مارکس تخیلی حرف میزند
آینده نگر
با اقتصاددانی سروکار داریم که کتابی تحت عنوان «سرمایه و بهره» نوشت و سالها بعد لودویگ فون میزس که از بزرگان مکتب اتریش بود آن کتاب را «بزرگترین خدمت به نظریه اقتصاد مدرن» دانست. برای توضیح اهمیت اویگن بوم فون باورک و به طور مشخص این اثر مبسوطش ابتدا باید نگاهی اجمالی بیندازیم به نظر کارل مارکس درباره سود و استثمار.
به نظر مارکس سود یک تولید اساسا آن بخشی از حقوق کارگر است که به او تعلق نمیگیرد. مارکس تمام هزینههای تولید، از مواد خام گرفته تا ابزار و فنآوری و حقوق کارگران را در یک سو قرار میدهد و در سوی دیگر قیمت فروش محصول را. اگر هزینهها را از درآمد یا همان قیمت فروش کسر کنیم، سود این سرمایهگذاری و تولید به دست میآید. مارکس میگوید این سود در هیچجای دیگری از اقتصاد قابل تولید نبوده، بلکه ناشی از پایین آوردن هزینه تولید است. هزینه تولید هم به طور کلی سه بعد دارد، یعنی مواد اولیه، ابزار خط تولید و حقوق کارگر. در بین این سه پایه، تنها حقوق کارگر است که از انعطاف کافی برای کم یا زیاد شدن برخوردار است و تنها همین حقوق کارگر است که میتواند مورد مناقشه بین کارگر و کارفرما قرار بگیرد، به همین خاطر «کاهش هزینه تولید» تنها از طریق کاهش حقوق کارگر ممکن است. در بحرانهای اقتصادی که دیگر کارفرما زورش به کاهش هزینه مربوط به مواد اولیه یا فنآوری نمیرسد، به سراغ همان بخش منعطف رفته و حقوق کارگران را بالا و پایین میکند، چه از طریق کاهش دستمزد موثر، یعنی دستمزدی که تورم از آن کم شده باشد، چه از طریق تعدیل نیروی کار.
باورک این نظر مارکس که سود را ناشی از استثمار کارگر میدانست، نهتنها قبول نکرد، بلکه آن را تحلیلی تخیلی از موضوعی علمی دانست. پاشنه اصلی نقد باورک بر نظر مارکس بر روی مفهوم «زمان» نهفته است. باورک بر این نظر است که مارکس تمام فرایندهای اقتصادی و تولیدی را در زمانی لحظهای تحلیل میکند و به همین خاطر است که وجود سرمایه را ناشی از استثمار میداند. این در حالی است که فرایندهای تولیدی بسیار زمانبر بوده و عنصری که باعث میشود این فرایندهای زمانبر به یکدیگر گره خورده و یک زنجیره تولیدی بزرگمقیاس در سطح یک کشور را شکل دهند، سرمایه است. به عبارت سادهتر باورک وجود سرمایه را عاملی ضروری برای تولید میداند و سرمایه هم برخاسته از سود تولید است، بنابراین ایجاد سود در تولید ضرورتی ساختاری برای بقای این زنجیره است و ربطی به استثمار کارگران ندارد.
تخیل در تخیل
پایه اصلی دیگر نظریه باورک درباره اقتصاد و به طور مشخص آرای کارل مارکس نهفته در نظریه «مطلوبیت حاشیهای» است. به نظر باورک اینکه حسی مانند استثمار در جامعه پدید میآید ناشی از این است که «یک چیز» به مرور زمان ارزش اولیه خود را از دست میدهد و به همین خاطر ما نیازمند نسخه جدید آن هستیم. یکی از این «چیزها» دستمزد است. مردم با پیشرفت زمان هم توقع بیشتری نسبت به دستمزد خود پیدا میکنند و هم توانایی انتظار برای رسیدن به آیندهای که در آن دستمزدشان افزایش پیدا کرده را ندارند.
باز هم همان بحث کانونی «زمان» در اینجا مطرح است. مردم که نمیتوانند انتظار گذر آن زمان را تحمل کنند، همهچیز را در زمان «حال» میخواهند و همین موضوع از سوی دیگر موتور محرکه جامعه سرمایهداری و نخوابیدن بازار مصرفی آن است.
این نکته از بحث باورک مورد انتقاد اقتصاددانان مارکسیستی نظیر نیکولای بوخارین قرار گرفته است. بوخارین سر پیکان «تخیلی بودن» را به سمت خود باورک میچرخاند و تحلیل ذهنی و روانشناختی او را بدون در نظر گرفتنِ شرایط تاریخی و کانتکست اقتصادی یک جامعه، تخیلی پرت میداند. یکی از پاشنههای اساسی مورد بحث در نظریه «مطلوبیت حاشیهای» هم همین ذهنی بودن کل فرایند است. در مطلوبیت حاشیهای زمانی که یک کالای بسیار مورد نیاز، به حداقل عرضه ممکن برسد، ارزش بینهایت پیدا میکند. برای مثال فرض کنید یک جامعه در بیابان سرگردان است و تنها یک لیوان آب وجود دارد، ارزش آن لیوان آب چیزی نزدیک به بینهایت است. اقتصاددانان مارکسیست این شکل از فرضیات اقتصادی را که اساسا محلی از اعراب در یک اقتصاد بزرگمقیاس اجتماعی نداشته و بیشتر شبیه به تخیلاتی هستند که تنها در ذهن مورد تصور بوده و به صورت مثال قابل بیان هستند را نپذیرفتهاند. همین اختلاف بین شکل مبناگذاری در اقتصاد یکی از بزرگترین کشمکشهای نظریات اقتصادی را بین مکتب اتریش و دیگر جریانها مانند مارکسیسم ـ و حتی مکتب تاریخیِ آلمان ـ دامن زده، که هنوز هم، گرچه شدت یک قرن پیش را ندارد، اما به اتمام هم نرسیده است.
اویگن بوم فون باورک که بود؟
ایوگن بوم فون باورک در فوریه ۱۸۵۱ در جمهوری چک به دنیا آمد. او هم مانند دشمن سرسخت خود، کارل مارکس، در ابتدا به قصد تحصیل در رشته حقوق وارد دانشگاه شد. دانشجوی حقوق دانشگاه وین بود که با کتاب «اصول اقتصاد» کارل منگر آشنا شد و به شدت مجذوب نظریات منگر شد. این شدت تاثیر منگر بر باورک به حدی زیاد بود که به قول شومپتر نیازمند پیدا کردن منبع الهام دیگری برای او نیستیم. تحصیلات او در زمینه اقتصاد سیاسی و اقتصاد ادامه پیدا کرد و او هم برای تدریس وارد دانشگاه اینسبروک شد. باورک در ماه آگوست ۱۹۱۴ در همان ابتدای جنگ جهانی اول در امپراتوری اتریش- مجارستان درگذشت.