پوپولیست قدرتطلب
آینده نگر
نیکولو ماکیاولی از لحاظ جایگاهی که در اندیشه سیاسی دارد، میتواند به تنهایی یک جریان و مکتب تلقی شود. در زمینه اقتصادی اما داستان اندکی متفاوت است. اگر دورهای که در اروپا به صورت خلاصه «رنسانس» نامیده میشود را محل تولد گروهی بدانیم که به آنها «اولین اقتصاددانان» میگویند، با چند جریان بسیار برجسته روبهرو میشویم: اومانیستها، شارحان پروتستان، شارحان سوداگر و مرکانتیل، فلاسفه معتقد به قانون طبیعت و شارحان کاتولیک. ماکیاولی در آخرین دسته قرار گرفته و در کنار افرادی چون ژان بودن، دایومد کرافا و نیکولاس کوپرنیکوس، یکی از شارحان کاتولیک به حساب میآمد. پیش از اینکه با اندیشه اقتصادی ماکیاولی آشنا شویم بد نیست با وجوه مختلف آرای او، به ویژه در زمینه سیاست و دولت آشنایی نسبی و مختصری پیدا کنیم.
درباره دولت، فرضیه ماکیاولی این بود که هدف مهم دولت پایداری و قدرتمند بودن است. از دیدگاه او، وجود دولت و دستیابیاش به قدرت خود هدف بهشمار میرفت. مصلحت دولت از همه چیز برتر است. این بالاترین خیری است که ماکیاولی دست به دامان آن میشود، و از آن هیچ گریزی نیست. «روانشناسی جنگ» بر تمام اندیشه ماکیاولی حکمفرماست. همان گونه که ماکیاولی گفتهاست: «هر گاه برای نجات کشور تصمیمگیری قطعی لازم باشد، نباید بگذاریم ملاحظاتی در زمینه دادگری، انساندوستی یا ستمکاری، یا حتی سرفرازی و سرافکندگی به میان آید.»
وی معتقد بود که دولت تنها موجود قانونی است که مستحق قانونگذاری و اجرای قانون است؛ و به استناد همین قانون رابطه خود با فرد را هماهنگ و تنظیم میکند. به نظر او دولت موفق، دولتی است که فکر کند بر جنگلی حاکم است که هر کس از زور و حیله بیشتری برخوردار باشد پیروز میشود. از نظر وی دولت میل به گسترش و توسعه طلبی دارد، بنابراین برای رسیدن به هدف نمیتواند متعهد به اخلاق، دین، انسانیت و قوانین بینالمللی باشد. ماکیاولی مسئله تاسیس دولت را به دو گونه طرح میکند: هم از لحاظ مفهوم «قلمرو شهریاری» و هم از لحاظ «قلمرو جمهوری». او میکوشد تا اشکال مختلف اعمال قدرت را روشن سازد و برای هر مسئلهای راه حلی پیشنهاد کند؛ ولی در این هر دو مورد، اساس نظریه سیاسی وی بر بدبینی او نسبت به انسانها استوار است. به نظر ماکیاولی، انسانها به طبع پلیدند و به همین سبب نیاز به نظامهای سیاسی هماهنگ و با ثبات دارند تا بتوانند به صورت اجتماعی زندگی کنند. قطعا با چنین دیدگاهی در پررنگی نقش دولت، میتوان حدس زد نگاه او به اقتصاد به چه سمت و سویی میرود.
دولت پوپولیست مقتدر
شک نکنید که اقتصاد ماکیاولی پیوندی بسیار مستحکم با سیاست و سیاستمداران دارد. به عنوان پیشزمینه این نکته را در نظر بگیرید که کتاب «شهریار» او به لورنزو، حاکم فلورانس تقدیم شده و شعار خانوادگی لورنزو این است: پول برای رسیدن به قدرت و قدرت برای حفظ پول. به احتمال زیاد هیچ جای دیگر نتوان مغز معنوی سیاست را به این خوبی مشاهده کرد.
ماکیاولی در «شهریار» به دنبال پیدا کردن قواعدی است که با استفاده از آنها میتوان قدرت را حفظ کرد و در این مسیر با بررسی نمونههای تاریخی و تحلیل ضعف و قوت عملکرد حاکمی خاص، درسهایی را برای ما استنتاج میکند. گرچه حجم زیادی از این اثر به جنگ میپردازد، بخشی هم درباره سیاستگذاریهای اقتصادی است.
دیوید هیوم هم سه قرن بعد تقریبا به همین نظر ماکیاولی رسید که «شهریار هرگز برابر مردم فقیری که تعدادشان زیاد است نمیتواند خود را ایمن کند… کسی که به لطف مردم به شهریاری میرسد همیشه باید رابطه خوبی با آنها داشته باشد که این هم کار سختی نیست زیرا تنها چیزی که آنها میخواهند سرکوب نشدن است.» خوشبختانه توده مردم تقاضای پیچیده و زیادی از حاکم ندارند.
همین مسئله باعث میشود که ماکیاولی به این نتیجه برسد که یک حاکم در سرزمینهای ثروتمند به کامروایی بیشتری میرسد تا در سرزمین فقیری که ناخشنودی در آن فراوان وجود دارد. همین مسئله باعث میشود که به نظر ماکیاولی یکی از وظایف اساسی شهریار این است که از مردم تحتالامر خود بخواهد که به کارشان برسند و تا میتوانند در هر زمینهای که میشود، خواه بازرگانی باشد خواه کشاورزی، ثروتآفرینی کنند. به احتمال زیاد اگر این نصیحت ماکیاولی را گوش میکردند تا حالا فقر به طور کامل در جهان ریشهکن شدهبود.
این مسئله در قرن هجدهم میلادی به دست آدام اسمیت دستخوش تغییرات و اصلاحهایی میشود: بازرگانان و صنعتگران نمیتوانند در دولتی کامروا شوند که قوه قضایی قدرتمندی ندارد، مردم حس مالکیت امنی نسبت به داراییهای خود ندارند، تعهد قراردادها پشتوانه قانونی ندارد و قدرت به آن دستهای که توانایی پرداخت دیون خود را دارند، فشار وارد نمیکند.» به احتمال زیاد همین امروز هم یک متخصص اقتصاد توسعه نمیتواند نصیحتهای بیشتری به یک دولت ارائه دهد.
نیکولو ماکیاولی
نیکولو دی برناردو دی ماکیاولی در بهار ۱۴۶۹ در شهر فلورانس جمهوری فلورانس به دنیا آمد و ۵۸ سال بعد، در انتهای بهار ۱۵۲۷ در همین شهر درگذشت. پدرش برناردو دی نیکولو دی ماکیاولی بود که وکیلی شناخته شده به حساب میآمد. ماکیاولی در دوران پرتنشی به دنیا آمد. در آن زمان پاپها درگیریها و جنگهای عظیمی علیه دولتشهرها راه میانداختند و مردم و شهرها عمدتا قدرت را از دست میدادند. ماکیاولی تحت آموزشهای زبانی فراوان قرار گرفت و در نهایت با نزدیکی به سیاستمداران به مقامهای دیپلماتیک رسید. این شاعر، نظریهپرداز سیاسی، فیلسوف و سیاستمدار یکی از شناخته شدهترین چهرههای اندیشه در سالهای پایانی قرون وسطی است.
شهریار
سال: ۱۵۱۳
گرچه این کتاب در سال ۱۵۱۳ نوشته شدهبود، تا سال ۱۵۳۲ منتشر نشد. امروز خیلیها بیشتر به جای اینکه نام ماکیاولی را بیاورند از نام او به عنوان یک صفت منفی و اهریمنی، یعنی عبارت «ماکیاولیستی»، استفاده میکنند و منظور کلیشان هم بدترین تفسیر ممکن از «هدف وسیله را توجیه میکند» آن هم در مقیاس کلان سیاسی است. اینکه این برداشت از ماکیاولی تا این حد به چنین جهتی میرود، عمدتا برخاسته از همین اثر است؛ اثری که در آن ماکیاولی کاملا توضیح داده که یک حاکم باید چه کارهایی برای حفظ قدرت انجام دهد.