اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

طبقه متوسط فقیر و امتناع توسعه

حسین حقگو

صنایع مصرفی با دوام نظیر لوازم خانگی، خودرو، محصولات الکترونیکی و فناوری اطلاعات و… از جمله صنایعی اند که کشش درآمدی تقاضا برای آنها بیشتر از واحد است. بدین معنا که رشد تقاضا برای این محصولات در صورت کاهش  درآمد سرانه مصرف کنندگان، کاهش می یابد. بنابراین تقاضای این محصولات را به طور عمده در کشورهای با درآمد بالا و وجود طبقه متوسط قوی و یا هنگام رونق اقتصادی شاهدیم.
با کند شدن روند رشد درآمد سرانه و یا کاهش و منفی شدن آن، بازار تقاضا برای این محصولات کوچک می شود و نتیجه آن کاهش سرمایه گذاری و در نتیجه کاهش کیفیت و افزایش فاصله محصولات داخلی با محصولات مصرفی با دوام خارجی است.
افزایش قاچاق ببا اعمال ممنوعیت های وارداتی و  بالا بردن دیوار تعرفه ها  برای حمایت از صنایع ناکارآمد داخلی، به  تحمیل هزینه های سنگینی می انجامد که ناشی از ناکارایی صنایع است. این هزینه ها به مصرف کنندگان تحمیل می شود و زمینه ساز خروج گروه های بزرگی از آنان از بازار مصرف این کالاهاست.
محصولات مصرفی با دوام بطور بالقوه لوکوموتیو صنعت کشور  است. امکان وصل صنعت داخلی به بازار جهانی، برون گرایی از طریق جلب سرمایه گذاری مستقیم خارجی، تولید مشترک و حضور در بازارهای منطقه ای و حتی جهانی و فضای رقابتی در بنگاه ها از جنبه های مثبت توسعه این صنایع در کشور است.
با توجه به بحران اشتغال به ویژه اشتغال فارغ التحصیلان (بیکاری ۴۰.۲ درصدی فارغ التحصیلان- مرکز آمار – دی ماه ۹۹) توسعه این گروه از صنایع، ضامن اشتغال و به کارگیری افراد تحصیل کرده و گروه کار متخصص و فنی است. اما نکته مهم در توسعه این صنایع، رشد و گسترش طبقه متوسط و مشارکت  این مجموعه عظیم در فرآیند توسعه و بازیگری آن در بازار، در هر دو طرف عرضه و تقاضاست. اما منظور از طبقه متوسط چیست و وضعیت آن در جامعه امروز  ایران چگونه است؟
فارغ از پیچیدگی های مفهوم  «طبقه متوسط » (و اصولا صحت، طبقاتی دیدن جامعه)  ارسطو در باره جایگاه این  طبقه  چنین می گوید: «حکومت طبقه متوسط، بهترین نوع حکومت هاست و چنین حکومتی فقط برای کشوری میسر است که در آن، افراد طبقه متوسط بیش از مجموع افراد دو طبقه دیگر و یا دست کم بیش از افراد هریک از دو طبقه دیگر باشند» (سیاست – ارسطو-حمید عنایت). درواقع طبقه ای متشکل از دیوانسالاران دولت های مدرن، پزشکان و مهندسان و حقوق دانان و پژوهشگران و پیشه وران و صاحبان کسب و کارهای کوچک و متوسط و…که نقش یگانه ای در تحولات تاریخی و کسب حقوق اجتماعی مردم در جوامع مختلف  و رونق و توسعه اقتصادی داشته اند.
 بنابراین اینکه تخریب طبقه متوسط بیشترین آسیب را در این سال ها در پی داشته و این طبقه هر روز بیشتر به پایین و به سمت دهک های درآمدی اندک رانده شده است، جای تامل و توجه بسیار دارد. این سیاست های نفی و طرد کردن، طبقه ای را در اقتصاد کشورمان و در بسیاری از اقتصادهای نظیر ایران بخصوص در منطقه شکل داده که از آن با اصطلاح «طبقه متوسط فقیر»یاد می شود.
«طبقه‌ متوسط فرودست (middle class poor) هم به لحاظ نظری و هم در واقعیت تشکلی، در وضعیت اجتماعی متعارضی قرار دارد. اعضای این طبقه بسیاری‌شان تحصیل‌کرده و صاحب مدارک دانشگاهی هستند. شناخت به نسبت بالایی از اوضاع دارند، از تکنولوژی و کارکرد شبکه‌های ارتباطی و اینترنت آگاهی بالایی دارند، دارای علائق و آرزوهای طبقه‌ متوسط مرفه هستند؛ ولی همین افراد از لحاظ اقتصادی به بخشی از فرودستان پیوسته‌اند، بسیاری‌شان بی‌کارند و یا در مشاغل کم‌درآمد، موقتی و با منزلت پایین تلاش می‌کنند که اغلب ارتباطی با تخصص تحصیلاتی‌شان ندارد. همین وضعیت اقتصادی این افراد را مجبور کرده است که در محلّات فقیرنشین و در مجتمع‌های حاشیه‌ای سرپناهی برای خودشان مهیا کنند. عضو این طبقه اغلب نسبتاً به وضعیت اطرافش خوب آگاه است، می‌داند چه چیزهای خوبی در کشورش موجود است (اتومبیل شخصی، منزل، مسافرت، توانایی تشکیل خانواده و غیره) و در عین حال احساس می‌کند چقدر از این همه چیزهای خوب محروم است. او تجسم این تعارضات اجتماعی است و تبلور خشم اخلاقی.» )طغیان طبقه‌ متوسطِ فرودست، آصف بیات، ۱/۲/۱۳۹۹).
نگاهی به آمار و ارقام، فرآیند این فقیر شدن جامعه و طبقه متوسط را نشان می دهد. متوسط رشد اقتصادی کشور که از زمان پایان جنگ تا قبل از شروع دهه ۹۰ حدود ۴.۵ درصد بود در دهه۹۰  تقریبا به صفر نزول کرد. آمارها نشان می دهد این کاهش رشد اقتصادی خود را در سرانه هزینه مصرفی خانوارها نشان داده و از ۲۴۰ هزار میلیارد تومان در سال ۸۹ به ۲۳۴ هزار میلیارد تومان در سال ۹۸ کاهش یافته است. همچنین درآمد ملی سرانه از ۴۲۰ هزار میلیارد تومان در سال ۸۹ به حدود ۳۰۰ هزار میلیارد تومان کاهش یافته است. همچنین باید به فضای تورمی در کشور اشاره کرد که از پایان جنگ تا ابتدای دهه ۹۰ حدود   ۱۸.۵ درصد و در طی دهه نود  ۲۵  درصد و در این سال ها به  حدود  ۴۰  درصد رسیده است . در این میان تورم کالاهای بادوام نیز افزایش و مثلادر سال ۹۹ بالغ بر ۸۳ درصد شده که امکان خرید کالاهایی نظیر یحچال و تاویزیون و ماشین لباسشویی و… را به امری بس دشوار برای طبقات پایین و متوسط تبدیل کرده است.
کاهش تولید ناخالص داخلی به معنای کاهش سودآوری بنگاه های اقتصادی در کنار کاهش درآمد قابل تصرف خانوارهاست. کاهش سودآوری بنگاه ها از طریق عدم عدم انجام تعهداتشان به بانک ها و افزایش بدهی ها و عدم تامین مالی برای سرمایه گذاری و تحقیق و توسعه خود را نشان می دهد. در طرف تقاضا نیز با کاهش درآمدهای خانوارها بلافاصله پس انداز آنان کاهش یافته و با فاصله ای اندک بر مصرف کالاهای مصرفی با دوام ظاهر می شود و در نهایت به کالاهای مصرفی کم دوام ختم می شود. در واقع در این وضعیت کاهش سودآوری بنگاهها و درآمدهای خانوارها، پس انداز و  تقاضای کل کاهش می یابد و اقتصاد دچار رکود می شود. در این میان طبقه متوسط بعنوان بزرگترین و مهمترین بخش جامعه متحمل بیشترین آسیب در دوطرف عرضه و تقاضا می شود (در قالب مالک یا مدیر بنگاههای کوچک و متوسط و در نقش مصرف کننده عمده کالاهای مصرفی با دوام ). در مجموع آنکه ذات و عملکرد طبقه متوسط  با  امر «توسعه» و توسعه صنعتی  سرشته و درهم تنیده شده است  و بدون وجود و حضور و مشارکت این مجموعه در این فرآیند، امر توسعه ناممکن و موکول به محال است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن