بحران چشمانداز و افقگشایی سیاست
امیرحسین خالقی پژوهشگر اقتصاد سیاسی و توسعه
محمد قائد، روزنامهنگار پیشکسوت ایرانی، زمانی سخنی ماندگار گفته بود که به نظرم بهویژه درخور وضع فعلی مملکت ما و مصائب پرشماری است که گرفتار آن است: «هر مملکتی برای اینکه به جایی برسد باید سنگ زیرین آسیا داشته باشد، یعنی جمعی آدم پاکیزه باشعور و عاری از روحیه “پولو بردار فرار کن” و “دزدِ نگرفته پادشاه است”، و صاحب فرهنگی درست و حسابی که برای مردم الگو باشد، تا سنگ بالایی که عبارت از خواستهای متغیر ملت است بتواند بچرخد (بله، بله، میدانم که از نظر نزاکت اجتماعی باید گفت ملت اسّ و اساس است و طبقه حاکم، نوکر گوش به فرمانش).» نگارنده با وجود آنکه هیچ امیدی به هیچ دولتی در هیچ کجای جهان ندارد و معتقد است در تحلیل نهایی توسعه یک کشور را خود مردم بیش از هر عامل دیگری پیش میبرند، ولی میخواهد روی نقش سیاستمداران و نیاز به یک پروژه سیاسی برای بهبود اوضاع و روبهرو شدن با «بحران چشمانداز» تاکید کند. اجازه دهید بیشتر توضیح دهم.
از قرار سالی پر از چالش پیش رو است، حدس و گمانه بسیار است، در صحبت صاحبنظران میتوان از دشوارتر شدن مبادلات مالی با جهان، افزایش احتمالی تحریمها، کابوس محتمل انتخاب دوباره دونالد ترامپ، ادامه رکود اقتصاد (رشد اقتصادی منفی ۷.۶ درصدی سال ۱۳۹۸)، پرش احتمالی دلار و البته مصیبت همیشه حاضر بانکها و سیستم پولی شنید، بامزهتر از همه پیشبینی کسری بودجه شدید دولت در سال ۹۹ و عزم جزم دولت برای مالیاتگیری و فروش اوراق است. میدانیم که کفگیر دولت به ته دیگ خورده است و عایدات رو به کاهش نفت کفاف مخارج این دولت فربه را نمیدهد، کم کردن جدی هزینهها هم که از قرار نشدنی است، ولی انگار کسانی در دولت بنا ندارند تسلیم شوند. گذشته از مالیات بر درآمد و مانند آن، سروکله انواع جدیدی از مالیات هم پیدا شده است، مالیات سالانه بر خانهها و خودروهای به اصطلاح گرانقیمت که با توجه به قیمت آنها اخذ میشود، از جمله ترفندهایی است که بناست سال آینده به جیبهای سوراخ دولت ریخته شود. این قبیل مالیاتها که به شکل روشن نوعی سرقت سازمانیافته قانونی را تداعی میکنند، راهکار اهالی دولت برای تأمین هزینههاست. میدانیم که این قبیل ژستهای چزاندن ثروتمندان و گرفتن پول از آنها برای تعداد زیادی شاید جذابیت داشته باشد. با این حال همچنان کسری بودجه (بخوانید «چاپ» پول و پتانسیل تورمی آن) همچنان مسئلهای جدی برای سال آینده به شمار میآید.
البته در وضعیت کنونی کشور تجویز بسیاری اهالی اقتصاد چیزی جز همین سیاست ریاضتی (ترکیبی از افزایش مالیات و کاهش هزینههای دولت) نمیتواند باشد، ولی مالیات گرفتن هم آداب خودش را دارد و نمیتوان به سبک داروغه مالیات عمل کرد و به بهانه بالا بودن مخارج عمومی از هر کس و هر چیز مالیات گرفت.
بررسی تجربههای جهانی در کتابی خواندنی از السینا و همکاران به نام «ریاضت» (austerity) همین را میگوید. در آن کتاب با بررسی صد و اندی تجربه جهانی ریاضت اقتصادی نتیجه میگیرد این قبیل سیاستها میتوانند موفق باشند، اما کار یک تبصره جدی دارد، اگر در راستای ریاضت و برای مبارزه با کسری بودجه فقط از مسیر افزایش مالیاتها برویم کار عیب میکند و رکود پیامد آن خواهد بود، ولی کاهش هزینههای دولت میتواند در آینده به رونق اقتصاد بینجامد. استدلال این است که افزایش مالیاتها سیگنال بدی به فعالان اقتصادی است، در صورتی که کاهش هزینهها میتواند اعتماد آنها را بازگرداند. متاسفانه اعتمادزدایی از فعالان اقتصادی و فضولی حداکثری دولت در اقتصاد به بهانه «شرایط حساس کنونی» درست همان کاری است که دارد دنبال میشود. دشواری اساسی دیگر را هم به این تصویر پیچیده بیفزایید که از قرار اعتماد شهروندان و اهالی اقتصاد به دولت هم کاهش جدی یافته است، از برخی موارد مانند نمونه غمانگیز افزایش یکشبه قیمت بنزین که متاسفانه آسیبهای جانی و مالی زیادی را در پی داشت، میتوان استنباط کرد که وضعیت اعتماد شهروندان به دولت و سیاستهای آن خوب نیست و معنای آن این است که حتی سیاستهای خوب اقتصادی هم چندان بختی برای موفقیت نخواهند داشت.
پس چه باید کرد؟
ریاضت و سختی که اجتنابناپذیر است و از نظر اقتصادی باید به دنبال محکمتر بستن کمربندها بود، ولی بدون اعتماد و همراهی شهروندان و اهالی اقتصاد شکست حتمی است، پس چطور باید کار را پیش برد؟ پاسخ این پرسش همان چیزی است که در آغاز این نوشتار به آن اشاره شد: سیاستمداران کاربلد و مجرب و لزوم ساختن و پرداختن یک پروژه سیاسی. واقعیت این است کشور زیبای ما با یک چالش اساسی یعنی بحران چشمانداز روبهرو است، تا وقتی نتوان یک آینده خواستنی را به افکار عمومی فروخت کار پیش نخواهد رفت، برجام و توافق هستهای نوعی چشمانداز برای ارتباط گسترده با جهان را تبلیغ میکرد و هوادارانی هم داشت، ولی به هزار دلیل شکست خورد، اکنون چشماندازی نداریم و به قول قدما در دوره فترت به سر میبریم، این برای مملکتی درگیر هزار مشکل مصیبت کمی نیست. سیاسیون ما، از هر گروه و فرقهای که باشند، به جای پرداختن به تفنن باید به جد دنبال ساختن و پرداختن چنین چشماندازی باشند، وقتی صحبت از نبود پروژه سیاسی میکنیم، در واقع این نکته را در نظر داریم که شوربختانه هیچ گروهی چشماندازی جذاب برای اکثریتی از مردم ندارد، چشماندازی که وضعیت مطلوب و جهت کلی حرکت کشور را در داخله و خارجه مشخص سازد.
در مسیر ساختن و پرداختن این پروژه سیاسی هم دشواری کم نیست، بسیاری از کارتهای خوب قبلی را بد بازی کردیم و آنها دیگر سوختهاند، میدانیم که نمیتوان امروز با خیلی از سیاستها و شعارهایی که پیشتر رأی میخرید و جذابیت ایجاد میکرد، پیش رفت. اما اگر بناست اصلاح اقتصادی صورت گیرد، پیشنیاز آن چیزی جز یک پروژه سیاسی برای خلق چشماندازی بدیل نیست که بتواند عده زیادی را جلب کند و سختیهای پیش رو را تحملپذیر کند. چند چهره آبرودار با طرحی مشخص و جذاب به ویژه برای طبقه متوسط شهری نیاز است که شوربختانه چندان علامت امیدوارکنندهای حاکی از وجود آنها یافت نمیشود. با این حال نباید از یاد برد که سیاست هنر گشودن امکانهاست، اگر راهی هم نباشد، باید آن را ساخت. در جایی دیگر به اهالی سیاست کشور پیشنهاد کردم کتابی که سال گذشته به نام «کیسینجر مذاکرهگر» منتشر شد را از دست ندهند، آشنا شدن با روش و منش فردی که در زندگی سیاسیاش با بحرانهای جدی روبهرو بود و از خیلی از آنها به سلامت بیرون آمد امیدبخش خواهد بود، شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری در چند دهه گذشته نیازمند سیاستمدارانی توانمند از جنس کیسینجر یا حتی سیاستمداران ایرانی موفقی نظیر زندهیادان قوام و فروغیایم، والله اعلم.
امیر حسین خالقی، پژوهشگر اقتصاد سیاسی/ آینده نگر