تعریفی جدید از علم اقتصاد
آینده نگر
آرمن آلبرت آلچیان همانطور که تقریبا از نام و نامخانوادگیاش میتوان حدس زد، گرچه اقتصاددانی آمریکایی بود، اما تباری ارمنی داشت. آلچیان نظریهپردازی بزرگ در زمینه اقتصاد کلان بود، در سال ۱۹۷۲ همراه با اقتصاددان دیگری به نام هارولد دمستس کتابی تحت عنوان «هزینه تولید و اطلاعات و سازمان اقتصادی» نوشتند که منجر به ایجاد اقتصاد نهادگرای جدید شد که در واقع حکم بهروزرسانی نظرات رونالد کوز را داشت.
اقتصاد نهادگرای جدید به دنبال گسترش دادن علم اقتصاد با تمرکز نهادها (یعنی قواعد و هنجارهای اجتماعی و قانونی) است که بستر فعالیت اقتصادی را تشکل داده، اما با رویکردی که توان تحلیلی بیشتری نسبت به اقتصاد نهادگرای اولیه و اقتصاد نئوکلاسیک دارد. میتوان گفت هدف این رویکرد اقتصادی گستردهتر کردن وجوهی است که از اقتصاد نئوکلاسیک بیرون ماندهبودند، مانند بخشهایی از اقتصاد سیاسی که در رویکرد کلاسیک وجود داشت.
ریشه اصلی رویکرد نهادگرای جدید در مقالات رونالد کوز نهفتهبود، اما تاثیر آلچیان را هم نمیتوان در جاافتادن این مسئله نادیده گرفت. به طور کل اقتصاد نهادگرای جدید گرچه دارای تعاریفی جهانی نیست که مورد قبول همه باشد، عمده پژوهشگران تحت اصول روششناختی و معیارهایی کار میکنند که توسط داگلاس نورث برای تمایز گذاشتن بین نهادها و سازمانها ایجاد شدهاند. نهادها همان «قوانین بازی» هستند، که هم شامل قواعد قانونی رسمی میشوند و هم هنجارهای غیررسمی اجتماعی که حاکم بر رفتار فرد و تعاملات ساختاری اجتماعی (چارچوبهای نهادی) است.
سازمانها، بر خلاف نهادها، گروههایی از افراد بوده و چینشهایی که به منظور حاکمیت برقرار میکنند به منظور ایجاد یک هماهنگی در تیمشان صورت میگیرد تا بدانند دقیقا به چه شکلی میتوان مقابل دیگر سازمانها وارد عمل شد. سازمانها به منظور افزایش شانس بقای خود، دست به اقداماتی میزنند که بیشترین عایدی را در هر هدفی ایجاد کرده و چیزهایی مانند به حداکثر رساندن سود یا مشارکت در انتخابات را شامل میشوند. بنگاهها، دانشگاهها، باشگاهها، تشکیلات پزشکی، اتحادیهها و چیزهایی از این قبیل مثالهایی روشن برای سازمان هستند.
برای درک نظریه اقتصاد نهادگرای جدید بد نیست اساسا با رویکرد افرادی چون الیور ویلیامسون آشنا شویم. ویلیامسون چهار سطح را برای تحلیل اجتماعی در نظر میگیرد. اولین سطح مربوط به نظریه اجتماعی و قواعد غیررسمی است؛ دومین سطح مربوط به محیط نهادی و قواعد رسمی است؛ سومین سطح بر تعامل بازیگرانی تمرکز دارد که در اقتصاد تراکنشی حضور دارند؛ و در نهایت چهارمین سطح را داریم که تحت حکومت اقتصاد نئوکلاسیک است و حیطه تحلیلش اختصاص منابع و اشتغال است.
اقتصاد نهادگرای جدید با سطوح دوم و سوم سر و کار دارد. به طور مشخص در سطح دوم که مربوط به محیط نهادی بود، با استفاده از حقوق مالکیت و نظریه سیاسی مثبت، میتوان بحثهای قابل توجهی ارائه داد که خود آلچیان در زمینه حقوق مالکیت آرای شایان توجهی دارد که در ادامه بیشتر با آنها آشنا میشویم.
*مالکیت یعنی همهچیز
آلچیان تخصص بسیار زیادی در زمینه اقتصاد کاربردی داشت و در سطح آکادمی هم مانند یک پل بین مکتب شیکاگوی قدیم و جدید عمل میکرد. او در کنار افرادی چون جیمز بیوکنن و رونالد کوز به غیر اقتصاد نهادگرای جدید این شاخهها را هم در علم اقتصاد تاسیس کردند: اقتصاد و قانون، و اقتصاد حقوق مالکیت.
بخش عمدهای از حیطه تاثیر آلچیان مربوط به حقوق مالکیت است. طبق گفته خود او «اقتصاد در اساس خود مطالعه حق مالکیت بر منابع است.» پیتر بوئتکه در سال ۲۰۱۵ به این مسئله اشاره کرد که آلچیان به عنوان بنیانگذار «اقتصاد مبتنی بر حقوق مالکیت» شناخته میشود و میزان تاثیر او به حدی است که باعث شده حرفه اقتصاددان بودن دچار بازتعریفی شود که در نهایت آن نقش حقوق مالکیت در تعیین عملکرد اقتصادی بسیار مهمتر و برجستهتر میشود. آلچیان در دهه ۶۰ میلادی به اقتصاددانهای بلوک شرق گفت که باید حقوق مالکیت خصوصی بیشتری را وارد بازارهای خود کنند تا از این طریق بتوانند علمکرد بازارها را به آن شکلی درآورند که باید و شاید، زیرا در غیر این صورت بازارها به وضعیتی ناکارآمد درمیآیند.
آلچیان در طول زندگیاش یکی از اقتصاددانهایی بود که علیرغم شهرت و محبوبیت فراوانی در خود حلقههای علمی و نظری، هیچگاه آنطور که باید مورد توجه عموم مردم قرار نگرفت. فردریش هایک در مصاحبهای که سال ۱۹۸۴ انجام دادهبود، از آلچیان به عنوان یکی از دو اقتصاددان فعالی نام برد که در جهان حضور داشتند. به هر صورت تاثیر آلچیان در علم اقتصاد مسئلهای قابل انکار نیست.
*آینده نگر