جز دعا و بکا چاره نیست
مسعود سپهر، استاد علوم سیاسی دانشگاه شیراز/ آینده نگر
ماههای پایانی دولت دوازدهم در پیش است؛ شاید سختترین زمان برای ملت و کمترین انتخابها برای دولتی که چونان شناگری دست و پابسته در میان سهمگینترین طوفانها به دریا میافتد و باید خود را به ساحل نجات برساند. سؤال «چه باید کرد؟» بهسادگی با «چه میتوان کرد؟» عوض میشود؛ معضل بزرگ سیاستمداران ایران از همان سالهای نخستین انقلاب تا امروز ناتوانی در مرزبندی بین سیاست داخلی و سیاست خارجی و نکشاندن دعوای درون خانواده به بیرون است.
تردید ندارم که اگر در ماجرای اشغال سفارت آمریکا رقابتها و تسویهحسابهای بازیگران سیاست داخلی با هم نبود، هرگز گروگانگیری اینهمه طولانی نمیشد و اینچنین خسارات و تبعات بلندمدتی بر جای نمیماند. این واقعیت تلخ هنوز هم ادامه دارد و از ابزار سیاست خارجی برای پیشبرد منافع شخصی و جناحی و تسویهحساب با رقیب داخلی استفاده میشود. کاری که بهسادگی در چند ماه باقیمانده دولت میتوان انجام داد آن است که گرههایی که بر دستوپای دولت زده شده کمی باز شود تا حداقل غرق نشود و همه را هم با خود نبرد. اگر مقداری فشارهای فرهنگی و سیاسی بر طبقه متوسط کم شود، وحدت و انسجام ملی افزایش مییابد و میتوان در فضای جدید با انتخاب رئیسجمهور و شوراهای متفاوت و دارای انگیزه و برنامه، امید را به جامعه بازگرداند تا اعتماد و سرمایه اجتماعی ازدسترفته بازسازی شود.
همه اینها چه باید کرد است که بهسادگی قابل انجام است اما به دلیل ترجیح منافع شخصی و جناحی قطعاً غیرممکن است. بعضی گمان میکنند که امکان گشایش در روابط خارجی با عدم انتخاب دونالد ترامپ وجود دارد؛ اگر مسلم بدانیم که ترامپ انتخاب نمیشود که البته نهایت خوشبینی است، تازه باید بدانیم که دولت جدید آمریکا در آذرماه وارد کاخ سفید میشود و هیچ دلیل منطقی برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها در بدو ورود ندارد. از نظر بایدن که دیگر تا ۴ سال نیاز به رأی مردم ندارد و حالا باید در قامت رئیسجمهوری ایالاتمتحده همه گروههای ذینفع ازجمله لابی صهیونیستی را راضی کند، هیچ عجلهای وجود ندارد. بههرحال او همچون باراک اوباما و ترامپ مایل است غیر از مسئله هستهای، مسائل مهمتر خود را با ایران به نفع آمریکا حل کند.
اکنونکه بیسابقهترین تحریمهای آمریکا، ایران را در موقعیت خطرناکی قرار داده است، بیمیل نخواهد بود اگر ضربه نهایی را هم نمیزند، حداقل با امتیاز برنده باشد و بازگشت برجام و لغو تحریمها بدون مذاکره جدی و طولانی قابلتصور نیست. از سوی دیگر باتوجه به در پیش بودن انتخابات ایران در خردادماه رقبای داخلی هم تمایل ندارند مشکلات به دست این دولت حل شود و آمریکا نیز ترجیح میدهد با دولت بعدی که مدت طولانیتری بر سر کار خواهد بود به تفاهم برسد. به همین لحاظ از نظر سیاست خارجی در چند ماه آینده گشایش متصور نیست یا لااقل در شرح وظایف دولت فعلی نخواهد بود. اگر از این دو راهحل کلان که به یک امر برمیگردد و اساس آن ترجیح منافع ملی و یکپارچگی همه جناحها و گروهها برای حل معضلات است، بگذریم، تنها باید به امید کارهای کوچک و مقطعی باشیم.
معضلات امروز مردم ما بر کسی پوشیده نیست؛ دولت در بودجه سال جاری با کسری عظیم منابع ناشی از عدم فروش نفت عدم بازگشت ارز و مطالبات ارزی، کاهش درآمد مالیاتی و گمرکی به دلیل کرونا، تورم، رکود و کاهش فزاینده ارزش پول ملی روبهروست. ابتکاراتی مانند پیشفروش نفت به مردم برای جذب نقدینگی و پرهیز از استقراض از بانک مرکزی هم با کارشکنی رقبای سیاسی داخلی بهجایی نمیرسد. در همین حال اراده سیاسی لازم برای تصمیمات بزرگ نیز وجود ندارد یا ابزارهای آن در دست دولت نیست. مطابق روال معمول همه دولتها در سال پایانی تمایل بسیار برای افتتاح طرحهای نیمهتمام وجود دارد که با سد بلند کمبود اعتبارات مواجه است.
به نظر میرسد غیر از روند غالب روزمرگی و مواجهه با بحرانهای فوری تمام تلاش دولت جذب حداکثر نقدینگی ممکن از طریق فروش سهام شرکتهای دولتی استقراض از بانک مرکزی فروش اوراق مشارکت استفاده از صندوق ذخیره ارزی و هر روش دیگر برای تأمین هزینههای جاری و اتمام طرحهای نیمهتمام عمرانی است.
باز هم به سوال نخستین برگردیم.با توجه به همه تنگناها، غیر از امور جاری روزمره، آیا دولت و به ویژه شخص رئیس جمهور کار دیگری میتواند بکند؟ وقتی اکثریت مردم و عمدتا طبقه متوسط جدید برای ریاست جمهوری آقای روحانی را دوباره برگزیدند و درمقابل رقبا به او اعتماد کردند، چه چیزی در او دیدند؟ سرمایه اقبال عمومی و اعتماد اجتماعی در آن مقطع چه شد؟ به گمان من تصویر آقای روحانی در اذهان مردم در سال ۹۶، یک جنگجو بود که درکنار جهانگیری، در برابر دو نامزد همسوی دیگر، برای ادامه مسیر خود و تحقق وعدهها مصمم مینمود، اما در اندک زمانی چهره جهانگیری به عنوان نماد اصلاح طلبی، محو و مخدوش شد و در مقابل با ورود دو رقیب دیروز به مسئولیت دو قوه دیگر وگسترش اختیارات مجمع سران قوا، رئیس جمهور در موضع اقلیت و انفعال قرار گرفت و بیاعتمادی به صندوق رای فراگیر شد.
درست است که رئیس جمهور در عرصه اقتصادی دست و پابسته است اما هنوز شخص دوم مملکت، تنها منتخب مستقیم همه ملت و مسئول اجرای قانون اساسی است. آقای روحانی حتی اگر نیمنگاهی به قدرت در آینده هم داشته باشد، در ساختار عینی قدرت فعلی، پذیرشی ندارد که امیدوار باشد با حمایت آنان به مرکز قدرت بازگردد و تنها گزینه او در این مسیر بازگرداندن نام نیک و سرمایه اجتماعی خود است. آنچه در ماههای پایانی از رئیس جمهور منتخب ملت انتظار میرود، بازگشت به وعدهها به رأیدهندگان خود در حوزه مسائل سیاسی اجتماعی و فرهنگی است. رئیس جمهور میتواند در مورد بسیاری اصول مغفول قانون اساسی رسما و علنا موضعگیری کند و تذکر قانون اساسی بدهد. آقای روحانی میتواند لوایح جدیدی در راستای حقوق ملت به مجلس بفرستد با آنکه میداند تصویب نمی شود تا به صورت یک مطالبه همگانی در آید. میشود دوباره منشور حقوق شهروندی را از فراموشخانه دولت درآورد و هر روز تکرار کرد. وزارت کشور و ارشاد میتوانند در این فرصت باقیمانده به نهادهای مدنی در صف انتظار مجوز توجه فوری کنند. این سیاهه بسیار طولانی است.
دولت برای ورود به عرصههای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی همیشه با این هجمه رقبا مواجه میشود که در این وانفسای بحران اقتصادی و کرونا جای این بحثها نیست. رئیس جمهور باید بداند برای اقتصاد بیش از این کاری نمیتواند انجام بدهد اما دولت میتواند در فرصت باقیمانده، اعتماد به نفس رأیدهندگان خود یعنی طبقه متوسط جدید را به عنوان رکن اصلی توسعه و تنها تکیهگاه قابل اتکا در مسیر بحرانی آینده، تقویت کند و از تشدید انسداد و سرکوب سیاسی قابل پیشبینی پس از خود تا حدودی بکاهد تا چراغ امید همچنان روشن بماند و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبی در مقابل براندازان و خشونتطلبان حفظ شود. البته میدانم انتظار چنین اقداماتی از رئیس جمهور و دولت دعایی دور از حاجت است؛ اما چه کنیم که در این زمانه سخت تنها سلاح ما دعا و بکاست.