اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی

آتشی در سینه دارم

محسن خلیلی بنیانگذار بوتان

توسعه، صنعت، کارآفرینی و….کلمات و عباراتی بی جان و بی روح و بیرونی نیستند و با حاملان واقعی این  مفاهیم  رابطه عمیق و  درونی و شاید یگانگی دارند.  بطوریکه نمی توان این دو را از یکدیگر جدا نمود.  این مفاهیم، در من صنعتگر، مفاهیمی زنده و حی و حاضرند و با تمامیت وجود من نوعی،  گره خورده اند.
در تمامی عمرم و  از همان دوران کودکی  و نوجوانی  عاشق ساختن بودم. در کارگاه کوچکم در محوطه خانه پدری با ابزاری که گردآورده بودم، به اندازه دانشم وسایل مختلف می ساختم ، عاشق ساختن و خلق کردن و فرا رفتن از آنچه هست، بودم . اولین آشنایی ام  با وسایل صنعتی مثل موتور برق در همین خانه  پدری بود.
بنابراین ریشه و منشا این عشق  و علاقه  علاوه بر «جَنَم» و طبیعت فردی در تربیت خانوادگی ام ریشه داشت. چشم که باز کردم خودم را زیر سایه پدری یافتم که آرام و قرار نداشت. پدری که شغل معلمی را رها کرده و به سوی صنعت رفته بود و با اندک پس انداز مادرم کارگاهی را اجاره و شروع به تعمیر موتورهای سنگین کرده بود. رفته رفته کار و بارش گرفته بود و دیگر نه او شب و روز داشت و نه ما. به مدیریت و ریاست اداره برق پایتخت رسید و..
با فارغ التحصیلی از دانشگاه، پدرم ضمن درخواست همکاری با او، کسب و کاری را پیشنهاد کرده بود که خود او در سفر به آبادان برای تاسیس کارخانه سیمان شناخت، و من نیز با آن در هنگام بازدید و کارآموزی کوتاه در پالایشگاه آبادان و آشنایی با انرژی عظیمی که بصورت گاز همراه نفت از خطه خوزستان می سوخت آشنا شدم یعنی « صنعت گاز».
پدرم گفت آیا حاضری با من همکاری کنی و استفاده از گاز مایع حاصل از پالایش نفت را در پهنه عظیم کشور متداول کنی تا مقدمه کاربرد انرژی عظیمی که در خوزستان می سوزد را فراهم سازیم؟ پیشنهاد پدرم افق امیدبخش روشنی را در نظرگاهم مجسم ساخت که هم می توانست پاسخگوی رسالت اجتماعی ام باشد و آرزوهای برباد رفته آن روزگارانم ناشی از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت در اثر کودتای آمریکایی- انگلیسی را پاسخگو باشد و هم تامین زندگی برادران و خواهرانم را که  بیشتر مشغول به تحصیل و حتی بعضاً کودک بودند را فراهم سازد.
و چنین بود که جوانه ای که در کودکی و نوجوانی در من سر زده بود از این مقطع به بعد به نیروی تبدیل شد که تمامی وجودم را در بر گرفت و آتش آن  پس از هفتاد سال همچنان  در من روشن است و می سوزد و مرا به کار مداوم وا می دارد، چنانکه روزی شب نمی شود مگر آنکه تمام نیرو و توانم را مصروف کار کرده باشم و  آنگاه به خانه بروم.
 همین نیرو که در قالب عشق به میهن و مردم و سعادت و رستگاری ملی قابل تاویل و تعریف است مرا در سخت ترین شرایط و دشوار ترین لحظات از مصادره ها و دادگاه ها و … در پناه خود داشته  و بر تداوم راه خدمت گزاری به جامعه مومن تر  کرده است.
به گمانم جز این نیز نباید می بود  تمام بزرگانی که پای در این راه ، راه توسعه و صنعتی کردن کشور و کارآفرینی نهادند چنین کردند و هر چه داشتن دادند. از حاج امین الضرب ها  و معین التجارها تا مرحوم ارجمند ها  و ایروانی ها و…
امروز نیز به گمانم رسالت بزرگی بر دوش همه ماست ، رسالت اینکه نگذاریم این آتش درونی و این نیروی بس عظیم و اصیل که عشق به ساختن و آفریدن و پیشرفت و توسعه میهن و آرامش و آسایش مردم است خاموش شود و منافع کوتاه مدت و سود انگاری موقت جایگزین این آرمان ها در فضای ذهنی و واقعی جامعه شود.
باید با ثبت و بازخوانی زندگی فعالان برجسته اقتصادی و صنعتی و تجلیل و گرامیداشت آنان ، آنچنان که خوشبختانه اکنون اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران با جایزه امین الضرب پرچمدار آن شده است، این راه را روشن نگاه داشت و گرمی بخش وجود نوآمدگان و جوانانی شد که این مسیر را انتخاب کرده اند،  که این راه راهی است  بس سخت و دشوار و با ناملایمات بسیار همراه. سختی هایی  که جز با عشق و علاقه و تلاش و خرد جمعی  آسان نمی شود.
 که جناب عشق بلند است همتی حافظ          که عاشقان ره بی‌همتان به خود ندهند
*آینده نگر/ محسن خلیلی، بنیانگذار بوتان 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن