زمینه ظهور و بروز پوپولیسم چیست؟
خالد توکلی جامعهشناس توسعه/ آینده نگر
در یکصد سال اخیر، پوپولیسم که به شیوههای گوناگون ظهور و بروز یافته، همواره دموکراسی و دستاوردهای آن را تهدید کرده است. پوپولیسم، همانند دموکراسی، سوسیالیسم و دیگر مکاتب سیاسی و فکری و حتی دستاوردهای مادی جوامع مدرن، مرزها را درنوردیده و بهسرعت جهانی شده است تا آنجا که بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی، دموکراسی را به طور جدی به چالش کشیده و عصر حاضر را بیش از هر زمان دیگری، تحت تأثیر «شبح پوپولیسم» که کاملاً جهانی شده است، میدانند. حال این پرسش پیش میآید چه عواملی موجب گسترش و تقویت پوپولیسم بهویژه در عرصه سیاست میشود؟ «هانا آرنت» بر این باور است که باید میان «مردم» و «عوام» تفاوت قائل شد و کسانی که این دو را یکی و صدای عوام را صدای مردم و به تبع آن صدای خدا میدانند در اشتباه هستند. آرنت بر این باور است که:
عوام از همه بیطبقهشدگان تشکیل میشود بهگونهای که تمامی طبقات جامعه در آن نمایندگانی دارند؛
عوام شکلی کاریکاتورگونه از مردم است و به سادگی با مردم اشتباه گرفته میشود؛
اگر مردم با اراده و انتخاب خود، در همه انقلابهای بزرگ رهبری را به مردی نیرومند میسپارند، عوام، توان انتخاب ندارد و تنها میتواند زندهباد سر دهد یا سنگسار کند؛
عوام فرآورده دنیای مدرن و به طور خاص محصول مجموعهای مستمر از رسواییها و کلاهبرداریهای جامعه و سیاستمداران جمهوری سوم است؛
عوام با ایدههای بزرگ به حرکت در میآیند و «یهودیستیزی» یکی از آن ایدههایی است که پیشتر در برلین و وین و سپس در فرانسه، عوام را به تحرک واداشته بود؛
عوام از گروههایی که در ساختار قدرت نفوذ دارند و تجسم حکومت باشند، بیزار است. از زمان انقلاب فرانسه از نظر عوام، یسوعیان، فراماسونها و یهودیان از آن جهت که نفوذ زیرزمینی خود و خارج از سیاست خود را اعمال میکردند، دارای وجه مشترکی بودند که باید مورد انزجار قرار میگرفتند (آرنت، هانا، ۱۳۹۸، عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر- یهودیستیزی، ترجمه مهدی تدینی، نشر ثالث، صص ۲۹۵-۲۷۴).
وابستگی به قدرت سیاسی به معنایی که دستیابی به قدرت را برای اعمال تغییرات اجتماعی، شرط لازم و کافی میداند، یکی از علل پیدایش و رواج پوپولیسم است. پوپولیستها کاملاً سیاستزده هستند و از آن جایی که فرهنگ، اقتصاد و جامعه را تابع سیاست قلمداد میکنند، واقعیت پیچیده اجتماعی را سادهسازی میکنند. «سادهسازی واقعیت» در دو سطح متفاوت انجام میگیرد: اول این که با «تکسبب بینی» و تقلیل علت تمامی واقعیتهای اجتماعی به سیاست، تأثیر متقابل و متقاطع عوامل مختلف اجتماعی را بر همدیگر نادیده میگیرند و در بسیاری از اوقات در دام توهم توطئه نیز گرفتار میآیند. سادهسازی دوم هنگامی روی میدهد که راهکارها را نیز به تصرف و دستیابی به قدرت فرو میکاهند که اگر قدرت را به دست آورند، عبور از بحرانها و ایجاد تحول به سادگی ممکن و میسر خواهد شد. اینها دو روی سکه سادهسازی واقعیت هستند که چون سیاست علت و عامل اصلی است پس باید به تصرف آن همت گماشت تا بتوان بر موانع چیره گشت و تحقق اهداف و آرمانها تسهیل شوند. پوپولیستها چنان واقعیت را ساده میپندارند که دچار این توهم میشوند که گویا در مدت زمان کوتاهی و صرفاً با ابزار سیاست میتوانند در جامعه بهشت برپا کنند و از این جهت به «شارلاتان»هایی شبیه هستند که «پوپر» به آنها اشاره کرده است.
با توجه به اینکه پوپولیسم در دورانی که بحران وجود دارد سر برمیآورد، سادهانگارانه حل بحران را منوط به دستیابی مطلق به قدرت میداند؛ با نگاه لنینی به قدرت و باوری که آن را عطیه الهی میداند تفاوت چندانی ندارد. هرسه، قدرت تام و انحصاری را میخواهند و تغییر را تابع قدرت و معطوف به تصرف آن تلقی میکنند. ذکر این نکته ضرورت دارد که وابستگی به قدرت، رویۀ دیگری نیز دارد و آن بدبینی و تنفر از قدرت و قدرتمداران است. بدین گونه که از نظر پوپولیستها هم علتالعلل مسائل و بحرانها، سیاسی است و هم راه حل آن را باید در عرصه سیاست جستوجو کرد و این بحرانها زمانی مرتفع خواهند شد که کسانی که در رأس قدرت هستند جای خود را به دیگران واگذار کنند. در حقیقت مسئله پوپولیستها «چگونه حکومت کردن» نیست بلکه برای آنها مهم آن است که خود زمام قدرت را در اختیار داشته باشند تا از این طریق بتوانند تغییرات مورد نظر خویش را اعمال کنند.
بدون تردید، مسائل و واقعیتهای اجتماعی بسیار پیچیده هستند و در نتیجه تغییر آنها بسیار دشوار است. تغییر در ترکیب و هویت صاحبان قدرت و توسل به آن، به تنهایی نمیتواند منجر به حل بحرانها یا ایجاد تغییر شود و کسانی که این گونه فکر میکنند، واقعیات اجتماعی را ساده میانگارند.
بسیاری از جامعهشناسان بر این باورند ویژگی اصلی جوامع مدرن آن است که ترکیب و ساختاری پیچیده دارند و این ویژگی روبه تزاید است. این ساختار در وجود طبقات یا هویتهای متمایز که هر کدام ارزشها و علائق عملی و نظری خاص خود را دارند، نمود مییابد. ساختار جوامع مدرن از این لحاظ با ساختار جوامع سنتی متفاوت است که در جوامع سنتی، تفکیک و تمایز نهادی و ساختاری پیچیدهای وجود ندارد و بسیاری از نقش و نهادها با یکدیگر همانند و کارکردهای مشابهی دارند. در واقع، سادهسازی واقعیت به یک سادهسازی دیگر نیاز دارد و آن «سادهسازی ساختاری و کارکردی» جوامع مدرن است.
پوپولیستها خود را نماینده یک طبقه یا گروه خاص نمیدانند و تمایزاتی را که در جامعه وجود دارد، تحت عناوین و هویتهای عام و کلی نادیده میگیرند. در زمانی که بحرانهای کلانی مانند رکود اقتصادی یا بیکاری و جنگ در یک جامعه وجود داشته باشد، زمینه برای پوپولیستها فراهم میشود تا با ارائه روایتها و شعارهای کلان و انکار تفاوت و تمایزهایی که در جامعه و در نهادهای اجتماعی وجود دارد و «قطبیکردن» جامعه قدرت را در دست گیرند تا قدرت را به صورت مطلق در اختیار داشته باشند. علاوهبر این، به قدرت رسیدن پوپولیستها نیز تا حد زیادی تابع ساده شدن ساختارهای جامعه است. برای نمونه وقتی در یک جامعه، طبقه متوسط روبه ضعف و زوال میرود، فرصت مناسبی برای پوپولیستها مهیا میشود تا برای رسیدن به قدرت اقدام کنند، چون که در چنین شرایطی، امکان تصرف قدرت بیشتر است و سادهسازی واقعیت، باورپذیرتر و قطبیشدن جامعه امکانپذیرتر میشود. بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی بر این باورند که در دموکراسی زمینه رشد و نمو پوپولیسم وجود دارد و حتی بر این باورند که همواره «شبح پوپولیسم» بر دموکراسی سایه افکنده است. در واقع دموکراسی اکثریتی زمینهای برای رشد و تقویت این شبح است.
اصولاً انتخابات که راهی است برای به قدرت رسیدن اکثریت، اگر بدون وجود سازوکارهای دموکراتیکی که تنوع و حقوق اقلیتها را تضمین کند، برگزار شود، در مواجهه با بحرانها به سوی پوپولیسم گرایش پیدا خواهد کرد و استبداد اکثریت منجر به قطبیشدن جامعه میشود. در واقع، تنوع و تکثرهای موجود در جامعه، همواره مانع از آن هستند تا در جامعه مفاهیم، ارزشها و هویتهای دوگانه در مقابل هم قرار گیرند و در دموکراسیهای اقلیتی که حقوق اقلیتها به رسمیت شناخته میشود، به شیوههای گوناگون تلاش میشود هم آگاهی و هم ساختار اجتماعی بهگونهای سامان یابد که امکان تمرکز قدرت در دست صاحبان هیچ هویتی قرار نگیرد. به همین دلیل، به انحای مختلف قدرت اوراق میشود، به عنوان شر لازم به آن نگریسته میشود، سیاستهای مبتنی بر تبعیض مثبت برای اقلیتها در نظر گرفته میشود، نهادهای مدنی، رسانهها و احزاب مستقل مجال فعالیت مییابند و… در صورت فقدان چنین نگاهی به دموکراسی، انتخابات و تلاش برای کسب رأی بیشتر، تمایل زیادی به برگرفتن روشهای پوپولیستی دارد. در حقیقت، پیروزی در انتخابات تا حد زیادی به بسیج عامه مردم وابسته است، در بسیاری از موارد، ساختارها نادیده گرفته میشوند و بر عامترین هویتها تأکید میشود. در وضعیتی که برای پیروزی در انتخابات و کسب رأی بیشتر، جامعه دوقطبی میشود و تنوع و ساختارها – در ظاهر به صورت موقتی – نفی و به فراموشی سپرده میشوند، شبح پوپولیسم به آرامی به ساختارها و تکثر موجود در جامعه حمله میبرد و آنها را ناکارآمد میسازد. تنها ساختار اوراقشده قدرت که تنوع و تکثر را به نفع اقلیتها لحاظ کرده است، میتواند در مقابل این شبح مقاومت کند و دموکراسی را زنده نگه دارد.
کار پوپولیستها در هنگام بحران رونق مییابد و در این شرایط است که سخنانشان شنیده میشود. سادهسازی شناختی یکی از کارهایی است که برای جذب مخاطب ناراضی و ناامید و خسته از وجود بحرانهای مزمن، از سوی پوپولیستها انجام میشود. استفاده از دامهای اجتماعی و انکار مشروعیت علم در امور علمی، رایجترین و مهمترین روشی است که یک پوپولیست با استفاده از آن میتواند مردم را به عوام تبدیل کند. «جان پلت» که برای اولین بار مفهوم «دام اجتماعی» را به کار میبرد، آن را چتری مفهومی میداند که تعدادی وضعیت استراتژیک را تحت پوشش قرار میدهد و کنشگران اجتماعی بر اساس آن کنشهای خود را تنظیم میکنند (روثستاین، ۱۳۹۳: ۴۱). «بو روثستاین» منطق وضعیت دام اجتماعی را به شرح زیر توصیف میکند:
۱- وضعیت به گونهای است که اگر «همه» با هم همکاری کنند، همه برنده خواهند شد؛
۲- اما اگر مردم نتوانند به همکاری دیگران اعتماد کنند، بیمعنی است که آنها همکاری با دیگران را انتخاب کنند، زیرا رسیدن به هدف منوط به همکاری تمام مردم دیگر است؛
۳- لذا در شرایطی که مردم نتوانند به همکاری دیگران اعتماد کنند، عدم همکاری نوعی رفتار منطقی محسوب میشود.
مرحوم «حسین عظیمی» بر این باور بود که در حوزه مسائل و امور علمی، علم بر آرای عمومی اولویت و تقدم دارد و بر این اساس از دموکراسی، تعریف بسیار سادهای ارائه کرده است: دموکراسی عبارت است از «نظامی که در گام نخست مشروعیت علم در امور واقع در حوزه علم را پذیرفته است و در تصمیمی که علم میتواند بگیرد، به هیچوجه حق ندارد دخالت کند یا آن را در معرض رأی مردم بگذارد». ایشان بر این باور بود که دموکراسی یعنی پذیرش مشروعیت علم در امور علمی؛ پذیرش آرای عمومی در امور غیر علمی (عظیمی، ۱۳۸۲: ۶۷-۶۶).
پوپولیستها برای جذب رأی بیشتر یا ممکن است به علت عوامزدگی و عوامبودن به دامهای مختلف اجتماعی متوسل میشوند و علل اصلی بحرانها و راهکارهای مناسب برای رفع آن را به پای دامهای موجود اجتماعی که ممکن است در میان مردم رواج داشته باشد، قربانی میکنند. بهگونهای که حتی ممکن است امور علمی را هم به پذیرش رأی عمومی وابسته نمایند و مشروعیت علم را نادیده بگیرند. بدین ترتیب، توانایی شناختی مردم و جامعه را به سادهسازیها و دامهای اجتماعی متناسب با آن دچار اختلال سازند.