کسبوکار جای سیاست نیست
ترجمه: نسیم بنایی، آینده نگر/ اکونومیست
قدیمترها قاعدهای آهنین وجود داشت برای مدیران آمریکایی که هوس میکردند درباره سیاست صحبت کنند: نکن! در سالهای اخیر این قاعده از بین رفتهاست، زیرا مدیران اجرایی ارشد مجبور شدهاند که راجع به نابرابری، جنگهای فرهنگی و اقلیم موضع بگیرند. تا اینجای کار که مشکلی برای آنها پیش نیامده و کار نسبتا سادهای داشتهاند: قطعا اینکه درباره آینده بشریت نظرت را بگویی جذابتر از اظهار نظر درباره حاشیه سود است. اما در سال ۲۰۲۰ دسته جدیدی از مدیران عامل که فعال سیاسی هم هستند با سه مشکل روبهرویند که سیاستمداران به خوبی با آنها آشنا هستند: اتهام دورویی، خطر رکود و تغییرات ایدئولوژیکی که فضا را بیثبات میکنند.
پس از بحران مالی ۲۰۰۸ بیطرف بودن فضای کسبوکاری آمریکا به لحاظ سیاسی، رفتهرفته رنگ باخت. بانکها اظهار ندامت کردند. نسل جدیدی از مصرفکنندگان و کارگران طی این دوران بحرانی پرورش پیدا کردند. برخی از افراد پیشاپیش درگیر بیعدالتیهای فرهنگی بودند و دیگران هم به سرمایهداری حمله میکردند. تغییرات اقلیمی به مشکلی حیاتی تبدیل شد و ملیگرایی اقتصادی به این معنا بود که بنگاهها نشان دهند چقدر وطنپرست هستند.
مدیران هم به این سیگنالها واکنش نشان دادند. جیمی دیمون، از موسسه جیپی مورگان چیس، نامهای ۵۰ صفحهای نوشته که خطابش به سهامداران این موسسه است: آخرین مسائل مربوط به آموزش و تامین تجهیزات نظامی با عنوان «مدیران! کشورتان به شما احتیاج دارد!» سیلیکون ولی هم گروهی از کارکنان بسیار رادیکال شده را به نمایش گذاشته. مدیران علاقه دارند ادعا کنند که بنگاهشان یکی از پیشروان مبارزه با انتشار کربن است. در سال ۲۰۱۷، مدیران به نشستی برجسته در کاخ سفید رفتند و بیش از ۱۸۰ مدیر عامل نامهای را در میزگرد کسبوکار امضا کردند که طبق آن هدفشان نه تنها خدمت به سهامداران، بلکه مشتریها و کارگران نیز هست.
اهالی کسب و کار با ایدهآلیسم، غرور و منفعتطلبی تحریک میشوند. اما همین مسئله که فعالیت جنبی مدیران عامل در عرصههای اجتماعی و سیاسی بیهزینه بوده هم به دامن زدن این مسئله کمک کردهاست. عمده مدیران عاملی که اعلام کردهاند علیه تغییرات اقلیمی مبارزه میکنند مدیریت بنگاههایی را به عهده ندارند که عامل اصلی تغییرات اقلیمی هستند. برای مثال ۲۰۰ بنگاه بزرگ غربی را در نظر بگیرید که آمار و ارقام مربوط به انتشار کربن خود را به شکل عمومی اعلام کردهاند. از بین این ۲۰۰ بنگاه، ۲۰تای اول ۷۰ درصد انتشار گاز را به خود اختصاص دادهاند و ۱۸۰تای دیگر خیلی هم اهمیت ندارند. برخی از مدیران عامل هم مانند بعضی از سیاستمداران وعدههایی میدهند و به آن عمل نمیکنند. گرچه در میزگرد مذکور حرفهای زیادی راجع به اهمیت وضعیت کارگران زده شد، مدیران اجرایی درآمد رو به رشدی را تجربه کردهاند و هیچ نشانی از یک تجدید نظر درباره شکاف بین درآمد نیروی کار و سهامداران به چشم نمیخورد. پیشبینی میشود که سود بنگاههای شاخص اساندپی ۵۰۰ در سال ۲۰۲۰، رشدی ۸درصدی داشته باشد.
سراشیبی
تا پایان سال ۲۰۲۰ سه وجه خطرناک فعالیت سیاسی مدیران عامل آشکارتر خواهد شد، یا به عبارت بهتر این ماشین در سرازیری خطرناکی میافتد. همین حالا کمپانی نایکی که تبلیغات زیادی برای جا انداختن چهره خوبی از برند خود دارد، درگیری یک رسوایی مربوط به دوپینگ است. بنگاه بلکراک که مدیریت صندوقی مالی را بر عهده داشته و دیگر بنگاهها را ترغیب به سرمایهگذاری بیشتر میکند، بیش از ۱۰۰ درصد از نقدینگی خود را صرف خریدهای مجدد یا همان بایبَک کردن طی ۱۲ ماه اخیر کردهاست. کمپانی ویزا هم که پای نامهای را امضا کرده و تعهد داده که به فکر مشتریها باشد، یکی از اعضای انحصار خطرناکی است که در بخش صنعت پرداخت مالی وجود دارد. اگر تعارضی بین حرفها و عملهای یک مدیر عامل بیش از حد در چشم باشد، حیثیت و اعتبار آن شخص و برند زیر سوال میرود و این نکته را هیچکس بهتر از مدیر عامل فیسبوک، مارک زوکربرگ نمیداند.
جدای از این مسئله که بیانگر ریاکاری و دورویی مدیران عامل است، در وهله دوم، اگر یک رکود اقتصادی از راه برسد، مدیران عامل باید یک آشتی بین کارکنان و سهامداران ایجاد کنند، که این عمل بسیار دشوار است. طی دو دوره تضعیف اقتصادی اخیر آمریکا، بنگاهها ۶ درصد از دستمزدها را کاهش دادهاند، زیرا اگر این کار را نمیکردند سود افتی ۲۴ درصدی میکرده. مسئله سوم هم این است که اگر از هر عضو کنگره بپرسید به شما میگوید که زمینه ایدئولوژیک کشور به سادگی تغییر میکند. مدیران عامل فکر میکنند که اگر در پی مسائل سیاسی و اجتماعی بیفتند میتوانند دیدگاههای رادیکال را بیشتر به خود جذب کنند و این رویایی بیش نیست زیرا رادیکالها جدیترین منتقدان کسبوکارهای بزرگ هستند.
به طور کل تا پایان سال ۲۰۲۰ رهبران بنگاههای آمریکایی میفهمند که ادای فعالیت سیاسی را درآوردن چیزی بیهزینه نیست و احتمالا بابت آن ضربه بخورند. البته بنگاههای رک و راستتر احتمالا داستان را برای خود ساده کرده و قانون و سیاست را به دولت واگذار کنند و به حداکثر رساندن ارزش در خلال این قوانین را به خود بسپارند و این یعنی راضی نگه داشتن مشتریها، سرمایهگذاری در فنآوریهای پاک و جذب کردن نیروی کار با پرداخت حقوق بیشتر، نه ادای فعالیت درآوردن.