چرا هیچکس مسئولیت نمیپذیرد؟
مصطفی مهرآیین جامعهشناس/آینده نگر
۱) پرسش این است: چرا هیچکس مسئولیت کار خود را نمیپذیرد؟ اتفاقات منفی بیشماری در کشور ما رخ میدهند، اما چرا هیچ مدیر یا مسئولی ریشه این مسائل را به کوتاهی در عملکرد خود نسبت نمیدهد و خود را مسئول وقوع ماجرا نمیداند؟ ما همواره این پرسش را در مقابل خود میبینیم که چرا در کشورهای پیشرفته دمکراتیک بعد از وقوع اتفاقات منفی و به وجود آمدن بحرانهای انسانی، اقتصادی و اجتماعی حاصل از آن، افراد مسئول با پذیرش نقش خود در وقوع ماجرا استعفا میدهند و حتی دادگاهی میشوند، اما در کشور ما دیدن این صحنه تبدیل به آرزو و آرمان شده است؟ در ادامه نشان خواهم داد که اصولاً رویکرد ذهنی و مدیریتی جامعه ما در قبال فجایع طبیعی یا انسان ساخته رویکرد اجتماعی نیست و ما با فقدان «بینش اجتماعی» در برخورد با این حوادث روبرو هستیم. ازاینرو، در جامعهای که اصولاً نگاه آن در تبیین چرایی وقوع حوادث طبیعی و انسان ساخته رگههایی از بینش اجتماعی دیده نمیشود، نمیتوان انتظار مسئولیتپذیری اجتماعی افراد مسئول را داشت. بهعبارتدیگر، اگر در فضای زبانی و گفتمانی یک جامعه سخن از نقش انسان و جامعه در خلق مسائل جامعه نمیرود، نمیتوان انتظار داشت «مسئولیتپذیری اجتماعی» و آداب و مناسکی چون پذیرش مسئولیت و استعفا و دادگاهی شدن جزئی از نظم برخورد آن با حوادث اجتماعی باشد.
۲) تاکنون در ادبیات موجود درباره شیوه برخورد جوامع با فجایع طبیعی یا انسان ساخته از سه رویکرد سخن گفتهشده است: رویکرد نظری «خطر بهعنوان عمل خداوند» از نخستین رویکردها در بررسی مسئله نسبت جامعه با خطرات انسانساخته و طبیعی است. بنا به این رویکرد، حوادث خطرناک یا نشانهای از گناه مردمان یک جامعه است، یا نشانهای است بر وقوع آخرالزمان و یا نشانهای است بر فرصتی که خداوند برای تسکین یافتن قلوب مؤمنان و تبلیغ دین فراهم آورده است. «گری استرن» در مقدمه کتاب جذاب خود با عنوان «آیا خداوند میتواند مداخله کند؟ مذهب چگونه بلایای طبیعی را توضیح میدهد» به طرح این نکته میپردازد که یکی از مهمترین پرسشهای متداول پس از وقوع بلایا در جوامع انسانی این است که «خداوند کجا بود؟» او معتقد است طرح این پرسش اجتنابناپذیر است. به اعتقاد استرن، طی تاریخ هر وقت انسان با بلایا و حوادث خطرناک روبرو شده است نقش خداوند و نیروهای آسمانی در وقوع آن را به بحث گذاشته است. هرچقدر رنج انسانها در این وقایع بیشتر بوده است، تعداد بیشتری از آدمیان خداوند را فریاد زدهاند: گاه برای درخواست قدرت و توانایی، گاه از روی خشم. او مینویسد: «برای قرنها، یا دقیقتر بگوییم هزارهها، به خداوند بهعنوان عامل اعمال و انتقال خشونت بر زمین نگریسته شده است. همواره این باور درباره خداوند وجود داشته که او خواست و اراده خود را از طریق زلزله یا سیل یا ارسال ارتشها (البته اینکه کدام ارتش، ارتش خداوند است، موضوعی موردبحث است) به زمین منتقل میکند. او این کار را برای تنبیه گناهکاران و یا فرستادن یک پیام به انسان انجام میدهد. پیام دریافتشده البته همیشه یکسان است: راه خود را تغییر دهید (change your way)». ازاینرو، در این رویکرد چنین گفته میشود که آسیبپذیری یک جامعه در مقابل حوادث خطرناک ریشه در نسبت این جوامع با نیروهای ماورای طبیعی دارد و جامعه برای دفع خطر سوانح راهی جز اصلاح این رابطه در پیش ندارد. بنا به آنچه استینبرگ نشان میدهد، افرادی که مناصب قدرت را به دست دارند – از سیاستمداران محلی گرفته تا مقامات دولتی- از عباراتی همچون «عمل خداوند»، «نیروهای مافوق طبیعت» و «رویدادهای عجیبوغریب» برای دور کردن خود و سازمانهایشان از اتهام و مسئولیت همدستی و مشارکت در وقوع حوادث خطرناک در جامعه، استفاده میکنند. به کار گرفتن این عبارات بهروشنی باعث میشود که وقوع این حوادث به نیروهای بیرون از کنترل انسان نسبت داده شود و به هنگام وقوع آنها دیگر انسانها نباید مورد سرزنش قرار گیرند.
رویکرد «خطر بهعنوان عمل عامل غیرانسانی» رویکرد دیگری است که پس از رشد علوم و فناوری در مورد آسیبپذیری جامعه در مقابل سوانح مطرح میشود. بنا به این رویکرد، حوادث خطرناک از قوانین خاص مربوط به شیوه عمل فناوری و محاسبات علمی پیروی میکنند و شناخت اصول و قوانین و قواعد حاکم بر عمل فناوری میتواند ما را در برابر خطرات آن مصون نگه دارد. رویکرد مهندسی و بهتبع آن نگرش آسیبپذیری کالبدی با تمامی زیرمجموعههای آن حاصل این رویکرد نظری است. در این رویکرد، به حوادث خطرناک بهعنوان پدیدههای تصادفی (اتفاقی) نگریسته میشود که به لحاظ اخلاقی بیخاصیت و بیاثرند. این رویدادها رویدادهای اتفاقی هستند که فراتر از کنترل انساناند. بهطور خلاصه، تأکید بر این نکته است که فناوری تبدیل به یک پدیده منفی و شرور میشود. بهعنوانمثال، اگر ترمز اتوبوسی درست عمل نکند یا موتور هواپیمایی از کار بیفتد چیزی نمیتوان گفت جز آنکه این پدیده بسیار نادر که احتمال وقوع آن بسیار نادر است اکنون بهصورت تصادفی به وقوع پیوسته و باعث مرگ تعدادی از افراد یک جامعه شده است. در شباهت با رویکردی که به بلایا بهعنوان عمل خداوند مینگریست، رویکرد بلایا بهعنوان عمل عامل غیرانسانی یا فناوری نیز به حوادث خطرناک بهعنوان پدیدههایی مینگرد که «صرفاً اتفاق میافتند» و باید به آنها عادت کرد. «آسترید وان کوتز» معتقد است دیدگاههایی که به خطرات بهعنوان «پدیده تصادفی»، «غیرقابلاجتناب» و «گریزناپذیر» نگاه میکنند، درواقع ریسک را بر مبنای «خطر بیرونی» تعریف میکنند که هیچ شخصی نمیتواند مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. تنها زمانی که به ریسک بهعنوان آسیبپذیری قابلمشاهده و مشخص نگریسته شود، میتوان آن را در پیوند با تصمیمها و تصمیم گیران قرار داد. ازاینرو همانند «رویکرد حوادث بهعنوان عمل خداوند یا سرنوشت»، رویکرد «حوادث بهعنوان عمل فناوری یا عامل غیرانسانی» نیز مستعد «تقدیرگرایی یا شانسگرایی» است: خطر یعنی «بودن در مکان نامناسب در زمان نامناسب». در این پارادایم بر این نکته تأکید میشود که حوادث باید مدیریت شوند، به کنترل انسان درآیند و هرجا که ممکن است در فرآیند آنها مداخله شود. ازاینرو، به حوادث خطرناک همچون تراژدیهای وحشتناک یا حوادث تصادفی یا حتی رویدادهای عجیبوغریب نگریسته میشود.
بنا به همین شناخت است که در بسیاری از جوامع و فرهنگها فرض بر آن است که انسان از توانایی چندانی برای جلوگیری از وقوع و بهتبع آن کنترل پیامدها و تأثیرات آنها برخوردار نیست. خطر نتیجه تصادف و احتمال و شانس است: خطر یعنی بودن در مکان نادرست در زمان نادرست. ازآنجاکه این حوادث ریشه در عوامل غیرانسانی دارند و ظاهراً نمیتوان آنها را پیشبینی کرد، جامعه نمیتواند کار زیادی در برخورد با این حوادث کند. ما اسیر قوانین ناشناخته فناوری هستیم. خطرات یک «دیگری» یا «بیگانه» هستند که درنهایت در چشم ما بهعنوان اموری «پیشبینینشده» و «نامعمول» بازنمایی میشوند. هیووت دراینباره مینویسد: «غالباً زبان یک گفتمان شاخصی مناسب برای دستیابی به مفروضات بنیادی آن گفتمان است. در پژوهشهای مربوط به گفتمان «حوادث» بهخوبی میتوان دید گه چگونه زبان سعی در حفظ ایده بیگانه بودن یا منفک بودن این حوادث با ما دارد و میکوشد این رویدادها و مشکلات را از بقیه روابط انسان- محیط و زندگی اجتماعی جدا سازد. این نکته را بهخوبی میتوان در استفاده مکرر از واژگانی که دارای پیشوند «un» هستند، مشاهده کرد: حوادث پدیدههایی «غیرقابل مدیریت» (unmanaged)، «نامنتظره» (unexpected) و «بیمانند» (unprecedented) هستند. حوادث ریشه در رویدادها و فرآیندهایی دارند که بسیار «ناپایدار و نامتعین» (uncertain) هستند. گفته میشود «بیاطلاعی» یا «بیخبری» (unawarness) و «آماده نبودن» (unreadiness) شاخص شرایط قربانیان به هنگام وقوع حوادث است. تعبیر «حوادث برنامهریزینشده» (unscheduled events) نشاندهنده آن است که خطرات نوعی «انفصال» یا «گسست» در زمان و مکان هستند که ما نمیتوانیم در مقابل آنها مسئولیتی بپذیریم.
و بالاخره رویکرد «خطر بهعنوان عمل جامعه» آخرین رویکرد در بررسی رابطه میان جامعه با سوانح است که اگرچه ریشه وقوع سوانح را هم در عوامل غیرانسانی خارج از دسترس جامعه و هم در عوامل انسانی میداند، تبدیلشدن این حوادث به فجایع اجتماعی را قطعاً حاصل عمل جامعه میداند و سعی در رفع مشکلات جامعه از این منظر دارد.
بنا به این رویکرد، این فروپاشی «نظامهای حفاظتکننده فرهنگی» است که یک فاجعه را فاجعه میسازد. حوادث و فجایع خطرناک نتیجه فعالیتهای انسان هستند نه نیرویهای طبیعی یا ماوراء طبیعی. فجایع صرفاً حاصل فروپاشی نظامهای اجتماعی- فرهنگی هستند. ازاینرو، آنها اساساً انسانساخته هستند. درنتیجه، انسان مسئول نتیجه کنشها و همچنین کوتاهیها و قصورهای خود است. به باور «انریکو کوارنتلی» دیگر نمیتوان به عوامل مخرب بیرونی بهعنوان علت حوادث نگاه کرد. این عوامل حتی اگر وجود داشته باشند، صرفاً بهعنوان عامل شتابزا و مؤثر در وقوع بحران و فاجعهای عمل میکنند که مستقیماً ریشه در شرایط اجتماعی دارد. این بزرگترین خطا در برخورد با خطرات است که ما مشکلات و مسئولیتهای خود در این حوزه را بر عهده نمیگیریم و به سرزنش فناوری یا طبیعت یا خدا میپردازیم. حوادث خطرناک یا ریشه در اختلال نهادی دارند (رویکرد دورکیمی)؛ یا به نابرابری اجتماعی و پایین بودن سطح کیفیت زندگی مربوطاند (رویکرد مارکسی و نظریه کیفیت زندگی)؛ یا حاصل نظام معنایی و اختلال در شیوه عمل اقتدارند (رویکرد وبری)؛ یا ریشه در «وضعیت استثنایی» دارند (رویکرد آگامبنی)؛ یا حاصل نگرش دلزده ما نسبت به یکدیگرند (رویکرد زیملی)؛ یا به غلبه قرائت اجرایی- بوروکراتیک بر زندگی ما بازمیگردد (رویکرد بنیامینی- رورتی)؛ و…
۳) چنانکه در بالا نشان دادیم، توسل به دو عامل «خداوند» و «عوامل غیرانسانی- فناورانه» به هنگام وقوع حوادث خطرناک و سلب مسئولیت کردن از افراد و نهادهای مسئول اجتماعی به هنگام وقوع این حوادث چندان امری غیرعادی در حیات اجتماعی انسانها نیست. در جامعه ما نیز اگرچه امروزه کمی کمتر از خداوند بهعنوان عامل تاثیرگذار در وقوع حوادث خطرناک سخن گفته میشود، بر عامل ناشناخته «غیرانسانی» یا «فناورانه» بهعنوان مهمترین نیروی دخیل در وقوع حوادث خطرناک تاکید میشود تا کماکان افراد مسئول در جامعه بتوانند مبتنی بر آن به تبرئه خود بپردازند و خود را تسکین دهند. بارها شاهد این ماجرا بودهایم که در پایان گزارشهای تحقیق و تفحص گفته میشود که بنا به این گزارش «عامل غیرانسانی» بهعنوان مهمترین علت وقوع این حادثه شناخته شد. این شیوه برخورد نشان میدهد که ما هنوز در ساختار مدیریتی، اقتصادی و فرهنگی خود قادر به ارائه روایت اجتماعی از مسائل متعدد جامعه و پذیرش الزامات آن نیستیم. اینکه چرا اینگونهایم را میتوان به عوامل متعدد بازگرداند و به تحلیل این وضعیت از آن منظر پرداخت. بااینحال، شاید بتوان این فرضیه کلی اثباتنشده را مطرح ساخت که عدم پذیرش مسئولیت اجتماعی در مقابل حوادث و فجایع خطرناک و ناتوانی در خلق روایت اجتماعی از آنها بیش از هر چیز ریشه در غلبه سامانه غیرانسانی «تجاریسازی» زندگی دارد که هر چهار عرصه سیاست، فرهنگ، اقتصاد و اجتماع جامعه ما را در بر گرفته است.