بیکفایتی تعداد اندکی از پلیسها مربوط میدانستند. کاملا هریس، معاون اول جو بایدن درباره این جنبش گفت که این خیزش اخلاقی علیه نژادپرستی و بیعدالتی سیستماتیک، ائتلاف جدیدی در سطح خیابانهای آمریکا به وجود آورده است. اشاره او به همبستگی جنبش زنان، اقلیتهای دینی و جنسی با جنبش بی. ال. ام بود. در واقع پیروزی ترامپ و فشار او علیه این گروهها آنها را به هم نزدیک کرده بود. پیش از آن وقتی دونالد ترامپ یک ماه پس از آغاز ریاستجمهوریاش فرمانی صادر کرده بود که ورود افراد از کشورهای با اکثریت مسلمان از جمله ایران را ممنوع میکرد، هزاران نفر از جنبشهای زنان، سیاهپوستان و اقلیتها به فرودگاهها ریخته بودند تا مانع از اجرای این فرمان شوند.
اما مثل هر جنبش دیگری، این اعتراضات بدون هزینه نبود. فقط در ماه ژوئن گذشته، پلیس بیش از ۱۰ هزار معترض را بازداشت کرد. این منجر به این شد که دهها هزار آمریکایی برای اولین بار با برخوردهای خشونتآمیز پلیس مواجه شوند. هزاران هزار نفر از این آمریکاییها برای اولین بار برای اعتراض پا به خیابان گذاشته بودند. نظرسنجیها نشان میدادند که حدود ۶۷ درصد آمریکاییها از جنبش بی. ال. ام حمایت میکردند و از هر پنج آمریکایی تقریباً یک نفر بین سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۸ در اعتراضات شرکت کرده بود که ۲۰ درصد آنها قبلاً هرگز در هیچ اعتراضی شرکت نکرده بودند.
اما برخلاف جنبش اشغال والاستریت که در کوتاهمدت نتوانست پیروزی سیاسی کسب کند، جنبش پیشرویی که حول گفتمان اقتصادی سندرز شکل گرفته بود با حمایت جنبش بی. ال. ام توانست به موفقیتهای مهمی در زمینه سیاستورزی رسمی دست بیابد. هرچند سندرز درنهایت نتوانست نامزدی حزب دموکرات را کسب کند و به حمایت از جو بایدن، کاندیدای این حزب اقدام کرد، ولی گفتمان حزب دموکرات بسیار تحت تاثیر جنبش پیشروی حامی سندرز قرار گرفت. این جنبش توانست نسل جدیدی از دموکراتهای مبارز را بر سر کار بیاورد. مهمترین آنها گروه جوخه متشکل از شش عضو دموکرات مجلس نمایندگان ایالات متحده است. این گروه در ابتدا از چهار زن منتخب در انتخابات سال ۲۰۱۸ مجلس نمایندگان تشکیل شده بود. الکسندریا اوکاسیو کورتز از نیویورک، ایلهان عمر از مینهسوتا، آیانا پریسلی از ماساچوست و رشیده طلیب از میشیگان این گروه را تشکیل میدادند. پس از انتخابات سال ۲۰۲۰ نیز جمال بومن از نیویورک و کوری بوش از میزوری به این گروه پیوستند. گروه جوخه در کنار کیتی پورتر، نماینده کالیفرنیا، ماری نیومن نماینده ایلینوی، موندِیر جونز نماینده نیویورک و سناتورهایی نظیر الیزابت وارن و برنی سندرز نمایندگان رسمی جنبش اجتماعی پیشرو در آمریکا محسوب میشوند.
اما یکی از مهمترین اثرگذاریهای این جنبش را میتوان در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا به خصوص پیروزی دموکراتها در ایالت جورجیا دید. استیسی آبرامز، فعال مدنی سیاهپوست این ایالت در دو سال گذشته کمپینی را به پیش برد که به دنبال افزایش مشارکت جوانان و سیاهپوستان در انتخابات بود و در نهایت با جذب نزدیک به یک میلیون رای جدید آنها توانستند هم رای این ایالت را به صندوق جو بایدن واریز کنند و هم با کسب هردو کرسی سنای این ایالت، سنای آمریکا را به سمت دموکراتها بچرخانند و برای اولین بار یک سناتور سیاهپوست از سوی ایالتهای جنوبی آمریکا انتخاب شود. بنابراین میتوان مدعی شد که پیروزیهای اخیر حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری و کنگره، بدون فعالیتهای جنبش پیشرو و بی. ال. ام. امکانپذیر نبود.
علاوه بر پیروزهای انتخاباتی، این جنبش در زمینه جذب مالی هم تحول مهمی را رقم زد. جنبش پیشرو توانست با سرمایهگذاری بر کمکهای کوچک مالی، نوع جدیدی از رابطه مالی با رایدهندگان ایجاد کند. تا پیش از این کمپینهای انتخاباتی با حمایتهای هنگفت شرکتهای بزرگ تجاری شکل میگرفت ولی برنی سندرز توانست با کمکهای کوچک مردمی و با رد کمکهای شرکتهای بزرگ رکورد جذب مالی کمپین انتخاباتی را بکشند. بسیاری از کاندیداهای جریان پیشرو نیز با همین روش توانستند در زمینه جذب کمکهای مالی مردمی موفقیتهای چشمگیری کسب کنند. مثلا جیمی هریسون، رقیب دموکرات لیندسی گراهام در کارولینای جنوبی، رکورد جذب مالی برای سنا در یک دوره سهماهه را شکست، و ۵۷ میلیون دلار با کمک مالی متوسط ۳۷ دلار جمع کرد. این نشاندهنده تغییر چشمگیر در روابط مالی حزب دموکرات است که هزینههای تبلیغاتی آن برای مدتها توسط میلیاردها تأمین میشد.
همه اینها بیانگر گستردهتر شدن تاثیر جنبشهای اجتماعی است. نقش جوانان به خصوص در این جنبشها پررنگ است. جوانانی که تا پیش از این رفتن به تظاهرات را صرفا بخشی از برنامه تفریحی خود میدیدند اکنون از آن برای تغییرهای بزرگ در سطح ساختار سیاسی استفاده میکنند. افزایش مشارکت جوانان در این انتخابات یکی از نشانههای مهم این تحول است. آمار نشان میدهد که مشارکت جوانان در انتخابات اخیر آمریکا حدود ۱۰ درصد به نسبت انتخابات قبل افزایش داشته است و براساس تحلیل نیویورکتایمز، ۶۲ درصد از جوانان آمریکایی به بایدن رأی دادند. آرای بایدن در بین جوانان در ایالتهای کلیدی آریزونا، جورجیا، میشیگان و پنسیلوانیا به ترتیب ۶۰، ۵۷، ۶۲ و ۵۸ بوده است.
نقش جوانان البته به جنبش پیشرو و بی. ال. ام محدود نمیشود. در پی تیراندازی در مدارس آمریکا، جنبش جوانان برای مبارزه با قوانین حمل اسلحه شکل گرفت و تظاهراتهای بزرگی را به راه انداخته است. در کنار این، جنبش جوانان برای مبارزه با تغییرات اقلیمی نیز رو به گسترش بوده است. جنبش طلوع آفتاب (Sunrise Movement) یکی از این گروهها بوده است که طی سالهای اخیر از نامزدهایی حمایت میکرده است که با برنامه اقتصادی طراحیشده برای حل بحران اقلیمی یعنی نیودیل سبز (Green New Deal) همراهی کنند. تحصن آنها در دفتر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا و مقابله آنها با سناتور دایان فاینشتاین، سناتور ایالت کالیفرنیا توجه میلیونها بیننده را به خود جلب کرد.
اما این جنبشها به آمریکا محدود نمیشود. هرچند جنبش جوانان در خاورمیانه که با خودسوزی یک جوان تونسی آغاز شده بود به جز در تونس موفقیتهای چشمگیری کسب نکرد اما این پایان جنبشهای جوانان نبود. در سپتامبر ۲۰۱۹، گرتا تونبرگ، فعال جوان سوئدی، در اعتراض به بیتفاوتی رهبران جهان نسبت به تغییرات اقلیمی اعتصاب گسترده یکروزهای را رهبری کرد که طی آن ۶ میلیون دانشآموز در سطح جهان دست به اعتراض زدند. در عراق و لبنان، جوانان معترض به بیکفایتی و فساد دولتی و فلاکت اقتصادی و معیشتی، به خیابانها ریختند. تظاهراتهای میلیونی هنگکنگ و میانمار نیز با حضور فعال جوانان شکل گرفته است. اعتراضهای دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ در ایران نیز با حضور جوانان و نوجوانان دهه هفتادی و هشتادی رخ داد. مقامات رسمی اعلام کردند که بیش از ۹۰ درصد از کسانی که در اعتراضات دیماه بازداشت شدند جوان و نوجوان بودند و میانگین سنی آنها زیر ۲۵ سال بوده است.
نگاهی به مجموعه تحولات یک دهه گذشته نشان میدهد ما با جهانی روبهرو هستیم که در آن جنبشها و حرکتهای اعتراضی با مطالبات گوناگون و خاستگاههای متفاوت از جمله جنبشهای چپگرایانه ضد فساد و جنبشهای دست راستی و ملیگرایانه در حال افزایش هستند. افزایش نفوذ و استفاده از شبکههای اجتماعی میتواند یکی از دلایل این موضوع باشد. در عین حال نباید فراموش کرد که شبکههای اجتماعی اگرچه کار سازماندهی جنبشهای اجتماعی را ساده کردهاند ولی به همان اندازه از ماندگاری و اثرگذاری جنبشها کاستهاند. اعتراضاتی که یکشبه و با یک هشتگ خلق شوند به راحتی از یاد میروند. با این حال آثار این جنبشها بر تحولات سیاسی آینده در همه کشورها مسلم است. به خصوص با کاهش خطرات بیماری همهگیر کرونا و بحرانهای اقتصادی ناشی از کرونا میتوان انتظار موج جدیدی از این جنبشها را داشت. اینکه نخبگان سیاسی تا چه اندازه میتوانند از این جنبشها و حرکتها برای بهبود امور استفاده کنند و یا حکومتها با سرکوب آنها زمینه خشونت بیشتر را فراهم میکنند سوالی است که آینده جواب آن را مشخص خواهد کرد.
*وحید عابدینی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی، دانشگاه بینالمللی فلوریدا