اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

نهادهای بین‌المللی مراقب ظرفیت‌های مدنی افغانستان باشند

گفت وگو از لیلا ابراهیمیان/آینده نگر

 * چرا ملت‌سازی، وعده‌ای که بیست سال قبل آمریکا با حمله به افغانستان آن را نوید داده بود، شکست خورد؟
باید ببینیم پروژه دولت‏-ملت‌سازی را در چه شرایطی ساختند؟ در سال ۲۰۰۱ ارتش آمریکایی برای انتقام از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به افغانستان رفت و در مدت کوتاهی طالبان را که از بن‌لادن حمایت کرده بودند، شکست داد. عده زیادی از طالبان به پاکستان، عده‌ای به کوه‌ها و بعضی هم به مناطق و دهات خودشان رفتند. در همان دوره چند پروژه شروع شد و این «سه پروژه» مختلف با هم جلو می‌رفت.
یکی اینکه ارتش آمریکایی به‌عنوانOperation Enduring Freedom  به یک جنگ بین‌المللی ادامه می‌داد. در اصل جنگی بر ضد تروریست‌های القاعده که «تروریست‌های بین‌المللی» بودند. برای همین اول از خاک افغانستان برای جنگ علیه تروریسم بین‌المللی استفاده شد. همان دوره کنفرانسی در بن تشکیل شد که در آن‏جا صحبت از ساختن یک دولت-ملت بود. پروژه بعدی پروژه ساخت دولت-ملت بود که آن را هم به سازمان ملل واگذار کردند. در واقع در همان زمانی که جنگ ادامه داشت Peacebuilding یا صلح‌سازی و دولت‌سازی در افغانستان بود. پروژه بعدی جنگ با طالبان بود که نیروهای ناتو بر عهده داشتند. اما چهار سال بعد از انزوا و سقوط طالبان، در همان دوره‌ای که دولت-ملت‌سازی و صلح‌سازی ادامه داشت، آن‏ها ‏هم برگشته بودند و مدام به دولت حملاتی می‌کردند. وقتی برای اولین بار ناتو قوای خود را برای محافظت از حامد کرزای به افغانستان آورد، بعد از مدتی مجبور به جنگیدن با گروه‌های طالبان شد. طالبان نه امروز که از سال ۲۰۰۶ به دولت حمله می‌کرد و صدمه می‌رساند.
*این سه پروژه اما گاهی پارادوکس‌هایی با هم داشتند: جنگ و صلح‌سازی.
ما در افغانستان در کنار جنگ داخلی با گروه‌های بازمانده طالبان، مبارزه با تروریسم بین‌المللی، پروسه دولت‌سازی و ملت‌سازی داشتیم. اولاً ازلحاظ طرح، این‌یک مداخله اشتباه است. شما هم می‌جنگید و هم دولت می‌سازید و هم در پی صلح‌سازی هستید. خود من هم در این بیست سالی که به افغانستان رفت‌وآمد داشتم و آن‏جا کار کرده‌ام، همیشه برایم تعجب‌آور بود که آیا ما در حالت جنگ هستیم یا در حالت صلح؟! این خیلی مهم است که شما فکر کنید اگر می‌خواهید طی یک پروژه بزرگ، طالبان را خلع سلاح کنید به صلح می‌رسید و از سویی جنگ ادامه دارد. شما چطور می‌توانید یک گروه را خلع سلاح کنید ولی جنگ تمام شود؟ گروهی که خلع سلاح شده‌اند دوباره برمی‌گردند و این همان سرنوشت طالبان بود. خلاصه در آن واحد هم جنگ داشتیم، هم صلح داشتیم و روندهای بشردوستانه و توسعه درازمدت داشتیم. روند جنگ‌های امروزی بیشتر به شیوه Complex Emergencies است؛ این مشکل مهمی بود. مشکل دوم درباره دولت-ملت‌سازی این بود که می‌خواستند آن را در جدول زمانی خیلی کوتاهی راه‌اندازی کنند. این تأکید بر بازه و جدول زمانی در کنفرانس بن از سوی دولت‌ها من‌جمله ایران بود. در آن‏جا تصمیم گرفتند برای اینکه در افغانستان دولتی حاکم شود که از ادامه مناقشات و جنگ جلوگیری کند حتماً باید طبق جدول زمانی خاص، قانون اساسی تدوین شود، انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس، آزادی مطبوعات و غیره برگزار شود. تمام این نهادها در چهار سال پایه‌ریزی شد و به‌سرعت پیش می‌رفت.
*یعنی این تعجیل باعث می‌شد نهادهای لیبرال، با جامعه سنتی افغانستان همسو نشود؟
به‌خاطر عجله‌ای که در ساخت نهادهای مدرن و لیبرال و در چارچوب صلح لیبرال بود، دو مشکل به وجود آمد. یکی اینکه عده زیادی از مردم افغانستان بعد از بیست سال ازجنگ‌برگشته بودند؛ فقر و بی‌سوادی بسیار بالا بود. در دوره جنگ مردم خیلی مدرسه نرفته بودند و درکی از دموکراسی نداشتند. نمی‌توان و نباید انتظار داشت که مردم به نهادهای لیبرال دموکراسی به آن سرعت جذب شوند. اما متاسفانه عجله عجیبی در کار بود و تعداد زیادی از خارجی‌هایی که به عنوان مشاور و حتی رئیس پروژه به افغانستان آمدند و یا حتی افغانستانی‌هایی که به کشور برگشتند، آشنایی زیادی با فرهنگ مردم بومی و موقعیت‌های بومی نداشتند.
*در واقع دو نهاد غیر همسو، نهادهای مدرن-نهادهای سنتی در مقابل هم بودند؟
در اصل در بیست سال گذشته در افغانستان دو نوع نهاد، نهادهای لیبرال رسمی و نهادهای بومی را به طور همزمان داشتیم. بیشتر گروه‌های مختلف و قبیله‌هایی مانند پشتون به سمت نهادهای سنتی گرایش داشتند تا نهادهای لیبرال. من هم در سال ۲۰۰۷ تحقیقی در افغانستان انجام دادم با این فرضیه که «آیا ارزش‌های لیبرال به ارزش‌های والای بومی افغانستان همسان است یا خیر؟» در آن تحقیق مردم پاسخ داده بودند که ارزش‌های لیبرال با ارزش‌های بومی همراه است به شرطی که همراه با عدالت باشد و به ارزش‌های دینی و اسلامی هم صدمه نرساند. این خیلی مهم است که ارزش لیبرال، ضد ارزش دینی نباشد. شاید در نهادهای مدرن ارزش دینی روزمره نه افراطی و ارزش‌های عدالت‌محورانه کمتر مورد توجه بود. به این دلیل مردم از نهادها ناراضی بودند. ولی اصلاً این‏طور نیست که کارهایی که در این بیست سال در نهادهای بین‌المللی و سازمان‌های مختلف در افغانستان انجام شده، بی‏فایده بوده است. ببینید الان چندین میلیون نفر در مدارس، مکاتب و دانشگاه‌ها تحصیل می‌کنند. جامعه مدنی، دانشجویان و گروه‏های زنان در افغانستان بسیار قوی بودند، روزنامه‌نگاران فعال زیادی وجود داشتند. این حرف‌ها مخصوص شهرهای بزرگ چون کابل نبود؛ حتی شهرها و روستاها هم به این آگاهی دسترسی پیدا کرده بودند. دسترسی به اینترنت، تلویزیون، سطحی از بهداشت، شبکه‌های اجتماعی به آگاهی مردم کمک کرده بود. به نظر من مشکل اصلی در افغانستان نبودِ وقت کافی برای نهادسازی بود. توسعه زمان‌بر است. شما نمی‌توانید در پنج یا شش سال یک ملت را از عقب‌افتادگی و مشکلات جنگی یکباره رها کنید و آن‏ها ‏را مدرن کنید. این پروسه نیازمند زمان بود.
*اما بیست سال زمان کمی نیست.
روند توسعه زمان‌بر است؛ مشکل افغانستان این بود که از سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ به بعد طالبان دوباره شروع کردند به حمله کردن و جنگیدن با نهادهای دولتی و بعد هم بیشتر گروه‌های القاعده به افغانستان برگشتند. بعد از سال‌ ۲۰۱۴، به خصوص ۲۰۱۷ وقتی که جنگجوهای آسیای مرکزی در عراق و سوریه شکست خوردند به افغانستان آمدند. آن‏ها ‏به عنوان یک نیروی حربی با دولت و نیروهای آمریکایی جنگیدند. به نظر من اتفاق بد این بود که دولت و ارتش آمریکا، بدون در نظر گرفتن دولت افغانستان با طالبان مذاکره مستقیم کردند. بالاخره آن‏ها ‏یک دولتی ساخته بودند؛ چه خوب چه بد. به هر حال کشور برای خودش دولت و رئیس‌جمهوری دارد. شما وقتی با دشمنان آن دولت صحبت می‌کنید، معلوم است که یک مصونیتی به آن دشمنان می‌دهید. به قول معروف خود دولت افغانستان را در این مذاکرات چند سال اخیر بازی ندادند و این از نظر من اشتباه خیلی بزرگی بود. این تصمیم به هر نهادی که در این چند سال کمک شده بود تا ساخته شود، لطمه زد. ما خود این‏ها را ساخته بودیم، نیروهای خارجی کمک کرده بودند ولی به آن‏ها ‏اجازه ندادند در مشارکت صلح با طالبان صحبت کنند.
*چرا؟
چون دولت آمریکا چندین سال است که تصمیم گرفته است از افغانستان برود. آمریکا می‌خواست برود. اول هم گفتم که یک مسیر در افغانستان جنگ ضد تروریست‌های بین‌المللی بود. آمریکایی‌ها در اصل می‌گفتند ما می‌رویم ولی شما این جنگ را ادامه دهید. مسئله دولت‌سازی و مردم‌سازی دیگر این‌جا مطرح نبود. البته برخی به مسئله فساد در افغانستان هم اشاره می‌کنند. این را هم من انکار نمی‌کنم. فساد خیلی در نهادهای دولتی زیاد بود اما وقتی مقدار زیادی پول داخل کشوری می‌آورید، شاید به فساد هم دامن بزند. می‌گویند آمریکا دو تریلیون دلار خرج افغانستان کرده که این مبلغ هم فقط به واسطه آمریکا بوده است، کشورهای دیگر هم خرج کردند، مقدار زیادی از این پول به شرکت‌های خارجی و آمریکایی برگشته است. وقتی پول زیادی به کشوری می‌آید و جلوی آن را هم نمی‌گیرند و شفافیت وجود ندارد، فساد اتفاق می‌افتد. اما فقط فساد مخصوص دولت افغانستان نبود. بیشتر تشکیلات‌هایی که پول به افغانستان آوردند و خرج کردند این مشکل را داشتند. فقط یک نکته را تأکید کنم که بعد از مدتی آمریکا اصلاً به دنبال ملت‌سازی و دولت‌سازی در افغانستان نبود؛ اینکه می‌گویند نظام قومی-قبیله‌ای اصلاً دنبال نهاد مدرن و لیبرال نبود، گزاره‌ای نادرست است و من اصلاً با آن موافق نیستم. در افغانستان پشتون‌ها قبیله هستند ولی هزاره و تاجیک قبیله نیستند. حتی پشتون‌ها هم سیستم دولت-ملت می‌خواستند. آن‏ها ‏رئیس‌جمهوری می‌خواستند که دولت مرکزی را بسازد و به آن‏ها ‏هم قدرت‌های محلی بدهد. این‏طور نیست که بخواهند به کلی سیستمdecentralize  باشد. افغان‌ها سیستم خاصی برای تقسیم قدرت دارند که ممکن است خارجی‌ها آن را نفهمیده باشند. خارجی‌ها بیشتر می‌خواستند ماجراجویی‏ای را که در افغانستان راه انداخته بودند پایان دهند و بعد گفتند تقصیر خود افغان‌هاست و اینکه افغان‌ها نمی‌خواهند برای کشور خودشان بجنگند و سیستم مدرن قبول نمی‌کنند. من کاملاً با تمام این گفتمان‌ها مخالفم.
*چرا ارتش مقاومت نکرد؟
آن ارتشی که آمریکایی‌ها برای افغانستان ساخته بودند، بخشی از تجهیزاتش را خود آمریکایی‌ها به آن‏ها ‏داده بودند. وقتی که خود آمریکایی‌ها نمی‌خواستند دیگر بجنگند، دیگر ارتشی که آن‏ها ‏ساخته بودند، چطور می‌جنگید؟
*به نظر شما اولویت امروز افغانستان چیست و چه باید کرد؟
امروز چند مسئله اساسی در افغانستان وجود دارد: امنیت، توسعه، حقوق بشر و مسائل بشردوستانه. درباره امنیت، طالبان به گفته خودشان آمده‌اند تا امنیت را بر قرار کنند. مهم‌ترین مخل امنیت از قبل خودشان بودند؛ خودشان ناامنی و عملیات تروریستی انجام می‌دادند. امروزه می‌گویند حالا که ما در افغانستان و در دولت هستیم دیگر بمب‌گذاری نمی‌شود پس امنیت ایجاد می‌شود. اما نباید این‌جا دو موضوع را فراموش کنیم؛ یکی اینکه خودمان دیدیم در فرودگاه کابل چه اتفاقی افتاد. فقط گروه‌های طالبان نیستند که قبلاً امنیت را به خطر می‌انداختند. گروه‌های تروریستی کشورهای دیگر و گروه‌های بین‌المللی و دولت اسلامی خراسان شامل جنگجوهای القاعده و جنگجوهای کشورهای آسیای مرکزی، چین، اویغورها، حزب نهضت اسلامی، انصارالله از تاجیک‌ها و حزب ترکستان شرقی هم امنیت را به خطر می‌انداختند. ممکن است برخوردی بین طالبان و این گروه‌ها ایجاد شود که در این صورت ممکن است طالبان واقعاً نتواند امنیت را فراهم کند. مسئله بعدی اینکه وقتی می‌گوییم طالبان، در اصل به گروه‌های مختلف اشاره می‌کنیم. ممکن است که رهبریت سیاسی طالبان بخواهد از خود تصویر خوبی نشان دهد و بگوید که آمده‏اند صلح کنند، دولت‌داری را شروع کنند و امنیت بیاورند اما شما ببینید که سربازهای طالبان یاگروه‌های مختلفی که در همین طالبان وجود دارد از همدیگر حرف‌شنوی ندارند و ما در اصل می‌بینیم که خیلی کینه‌جو هستند و دست به کشتار انتقامی و جمعی می‌زنند. طالبان یکپارچه نیستند.
مسئله دوم، مسئله حقوق بشر است؛ همه نگران وضعیت زنان، فعالان مدنی، شیعه‌ها و هزاره‌ها هستند. تجربه طالبان در بیست سال قبل تجربه بسیار تلخی است و این باعث نگرانی‌هایی شده است. البته سعی می‌کنند از رفتار خود مراقبت کنند و تصویر کمتر خشنی از خود نشان دهند ولی نبود قوانین واحد مانع از این رفتار همسان خواهد شد و برخوردها سلیقه‌ای خواهد بود. من معتقدم باید کمیسیون بین‌المللی در سازمان ملل تشکیل می‌شد تا این رفتارها، کشتارها مانیتور می‌شد. سومین مسئله بحران بشردوستانه در افغانستان است. ۸۵ درصد بودجه برنامه توسعه اقتصادی افغانستان به نهادهای بین‌المللی وابسته است. امروز کشورهای دنیا شرط گذاشته‌اند که یک سِنت به طالبان نخواهیم داد. دسترسی افغانستان به ۴۶۰ میلیون دلار مسدود شده است و آمریکا ۹ میلیون دلار ذخیره افغانستان در آمریکا را مسدود کرده است. بانک جهانی می‌خواهد به فعالیت خود در افغانستان پایان دهد. در سال ۲۰۲۰ در کنفراسن ژنو کشورهای دنیا قول داده بودند ۱۲ بیلیون دلار به افغانستان کمک کنند که به نظر می‌رسد این هم عملی نخواهد شد. البته اتحادیه اروپا شرط گذاشته که کمک‌ها معطوف به تشکیل دولت فراگیر در افغانستان خواهد بود. خیلی‌ها معتقدند نباید به رژیم بین‌المللی تروریسم طاالبان کمک کرد. طالبان هنوز تحریم هستند و کمک کردن به این دولت، کمک به تروریست‌هاست. اما اگر به این دولت کمک نشود، مردم افغانستان بیشتر از این متضرر خواهند شد. مردم افغانستان یکی از فقیرترین ملت‏هاست؛ سرانه تولید ناخالص داخلی کشور ۵۰۰ دلار است؛ خشکسالی، مهاجرت، بیکاری و کرونا شرایط را بسیار دشوار کرده است. هزینه آموزش و پرورش و بهداشت این کشور از طریق کمک نهادهای بین‌المللی تأمین می‌شد و اگر به سیستم افغانستان کمک نشود، مردم واقعاً از بین می‌روند. نهادهای بین‌المللی باید به اولویت حقوق بشر و کمک‌های بشردوستانه بازگردند.
*با آمدن طالبان مهاجرت فعالان مدنی و فعالان NGO‏ها و طبقه متوسط افغانستان بیشتر شده است.
بله، تعداد زیادی از مردم که درس خوانده بودند و در دولت کار می‌کردند، از کشور خارج شده‌اند. آن‏ها ‏که توان داشتند رفتند. امروز نهادهای دولتی از ظرفیت‌های خود خالی شده‏اند. چه کسی می‌تواند این کمک‌ها را به مردم برساند؟ تشکیلات غیردولتی هم آن ظرفیت واقعی را ندارند، البته قبلاً هم نداشتند، چه برسد به الآن. این امکان هم وجود دارد که طالبان هم اجازه ندهد که این‌ها در روستاها فعالیت کنند. به همین دلیل تشکیلات سازمان ملل باید هرچه زودتر فعال شوند و بعد از آن هم نهادهای دولتی که بتواند این کمک‌ها را به مردم برساند و دوباره برپا شود.
*فکر می‌کنید گروه‌های سیاسی چه باید در پیش گیرند؟
من معتقدم باید در افغانستان آشتی ملی صورت گیرد؛ به دولتی که طالبان می‌خواهد بسازد، همه گروه‌های مختلف قومی، مذهبی و زبانی نماینده بفرستند. متأسفانه ما می‌بینیم که تحقق این امر خیلی مشکل است، به این دلیل که گروه‌های پشتون همیشه اکثریت هستند. گروه‌های دیگر هم قدرت می‌خواهند و مسئله تقسیم قدرت بین مناطق، گروه‌های زبانی و مذهبی، گروه‌های قومی مثل پشتون، تاجیک، ازبک و هزاره، نیازمند یک گفت‏وگو در میان افغان‌ها است. سال‌ها است که سعی کرده بودند این کار را بکنند. اشکال کار خارجی‌ها این بود که نگذاشتند گفت‏وگوی بین افغان‌ها بیشتر و پررنگ‌تر شود و امروز هم همین مسیر بتواند در ساخت دولت جدید در افغانستان کمک کند.
البته دلیل مهم دیگر هم این است که طالبان خودشان می‌دانند که نمی‌توانند کشور را اداره کنند. آن‏ها ‏می‏توانند بجنگند و لازم است که علیه تروریسم بین‌المللی بجنگند؛ ولی حاکمیت دولت، بوروکراسی و اداره آن از طریق یک گفت‏وگو، آشتی و پروسه ملی محقق می‌شود.
*برخی بزرگ‏ترین ظرفیت تغییر آینده را در افغانستان از دریچه فعالیت جامعه زنان این کشور می‏بینند. شما هم فکر می‌کنید تغییر در آینده این کشور زنانه خواهد بود؟
اولین نکته‌ای که من تأکید می‌کنم اینکه باید از جامعه مدنی افغانستان که در این چند سال شکل گرفته، محافظت شود. گروه‏های زنان یکی از همین فرصت‌های بزرگ است. در روزهای اخیر زنان بسیار شجاعی در افغانستان مقابل طالبان ایستادند و تظاهرات کردند که درنهایت به خشونت انجامید. به نظر من روزنامه‌نگارها، گروه‌های زنان، گروه‌های اقلیت، دانشجوها، هرچه زودتر باید محافظت شوند که دوباره فعالیت خود را شروع کنند؛ ولی متأسفانه آزادی بیان و آزادی عمل در افغانستان زیر سؤال است. به نظر من آینده افغانستان دست جوان‌های آن کشور است. خود من هر بار در افغانستان با جوان‌ها کار کرده‌ام، به این آینده روشن دلگرم شده‌ام؛ باید به آن‏ها ‏اجازه و فرصت داد. متأسفانه اولین گروه‌هایی که در این میان صدمه می‌بینند، گروه‌های جوان هستند.
*برخی از همراهی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای در افغانستان با طالبان شاکی هستند؛ چرا کشورها در منطقه با طالبان گفت‌وگو می‌کنند؟
من ترجیح می‌دهم بیشتر درباره قدرت‌های منطقه‌ای صحبت کنم. تمام کشورهایی که در همسایگی افغانستان هستند، مسئله مشترکی به نام امنیت دارند. در تمام کشورهای منطقه گروه‌های افراطی وجود دارند که ضد دولت آن کشور هستند؛ هم در ایران و هم در ازبکستان و تاجیکستان، چین و روسیه. حتی پاکستان هم که می‏گوییم از طالبان حمایت می‌کند، مشکلاتی با تحریک طالبان پاکستان دارد؛ بنابراین ترس تمام کشورهای منطقه این است که گروه‌های افراطی در افغانستان جمع شوند و از طریق خاک افغانستان به آن‏ها ‏حمله کنند یا خطری برای این کشورها داشته باشند. به نظر من این مسئله دلیل عمده‌ای است که کشورهای منطقه سعی کردند با طالبان گفت‏وگویی راه بیندازند. این اتفاق برای خیلی‌ها تعجب‌آور بود که چرا طالبان به سمرقند، بخارا یا تهران رفتند یا چرا با چین گفت‌وگو می‌کنند؟ اما به‌هر حال این کشورها می‌دانستند که بالاخره طالبان به قدرت می‌رسد و بهتر است که با آن‏ها ‏گفت‏وگو کنند تا اینکه بتوانند از منافع خود دفاع کنند و اگر طالبان به کشورهای منطقه مصونیت و قول داده باشد که ضد تروریست‌هایی که آن‏ها ‏را تهدید می‌کند بجنگد، قطعاً این کشورها در ارتباط با این موضوع با طالبان همکاری می‌کنند. البته ما خواهیم دید که طالبان تا چه اندازه می‏تواند با تروریست‌های خارجی مثل القاعده و تروریست‌های دیگری که به افغانستان آمدند، بجنگد. به این دلیل که در چند وقت اخیر گاهی دیدیم که با هم رقابت کردند و گاهی هم همکاری داشتند. نمی‌خواهم وارد این مسئله شوم؛ ولی در آینده مشخص می‌شود که رابطه بین طالبان و القاعده و گروه‌های افراطی کشورهای مختلف، چه خواهد بود.
در کنار مسئله امنیت، موضوع مرز هم برای کشورهای منطقه بسیار مهم است. کشورهایی که هم‏مرز با افغانستان هستند، نگران قاچاق مواد مخدر و پناهنده‌ها هستند و الزاماً مجبور می‌شوند با طالبان همکاری کنند که بیشتر جلوی مرزها را بگیرند. مثلاً ایران که بیشتر نگران خاورمیانه است، نمی‌خواهد نگران مرزهای شرقی هم باشد. این برای تاجیکستان و آسیای مرکزی هم مهم است. قاچاق مواد مخدر یکی از نگرانی‏ های آینده این کشورها خواهد بود.
مسئله سوم، آب است؛ افغانستان هم با آسیای مرکزی، هم با ایران و هم با پاکستان رودخانه مشترک دارد و مسئله تقسیم آب، ساخت سد و غیره از بحران‌های بسیار مهم امنیتی و استراتژیک هستند برای این کشورها؛ به همین دلیل این کشورها باید با طالبان و دولتی که در افغانستان است همکاری کنند. از طرفی همه این کشورهای تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ایران می‌خواهند که به افراد هم‌نژاد و هم‏ مذهب خود در افغانستان آسیب نرسد. به همین دلیل این کشورها باید با طالبان همکاری کنند و ضمانت بگیرند که به گروه‏های هم‌نژاد و هم‏دین‌شان تهدیدی نرسد. رونق آینده افغانستان به رونق منطقه کمک می‌کند. صلح در افغانستان برای منطقه خیلی خوب بود، برای اینکه می‌توانست برای کشورهای آسیای مرکزی دسترسی به آب‏های خلیج فارس و آب‌های گرم را فراهم کند. پروژه‌های زیادی در منطقه وجود دارد مثل انتقال برق، گاز، نفت، ایجاد راه آهن و… که بستگی به این دارد که تا چه اندازه امنیت در افغانستان فراهم می‌شود و این پروژه‏های مولتی میلیاردی مهم فقط برای افغانستان نیستند؛ برای کل منطقه هستند و در حال حاضر همگی متوقف شده‌اند. در کنار کشورهای منطقه، چین هم می‌خواهد ضمانت بگیرد که گروه‌های تروریست چینی از خاک افغانستان استفاده نمی‌کنند و ممکن است بتوانند کمک‌های خود را به افغانستان برسانند؛ همان‏طور که به آسیای مرکزی و آفریقا کمک می‌کنند. طالبان هم روی کمک چینی‌ها حساب می‌کند، مخصوصاً در شرایطی که فکر می‌کند کمک‌های غربی کم می‌شود؛ البته در آینده خواهیم دید که کمک‌های چینی تا چه اندازه بی‌غرض خواهد بود.
*آیا ممکن بود سرنوشت دیگری برای افغانستان اتفاق افتد؟
بزرگ‌ترین مشکل افغانستان این است که جغرافیایی دارد که همه می‌خواهند از آن استفاده کنند؛ جغرافیا پاشنه آشیل افغانستان است. افغانستان منطقه‌ای است که کشورهای منطقه رقابت خود را در آن منعکس می‌کنند. هرکس بر افغانستان مسلط باشد، منطقه را کنترل می‌کند. هر چند سال یک بار افغانستان مورد دخالت یک ابرقدرت قرار می‏گیرد. انگلیس‌ها بودند، روس‌ها، آمریکایی‌ها و حالا باید ببینیم که تا سال‌های دیگر چینی‌ها می‏آیند یا خیر و این باعث می‌شود که مردم افغانستان نتوانند هیچ‏وقت روی پای خود بایستند. هروقت هم اراده کردند روی پای خود بایستند، شرایط بدتر شده است. آن وقت عده‌ای می‌گویند این تقصیر افغان‌ها است که این‏گونه‌اند. من می‌گویم شما کدام ملت را دیدید که هر چند سال یک ابرقدرت آن‏ها ‏را استعمار کرده باشد. فرصت به مردم افغانستان داده نمی‌شود. درست است که اختلاف میان مردم افغانستان زیاد است، مشکلات توسعه‌ای وجود دارد، عده‌ای مدرنیسم را قبول ندارند، ممکن است عده‌ای اسلام را ضد توسعه ببینند؛ این بحث‌ها در میان مردم افغانستان هم وجود دارد؛ ولی به نظر من این‌ها بحث‌های سالمی است که یک ملت باید مراحل آن را طی کند. باید اجازه بدهیم که یک گفت‏وگوی ملی شکل بگیرد و بحث‌های اقلیت و اکثریت و گوناگونی مذهب و قومیت باید بین خود مردم افغانستان برقرار شود. باید اجازه داده شود که یک مدل توسعه و دولت‏سازی برای خودشان ایجاد کنند که هر گروهی بتواند فرصت‌های خود را در آن ببیند یا اینکه برای دور بعدی منتظر فرصت خود باشد؛ ولی ما هیچ‏وقت نتوانستیم این شرایط را فراهم کنیم، به این دلیل که مدام در وضعیت فورس‌ماژور هستیم. تمام دوندگی‌هایی که صورت می‌گیرد، زیر خطوط جنگ است. چرا که هر چند سال به چند سال یک قشون از فرصت استفاده می‌کند تا انتقام بگیرد و یا رقابت کند و وارد افغانستان شود و آیا می‌توانست سرنوشت افغانستان جور دیگری باشد؟ بله، اگر می‌گذاشتیم که خود افغان‌ها افغانستان را بسازند. از یک طرف می‌گوییم که افغانستان را خود افغان‌ها باید بسازند؛ از طرف دیگر هم می‌بینیم که برنامه‌ریزی دولت‌سازی، برنامه‌ریزی توسعه همگی از خارج ریخته شده و هر چند سال هم قشون خارجی به آن‏جا حمله می‌کند. توسعه اقتصادی افغانستان هم در چند سال اخیر به کلی بر مبنای وابستگی بوده است. وقتی به کشوری امکانات کم می‌دهید که از منابع داخلی خود استفاده کند و این منابع فقط هم مواد مخدر یا لیتیوم است، آن وقت چه انتظاری از سرنوشت دیگر هست؟ کشورها و قدرت‌ها به جای آنکه ظرفیت مردم افغانستان را رونق دهند، آن‏ها ‏را وابسته کردند به سیستم کمک‌های بین‌المللی و استخراج معادن در آینده. این‌ یک مدل وابستگی است و هرگز فرصت نمی‌دهد به ملت افغانستان که بتواند روی پای خود بایستد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن