فضای مجازی؛ پیروزی داوود بر جالوت
مسعود سپهر استاد علوم سیاسی دانشگاه شیراز
دموکراسی در نقطه عطف دیگری قرار گرفته است. مفهوم دموکراسی در یونان باستان با شکل مستقیم آن و حضور شهروندان آزاد و صاحب رأی در یک مکان عمومی و قانونگذاری و اخذ تصمیمات مهم شهر، زاده شد. با تبدیل دولتشهرها به دولتکشورهای ملی در قرون جدید و تجدید حیات مفهوم دموکراسی پس از رنسانس، به ناچار دموکراسی مستقیم جای خود را به دموکراسی مبتنی بر مفهوم نمایندگی داد و با گسترش حق رأی به طبقات فرودست و اقلیتها و زنان، در کنار فراگیر شدن رسانههای جمعی از روزنامه تا تلویزیون، به نهادی متمایز از میدانهای عمومی شهرهای یونان باستان تبدیل شد.
پیدایی و گسترش رسانهها، از روزنامه تا رادیو و سینما و تلویزیون، شکل افکار عمومی و نوع رأی جامعه را، یکسره در اختیار رسانهها قرار داد. این رسانهها با ویژگی یکسویه بودن و انحصاری بودن با تکیه بر قدرت امپراتوریهای رسانهای که پشتگرم قدرتهای اقتصادی و سیاسی هستند عموما میتوانستند به شکل مؤثری افکار عمومی و آرای رأیدهندگان را شکل دهند. بهرهگیری هیتلر از افسون رادیو و فیلمهای تبلیغاتی برای سیطره کلی و هژمونیک بر ملت آلمان مثالی کلاسیک از قدرت رسانه انحصاری و یکسویه است. البته این قدرت پس از جنگ جهانی اول با گسترش گیرندههای رادیویی و فرستندههای فرامرزی تا حدودی تعدیل شد اما با گسترش و اشاعه تلویزیون و جادوی آن این انحصار در مسیر جدید خود کموبیش ادامه یافت.
انقلاب اسلامی ایران، نخستین پیروزی رسانههای کوچک بر اقتدار رسانههای انحصاری حاکم بود. تکنولوژی نوارهای کاست و دستگاههای ضبط در کاست همراه با ماشینهای پلیکپی ارزان و تا حدودی در دسترس و البته با همراهی فرستندههای رادیویی برونمرزی، انحصار و هژمونی رسانههای دولتی را شکست و شروع دور جدیدی از تحولات سیاسی اجتماعی با حضور و غلبه رسانههای شخصیشده و عمومی بر غولهای رسانهای را رقم زد که میشل فوکو در تحلیل اولیه خود از انقلاب اسلامی به نیکی به آن اشاره کرده است. از این لحاظ غلبه نوار کاست بر صداوسیما و همه روزنامههای شاه از اسطوره پیروزی داوود بر جالوت شگفتانگیزتر و دورانسازتر است. از فراگیر شدن نوارهای کاست تا گسترش تکنولوژیهای نوین ارتباطی که اینک به شکل یکپارچه در گوشی تلفن همراه همه ما متمرکز شده است، راه بلندی طی شد و انحصار و هژمونی رسانهای به شکل کامل فروریخت. تحولات بسیار بعدی در جهان و ایران، از همه انقلابهای رنگی و بهار عربی و گسترش تروریسم و بنیادگرایی و انتخاب رؤسای جمهوری فرانسه و آمریکا و برگزیت گرفته تا تحولات سیاسی اجتماعی ایران از دوم خرداد ۷۶ تا بیست و نهم اردیبهشت ۹۶، مهرماه ۱۳۹۸ تکرار حماسه پیروزی داوودها بر جالوتهاست. پارهسنگی در دست جوانی که بر فرق غول با زره و آلات جنگ عظیم میخورد و او را از پا درمیآورد!
نتیجه گسترش فضای مجازی و شبکههای ارتباطی، گذر از دموکراسی نمایندگی به نوع دیگری از دموکراسی مستقیم است. قدرت سیاسی از پشت درهای بسته و دایره محدود نخبگان خارج میشود و محرمانگی روز به روز بیشتر رنگ میبازد. همهجا دهها دوربینها همهچیز را ثبت میکنند و جایی برای تکذیب و انکار باقی نمیگذارند. کاریزمای فراگیر یک رهبر برای همگان غیرممکن میشود زیرا رسانه فراگیری وجود ندارد که هالهای از تقدس و ابهام گرد او بتابد، اما این مانع از ظهور چهرههای یکشبه در فضای مجازی و تکثر مراجع قدرت و خردهرهبران کاریزماتیک در فضای مجازی نیست.
جایگزینی دموکراسی مستقیم از نوع مجازی، حتما به همراه خود همان ایرادی را میآورد که ارسطو در هزار و پانصد سال پیش در مذمت آن گفته بود. عوامزدگی و سطحینگری در سیاست گسترش مییابد و سیاستمدار کسی نخواهد بود که تحلیلهای عمیقتر و عالمانهتری ارائه میدهد بلکه آن است که در یک توئیت یکسطری دل عوام را بهتر به دست میآورد. تبعات گسترش شبکههای اجتماعی و فضای مجازی در ایران، بزرگتر از موارد مشابه در غرب است زیرا از یک سو رسانههای کلاسیک در ایران همواره تحت تاثیر نوعی سانسور یا خودسانسوری بودهاند ولی شبکههای اجتماعی کموبیش محدودیتی ندارند و از سوی دیگر فرهنگ مکتوب (کتابخوانی و روزنامهخوانی) در ایران هنوز ضعیف بود که شبکههای مجازی گسترش یافتند و تعمق و کتابخوانی جای خود را به توئیتهای کوتاه شبکههای اجتماعی داد.
متاسفانه، محتوای غالب در شبکههای اجتماعی ایرانی، وقایع جالب، خندهآور یا هیجانانگیز و دلهرهآور است که به سرعت اشاعه مییابد. از نظر سیاسی این نوع مشارکت سیاسی، به غلبه احساسات بر عقلانیت سیاسی منجر میشود و جلوی رشد تدریجی و گام به گام نخبگان سیاسی را میگیرد. شبکههای اجتماعی در واقع مشوق انتظارات بیپایان و تشدید شکافهای اجتماعی میشوند. یک جمله نابجای یک آقازاده، به سرعت در شبکههای اجتماعی توزیع میشود و اعتبار ارزشمند یک سیاستمدار مفید برای جامعه را متزلزل میکند. یک سلفی برخاسته از جنبش کودک درون یک نماینده، تمام سوابق و خدمات و ارزشهای او را به وادی فراموشی میفرستد و خلاصه آنکه سرمایههای اجتماعی و نخبگان سیاسی در فضای مجازی به شدت مورد تهدید قرار گرفتهاند. فرآیند ملتسازی با نفرتپراکنیهای قومی در شبکههای مجازی سنخیتی ندارد و توسعه پایدار، نیازمند برنامه و مداومت در آن، اولویتبندی و فدا کردن مهم در برابر اهم و پرهیز از شعارزدگی است. در یک صفحه مجازی همزمان میبینیم که در صدر آن برای خشک شدن دشتها در اثر حفر چاههای غیرمجاز اشک میریزد و در ذیل آن برای کشاورزانی که چاه غیرمجاز آنان توسط ظالمان پلمب شده است. خطر عوامزدگی و سطحینگری در ایران به دلایلی که ذکر شد، دوچندان است.
شکاف اصلی سیاسی ایران که با عناوین چپ-راست، اصلاحطلب-اصولگرا، مدرن-سنتی، عادیساز-انقلابی و عناوین مشابه بیان شده است در هر حال حکایت از یک فضای دوقطبی واقعی در سپهر سیاسی ایران دارد. متاسفانه نسبت دو سوی این شکاف با فضای مجازی یکسان نیست. در یک سوی شکاف در سالیان گذشته، جامعه مدنی به شدت سرکوب شده و انسداد فضای حقیقی برای جمع شدن و تبادل نظر به رشد انفجاری فضای مجازی منجر شده است. قدرت فضای مجازی در عرصه عملی سیاست تنها در زمان انتخابات و در صندوق رأی آزاد عینی و واقعی میشود و در سایر عرصهها مجال بروز عینی نمییابد. فعالان این عرصه هم هر روز از عالم واقع دورتر و امکان عملی کمتری مییابند. نمونه شاخص این امر، ترکیب شوراهای اصلاحطلب شهرهاست که نه نمایندگان برگزیده پشتوانه و تجربه عملی کافی دارند و نه قادرند با انسجام امور شهرها را تمشیت کنند. در نقطه مقابل، اصولگرایان با سازماندهی نهادهای سنتی و شبهنظامی و مصونیت هر نوع اجتماع و تشکل خود، در فضای مجازی غرق نشدهاند و ابزارهای عینی فراوانی برای حضور در عرصه سیاسی حتی به شکل قهرآمیز و سازمانیافته بیرون از حوزههای رأیگیری دارند و با همین ابزارها مسلما برای بلااثر کردن صندوقهای رأی، انگیزه روزافزون مییابند. تصادفی نیست که آنان هر روز فشار بیشتری برای بستن شبکههای اجتماعی، محدود کردن دایره انتخاب و حتی جلوگیری از رأی الکترونیکی تا سرحد ممکن را در دستور کار خود قرار میدهند.
توسعه تکنولوژیهای نوین ارتباطی و شبکههای مجازی، سیلی است که به راه افتاده است و همه را و از جمله قدرت سیاسی را با خود میبرد. مثل هر پدیده جدیدی در برابر آن مقاومت میشود و باز مثل هر نوزادی بزرگ میشود و کسی نمیتواند جلوی رشد و حرکت او را بگیرد.
به گمان من در آیندهای نهچندان دور، همهپرسی جای نظام نمایندگی و یک شبکه مجازی قانونگذاری، جای مجالس مقننه را در نظامهای سیاسی میگیرد. رسانه دوطرفه و تعاملی به طور کامل جانشین انحصارات رسانهای میشود و این اسباب تکنولوژیک، یک فضای آزاد گفتمانی و فارغ از سلطه را، همانگونه که هابرماس تشریح میکند، فراهم میآورد. تا آن زمان تکانهها و آسیبهای دوران گذار طبیعی است و جامعه ما به دلیل رشد شتابان و تعارضات درونی بازمانده از گذشته، نیازمند صبوری و عقلانیت بیشتری است.
*آینده نگر